بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
هدف چیست؟ ماهیت و چیستی هدف و نکات حیاتی پیرامون آن – مسائلی که زندگی انسان را متحول میکند
اهمیت بحث و فکر و دغدغه در مورد اینکه چگونه باشیم و چه کار بکنیم
استادی میفرمود: نمیشود کسی مثل همه زندگی کند اما مثل همه نباشد و نشود. کسی که مثل همه عمل میکند در آخر کار یکی میشود مثل همه ! برخی فکر میکنند هدف پیدا کردنی است و در جستجوی هدف هستند و حال اینکه هدف برآیند بردارهای وجود ماست! توحید درمانی وحدت بخش بردارهای وجودی ما برای رسیدن به بزرگترین برآیند است ! هدف زندگی
هدف چیست؟ ماهیت هدف
هدف مثل بنزین میماند، همانگونه که ماشین بدون بنزین حرکت نمیکند انسان هم بدون هدف شبیه مردهای است و تحرک واقعی ندارد. ذرات غبار هم در حال حرکت هستند ولی حرکت واقعی ندارند. جهت ندارند. سو ندارند. استقامت ندارند. حزب باد هستند. هدف زندگی
از مهمترین نکات که در ابتدا باید بدانیم آن است که هدف، انتخاب کردنی نیست؛ هدف پیدا کردنی نیست. یعنی چه؟ یعنی هدف، برآیند مجموعه بردارهای وجودی ماست. هدف چیزی نیست که ما بخواهیم آن را انتخاب کنیم و به سوی آن حرکت کنیم! هدف در واقع آن جهتی است که وجود ما در حال حرکت به سوی آن است. هدف زندگی
ما در وجود خودمان بردارهایی داریم که برآیند آنها میشود هدف ما. یعنی وقتی بردارها و برآیندشان جهت و سمتی را نشان میدهند، وجود ما نیز به آن سمت حرکت می کند. هر قدر هم ما بگویم که هدفمان فلان است ولی مخالف ان جهت برآیند باشد ما حرکتی مهم و موثر به سمت هدفمان نخواهیم داشت چون برآیند وجود ما سمتی دیگر است. هدف زندگی
مثلا اگر شخصی برآیند وجودیاش پول باشد، چنین شخصی دنبال پول است. هر قدر هم به زبان بگوید که هدفم اخلاص یا پیشرفت است، فائده ندارد. او در واقع هدفش پول است. هر کاری هم که بکند بوی پول میدهد. وقتی به او و نیت و عملش نگاه میکند می بیند که دنبال پول بوده و نه چیز دیگر. (انسان جاذب آن چیزهایی است که در درون خود میپروراند نه آنهایی که به صورت لقلقه به زبان میآورد) همینطور کسی که دنبال شهرت باشد یا کسی که دنبال خدمت باشد و …
شبیه قطب نما که به هر طرف بچرخانی آخر سر بعد از اندکی لرزش دوباره جهت قطب را نشان میدهد.
آری! برخی فکر میکنند هدف پیدا کردنی است و در جستجوی هدف هستند و حال اینکه هدف برآیند بردارهای وجود ماست ! پیدا کردن هدف
بردارهای سازنده هدف چیست؟
سوال مهمی که مطرح میشود این است که چه اموری در وجود ما هدفساز هستند؟ پیدا کردن هدف
بردار اول: دانش
۱. دانشهای ما(دانش، بینش):
اطلاعات و دانشهای ما در موارد مختلف موثر هستند. مثلا اگر من بدانم که درس خواندن با کیفیت خوب، سبب میشود که من در آینده ده ساله خویش، فرد موفقی باشم، عادتا سبب میشود که انگیزه و بنزینی برای حرکت به آن سو پیدا کنم. اگر من بدانم فلان غذا مفید نیست و سبب فلان بیماری میشود، عادتا در تصمیم گیری من مؤثر واقع خواهد شد.
خود این دانش ها هم درجاتی دارند که طبیعتا در هر درجه اثرات متفاوتی وجود دارد. هدف زندگی
مثال: به کسی میگوییم فلان ماده غذایی را به آن مقدار و به آن روش نخور چرا که به این دلیل و آن دلیل رسوب ایجاد کرده و تبدیل به سنگ کلیه میشود. (تا اینجا شخص درجهای از دانش را دارد اما ممکن است قانع نشده و به کار خود ادامه دهد خصوصا اگر غذا خوش مزه باشد) اما وقتی تبدیل به سنگ کلیه شد و دردی ناگهانی و به شدت زیاد ناشی از سنگ کلیه را چشید حاضر است علاوه بر آن یک مورد، چندین مورد دیگر را نیز رعایت کند تا درد او را رها کند. چرا؟ زیرا بعد از چشیدن بیماری، دانش این فرد نسبت به ضرر آن بیماری نسبت به قبل از چشیدن آن، بیشتر شده است. قبلا شنیده بود حالا چشیده است و شنیدن کِی بود مانند دیدن. هدف زندگی
و همچنین در مورد دیگر دانشها نیز چنین وضعیتی هست. ولی باید توجه داشت که دانش تنها مؤلفه نیست و لذا گاهی دانشهای ما به عمل نمیرسد.
بردار دوم: گرایشها
۲. عواطف و احساسات (گرایشها):
عواطف و گرایشات ما در اعمال ما موثرند. مثلا همه یا اکثریت معتادها میدانند که اعتیادشان مضر است اما چون “لذت” دارد باز به سراغ اعتیاد خود میروند.
نکته: پیدا کردن هدف
اعتقادات مذهبی ما در ابتدا علم هست و بعد از مدتی میتواند تبدیل به گرایش شود. پیدا کردن هدف
و ایمان همین است؛ یعنی اعتقادِ تبدیل به گرایش شده
ایمان یعنی دل بستن و دوست داشتن به آنچه که میدانیم و عمل به دانستهها مهمتر زیمنه تحقق ایمان در وجود ماست. هدف زندگی
بردار سوم: سابقه
۳. اعمال سابق:
جوانها معمولا نسبت به افراد میانسال و کهنسال آزادتر هستند. در مضامین روایی هم داریم که جوانها در کار خیر بهتر و سریعتر پذیرش دارند.[۱]
مثلا کسی که هدفش درس خواندن است اما چندین سال با تنبلی و بینظمی زندگی کرده نمیتواند طی یک روز و دو روز منظم شده و از تمام وقت روز خود استفاده بهینه نماید. چون به روشی دیگر و سبکی دیگر عادت کرده است.
این ۳مورد نشان میدهند که برآیند بردارهای وجود آدمی، به چه “اندازه”ای و در چه “جهتی” هست؛ که انسان به آن سمت با سرعتی مشخص در حال حرکت است. هدف زندگی
در موارد ذکر شده مسالهی دانشها بسیار مهم است اما وقتی برآیند بردار عواطف و احساسات و بردار اعمال سابق در جهتی غیر از جهت دانشها و اعتقادات باشند، بخش دانشها بیشتر به حرف بیاثر یا کماثر شبیه میشوند. هرچند صحبتها و مشورتها گاهی میتواند در کمک به تغییر دانشها و بینشها و عملکردها موثر واقع شود ولی مسأله گرایشها و حتی اعمال سابق بسیار کلیدی است. افرادی که تجربه چندانی ندارند، معمولا تصور میکنند که مشکل افراد «ندانستن» است و حال اینکه به نظر میرسد، مشکل افراد غالبا «ندانستن» نیست بلکه «نخواستن و دوست نداشتن» است. کم نیستند کسانی که بعد از اینکه به آنها دانشی اضافه میشود که به آن عمل کنند، به خاطر گرایشهای خود، تن به آن دانش نمیدهند و آن را انکار میکنند! پیدا کردن هدف
برخی فکر میکنند هدف پیدا کردنی است و در جستجوی هدف هستند و حال اینکه هدف برآیند بردارهای وجود ماست ! پیدا کردن هدف
تبیین بیشتر
چرا ما آدمها مواردی را میدانیم درست و خوب است اما به آنها عمل نمیکنیم؟ (یا چرا هدفی را برای خود ترسیم کرده اما در عمل به سمت آن حرکت نمیکنیم؟)
جواب از صحبتهای سابق ما روشن میشود. وجود ضعف و مشکل در یک یا دو یا هر سه بردار علت این مسأله است. یعنی در چنین جایی که ما میدانیم ولی عمل نمیکنیم دو بردار دیگر یعنی عواطف و احساسات(گرایشها) و اعمال سابق در خلاف جهت دانشها هستند. هدف زندگی
مثلا طلبهای انگیزهی کافی برای درس خواندن ندارد؛ گاهی ممکن است به دلیل ضعف دانشهایش باشد. مثلا ممکن است بگوید درسهایی که او میخواند برای آیندهی او مفید نیست. به نظر من این ضعف دانشی اوست. متأسفانه برایش فائدههای بسیاری از درسها تبیین نشده است و لذا به چنین برداشت ناقصی رسیده است.
گاهی به علت ضعف در عواطف و احساسات نسبت به ابعاد درسی است که میخواند. مثلا رشتهاس را دوست ندارد و با اینکه میداند اگر در آن رشته خوب درس بخواند، به جای خوبی خواهد رسید ولی نمیتواند به این دانش عمل کند چون گرایشهایش در جهت دیگری است.
گاهی هم ممکن است به علت اعمال سابق خود و عادتهایی که در رفتار و سبک زندگی خود دارد، قدرت عمل به دانستههای خود را نداشته باشد. مثل تنبلی اهمالکاری بینظمی و … عادت او شده باشد و در نتیجه نتواند باکیفیت کازم کار کند. مثلا میداند برای آیندهی شغلی از ۱۴۰ واحد، یاد گرفتن ۲۰ واحد لازم و ضروری است و در کنارش باید مثلا ۵ مهارت خارج از آن ۱۴۰ واحد را کسب کند (مثل بازاریابی، آشنایی با افراد مختلف و اصول روابط اجتماعی قوی، خلاقیت و …) اما با تنبلی و بی نظمی فرصت سوزی کرده و بر حسرتهای خود اضافه میکند.(و البته ممکن است ترکیبی از دو یا سه مورد باشد.) گاهی واقعا شخص میداند و واقعا هم میخواهد ولی حقیقتا نمیتواند. چرا؟ به خاطر عادتهایی که در او ریشه دوانده است و رها کردن آنها بسیار سخت است. پیدا کرد هدف زندگین هدف
برخی فکر میکنند هدف پیدا کردنی است و در جستجوی هدف هستند و حال اینکه هدف برآیند بردارهای وجود ماست !
یک راه حل کابردی برای حل مشکل «ناتوانی»!
گاهی میدانیم و واقعا هم میخواهیم ولی نمیتوانیم. در این مواقع چه باید کرد؟ پیدا کردن هدف
الف) فهرست و جدول دانشها
فهرستی از دانشهایی را که دارد باید فراهم کند. یعنی دقیقا روشن کند که من چه چیزهایی میدانم که بر اساس آنها باید فلان کارها را بکنم. مثلامیدانم وقت تلف کردن بد. مثلا میدانم تلاش زیاد خوب است. میدانم اخلاص خوب است. هدف زندگی
نکته: دانشهایی که به صورت یقیناند و نه شکیات، شکیات هرگاه به یقین تبدیل گشتند اضافه خواهند شد هدف زندگی
به نمونهای از این فهرست ها توجه کنید: هدف زندگی
مثلا میداند که موارد ذیل دانشهایی هستند خوبند و باید انجام دهد:
وقت تلف نکردن خوب است
منظم بودن خوب است
مثبت فکر کردن خوب است
مطالعه کردن خوب است
آشنایی با روشهای مطالعه و تندخوانی خوب است
رعایت بهداشت فردی خوب است
به موقع خوابیدن خوب است
غذاهای فلان مفید و فلان غذاها مضر هستند
…
…
…
بعد از آن که ستون دانشها را فهرست کرد، در دو ستون بعدی جلوی فهرست دانشها، آنهایی را که “میتواند” انجام دهد و انجام میدهد را علامت ✅ و آنهایی را که “نمیتواند” انجام دهد یا میتواند ولی انجام نمیداده است را با علامت ❌ مشخص کند. بعد که جدول را بررسی و تحلیل کرد میبیند مثلا چند مورد با ❌ مشخص شدهاند که باید سعی کند کم کم آنها را انجام داده و به موارد با ✅ تبدیل کند.پیدا کردن هدف
البته واضح است برخی از آنهایی که با علامت ❌ مشخص شده فعلا قادر به انجام آنها نیستیم. لذا باید از آنهایی شروع کنیم که فعلا قادر به انجام آنها هستیم. بعد از یک مدت پایداری و عمل به اینها، آرام آرام قدرت از دست رفته بر میگردد و میتوانیم آنهایی را که فعلا قادر به انجام آن نیستیم هم انجام دهیم.
شرح مسأله در یک مثال:
مثلا خدا روز اول به ما یک باطن با قدرت ۲۰ واتی داده. اگر از این قدرت باطن استفاده میکردیم و دقیقا بر اساس این ۲۰ تا واحد توان، عمل میکردیم، یک اتفاقی رخ میداد؛ این اتفاق این بود که قدرت باطنمان ۲۱ تا میشد! (عمل به دانسته حداقل دو اثر دارد. هم دانش زیاد میشود و هم قدرت عمل و بهکارگیری آن دانش)
بعد با ۲۱ وات قدرت میشه اعمال بهتری انجام داد. اگر باز چنین کنیم، قدرتمون میشود ۲۲ واتی! و همین طور با قدرت ۲۲ وات میشه کارهای بزرگتر کرد و اگر این کار را کردیم، میشود ۲۳واتی و همین طور تا آخر. پیدا کردن هدف
اما اگر تنبلی کردیم خدا تا جایی با ما راه آمده است ولی مثلا از یک جایی به بعد اثر تنبلی ما آن است که اگر به اندازه یک آدم ۱۶ واتی تلاش کردیم! توان واقعیمان میشود ۱۹ تا! اگر به این وضع ادامه بدیم، هر مقدار تنبلی و کم عملی بکنیم، توانمان کمتر میشود مثلا ۱۰ وات.(یعنی مثلا شخص ۲۰ واحد میداند اما بیش از ۱۰ واحد قدرت عمل ندارد) و به مرور کمتر و کمتر میشود.
مثلا نوجوان که بودیم راحت نماز صبح را اول وقت بیدار میشدیم و میخوندیم…ولی از بس به مرور تنبلی کردیم که یک دفعه میبینیم که دیگر قدرت نماز صبح خوندن را واقعا نداریم. هر کار هم میکنیم نمیشود؛ و بالعکس، اوائل قدرت نماز شب نداشتیم ولی الآن یک طوری شدی که ۲ ساعت قبل از نماز صبح در بدترین شرایط که شب دیر خوابیده باشیم هم به راحتی بیدار میشویم. اصلا نمیتوانیم از خیر نماز شب بگذریم. توانمان خیلی زیاد شده است. بعضی مواقع حتی خدا چنان کمک میکند و کار معجزهآسا و تصاعدی پیش میرود که انتظار نداریم.
یک راه حل کاربردی برای حل مشکل «بد عملی»
ب) افزایش سطح مطالعه و تحقیق در امور (ناظر به بردار دانشها و بصیرتی)
منشا بسیاری از شکستها کممطالعه بودن و تحقیق(درست و کافی) نکردن برای امور هست.
ما معمولا در مورد خیلی از امور مطالعه و تحقیق نمیکنیم(مثلا حتی در مورد خود مطالعه کردن، روشهای تندخوانی و استفادهی بهینه از وقت و بالابردن بازدهی دریافت و عمقیابی از متن و …).
خیلی از اوقات نسبت به راهی که در آن حرکت میکنیم سطحی برخورد میکنیم و به عمق آن توجهی نداریم. برای آن من در هر مرحله از زندگی چه کاری را چرا و چگونه انجام دهم مطالعه و تحقیق نمیکنیم و با احساسات و هیجانات و اندکی شنیدهها(ی غیر متخصصانه و موجه) وارد عمل میشویم.
مثلا خیلی از افراد تفکرشان این است که اگر از آنها بپرسی مثلا چرا درس میخوانی؟ میگوید چون میخواهم به پول برسم، چرا میخواهی به پول برسی؟ چون میخواهم به رفاه و آسایش برسم. رفاه برای چی؟ میگوید برای لذت و آرامش. یعنی کل زندگی خود را برای این سیر تنظیم میکنند که تمام تلاششان برای رسیدن به پول و پول برای رسیدن به آرامش باشد. پیدا کردن هدف
اما این تفکر ایشان در هر مرحله دارای اشکالات متعدد است. مثلا اینکه فکر میکنند که ثروت سبب آرامش میشود، اشتباه است.
اندکی تحقیق مقالاتی را نشان میدهد که مثلا میزان بیماریهای ناشی از نگرانی و اضطراب در افراد ثروتمند بیشتر است. یا مثلا میزان آمار طلاق در جامعه و صنفی ثروتمند گاهی از برخی از اقشار غیر ثروتمند خیلی بیشتر است.
یا مثلا اینکه فکر میکنند که مسیر درس خواندن مسیر پول در آوردن است، معمولا تصور اشتباهی است.
مثالی دیگر: بنده یک سالی به خوابگاه احمدیروشن دانشگاه شریف رفت و آمد تبلیغی داشتم.
در این خوابگاه یکی از چیزهای آزاردهنده این بود که دانشجوها معمولا به حسب توهم و جو بیرونی، فکر میکنند که خیلی انسانهای توانمندی هستند ولی متأسفانه این دانشجوها معمولا از ناتوانترین افرادی بودند که در عمرم دیده بودم و متأسفانه فهماندن این مسأله به آنها بسیار مشکل بود!
مثلا یکی از اتفاقهای بسیار دردآور در این خوابگاه این بود که دانشجوهای بسیاری در ترمهای اول، از دانشگاه انصراف میدادند تا بروند کنکور تجربی بدهند و پزشک شوند! وقتی با دانشجویان و هماتاقیهای این افراد صحبت میکردم که علت کارشان چیست، میگفتند: «او میگفت: شما هم بعدا که دیدید من چه قدر از نظر مالی در پزشکی موفق شدهام، به همین نتیجه خواهید رسید و افسوس خواهید خورد که چرا با من انصراف ندادید!»
حتی یک مورد بود که رتبهی تک رقمی کنکور ریاضی بود و سال بعد(یعنی پایان ترم دو دانشگاه) دست گرمی(!!!) رفته بود و دوباره کنکور ریاضی داده بود و رتبهی تک رقمی بهتری کسب کرده بود و تا ترم ۶ برق خوانده بود و بعد انصراف داده بود و رفته بود کنکور تجربی داده بود! چرا؟! به دلیل مسائل مالی!
من از این خیلی افسوس نمیخورم که چرا یک دانشجو باید تا ترم ۶ برق بخواند و بعد بفهمد که باید از ابتدا مسیر دیگری میرفت(!) هر چند که این مسأله به تنهایی جای افسوس بسیار دارد(!!) اما افسوس من از این است:
اگر یک حساب سرانگشتی کنید، در مییابید که با نرخ ساعت تدریس معلم خصوصی کنکور، یک معلم خصوصی کنکور برای درس زیستشناسی بر اساس نرخهای امروز سالانه حدود یک الی یک و نیم میلیارد تومان میتواند با روزی ۸ ساعت کار درآمد داشته باشد. همین امسال با یک معلم زیستشناسی آشنا شدم که سالانه حدود یک میلیارد تومان درآمد از این راه داشت.
معلم خصوصی قوی درسهای دیگر، سالانه میتواند حدود ۵۰۰ میلیون الی یک میلیارد تومان درآمد داشته باشد. مؤسسههای کنکوری مثل گاج و قلمچی و … حاضرند چقدر هزینه بدهند که از یک رتبهی تکرقمی کنکور معلم تست آنها باشد؟ میدانید چه قدر تأثیر دارد که در تبلیغشان بگویند ما تک رقمی برای تدریس آوردهایم! اصلا فرض کنید همان نرخ دیگران را بدهند! مگر کم است؟
این بنده خدا ۶ ترم برق خوانده و تک رقمی تجربی و ریاضی، میتوانست در سال اول دانشجویی درآمد میلیاردی برای خود ایجاد کند! اما این فرد ۳سال عمرش را تلف کرد و بعد ۷ سال دیگر باید درس بخواند تا تازه بشود یک پزشک عمومی که درآمدش، چه بسا در حدود ۲۰۰_۳۰۰ میلیون در سال باشد!! پیدا کردن هدف
برخی فکر میکنند هدف پیدا کردنی است و در جستجوی هدف هستند و حال اینکه هدف برآیند بردارهای وجود ماست !
چه چیزی حقیقتا ارزش سرمایه گذاری دارد! هدف واقعی چه باید باشد؟ اصلاح بردار دانش برای تنظیم هدف صحیح
ج) توجه به ارزشها، داراییها و دارایینماها:
بعضی چیزها خودشان ارزشند و بعضی دیگر وسیلهای هستند برای رسیدن به ارزشها.
مثلا لذت خودش یک ارزش است. پیدا کردن هدف
دین هم ما رو سوق میدهد به سمت لذتها. لذتهای عمیق و ماندگار فلذا گاهی لازم است برای رسیدن به لذتی بالاتر از لذتی پایینتر بگذریم. اتفاقا وقتی گذشتیم و به لذات و شیرینیهای حقیقی، عمیق، ماندگار و بالاتر رسیدیم متوجه میشویم خیلی از آن تصورات قبلی ما شیرینی و لذت نبوده و چه بسا کوچک و مضر و بدمزه بودهاند.
در این بخش ما با دو عنوان مهم در بحث مواجهیم:
دارایی ها و دارایی نماها
اگر از خیلی از افراد بپرسند چرا کار میکنید، خواهند گفت: برای پول! بعد که بپرسید چرا دنبال پول هستید، خواهند گفت: تا به امکانات و رفاه برسیم. بعد که بگوییم چرا به دنبال امکانات و رفاه هستید، خواهند گفت: چون به دنبال آرامش و لذت هستم و با امکانات و رفاه به آرامش و لذت میرسم.
اگر به او بگوییم چرا دنبال آرامش و لذت هستی، چه خواهد گفت؟ خواهد گفت که این دو خودشان خوب هستند! چرا نمیخواهد. چه چیزی از آرامش و لذت بهتر!
در همین مثال ساده، دارایی و دارایی نما روشن شد! آرامش و لذت از جمله داراییهای واقعی ما هستند. خودشان واقعا خوب هستند. اینها دارایی هستند.
اما یک سری چیزهایی هستند که خودشان حقیقتا موضوعیتی ندارند. اگر منجر به رسیدن به دارایها بشوند ارزش دارند و الا خیر. لذا مثلا پول، ارزشی ندارد مگر اینکه سبب همان آرامش و امثال آن شود. لذا میبینیم که شخصی که مریض است، چون آرامش را از دست میدهد، حاضر است تمام ثروتش را بدهد تا دوباره به آرامش برگردد.
پس…
دارایی ها آن دستهای هستند که وقتی آدم آنها را دارد چیزی به وجود آدم اضافه میکنند. ولی دارایینماها چیزی به وجود آدم اضافه نمیکند (گاهی ممکن است به بیرون ما چیزی اضافه نماید). اگر چیزی به وجود ما و داراییهای ما اضافه کند ارزش دارد والا نه.
مثلا پول چیزی است خارج از وجود انسان که اگر جایی باعث لذت و آرامش بشود (که لذت و آرامش دارایی هستند و در وجود ما) ارزش دارد و چیز خوبی است.
یک سری از دارایی ها درکشان سهلتر و محسوستر و برای ما بیشتر است مثل لذت، آرامش
البته یک سری از لذات دارای سطوح بالاتری هستند و معمولا دیرتر و توسط افراد رشد یافته تر درک میشوند. اولین و اصلیترین و بزرگترین دارایی ما که داراییهای دیگر را در خود به حد اعلا و بینهایت دارد خود “خدا” است. کسی که او را دارد چه ندارد و کسی که او را ندارد، چه دارد؟!
البته لذتها باید چشیده شود و معمولا قبل از چشیده شدن، درک نمیشوند. مثل کسی که مادرزاد نابیناست و درکی از رنگها مثلا سبز و زرد و قرمز ندارد و چون زبان مشترکی برای تفهیم رنگ بین ما و او وجود ندارد نمیشود برایش توصیف کرد؛ همینطور مثلا کسی که هنوز به بلوغ نرسیده و درکی از مثلا شیرینی و هیجان لذت جنسی ندارد و نمیتوان شیرینی و هیجان آن را با شیرینی هندوانه و هیجان شهربازی قیاس کرد و چه بسا تشبیه لذت جنسی به این امور بیشتر موجب گمراهی شود.
کسی که این دارایی را درک کند و خدا احساس کند، لذت و آرامش داشتن آن را میچشد، هرچه نزدیکتر و درک حضور این دارایی قویتر، آرامش و لذت هم بیشتر میشود.
باید مواظب باشیم در اهدافمان و در بعد دانشها کلاه سرمان نرود و خودمان را گول نزنیم و داراییها و دارایینماها را با هم اشتباه نگیریم… که عمر کوتاه است …
تبیین اهمیت دانش خود شناسی در اصلاح بُعد دانشی هدف
د) مسالهی خودشناسی و راه انداختن ماشین پیچیده انسان فلسفهی اصل دین و توحید درمانی
انسان ابتدا باید خودش را بشناسد. وقتی انسان خودش را شناخت که چه موجود پیچیدهای است بعد سراغ برنامه برای شناخت و استفادهی بهتر میرود و آن وقت اتفاقا خود آن برنامهی جامع(دین) دلیل حقانیت خود برنامه است. پیدا کردن هدف
مثلا کسی تصور و شناختش از خودش در حد سادگی یک ابزار جابه جایی خاک است، خود را در حد یک چرخ و دو دسته و یک کاسه میشناسد. اما اگر کسی خوب فکر کرد و خود را در مثال یک هواپیمای فوق پیشرفته دید آنگاه پی میبرد که آن همه کلید و عقربه و نمودار و چراغ و … در وجودش بیهوده و عبث نیست و پیچیدگی آن هم به قدری است که استفادهی از آن بدون راهنما ممکن نیست. حتی بالاتر اینکه انسان وقتی در درون خودش داراییهایی را احساس کند ترغیب به حرکت میشود و هرچه این دارایی ها بیشتر باشد حرکت بیشتر خواهد بود.پیدا کردن هدف
راهنمایی که نشان دهد هر کدام از عقربهها و نمودارها و کلیدها و … برای چیست، چگونگی و ترتیب استفاده از آنها به چه صورت است، چگونه حرکت میکند و چگونه اوج میگیرد و در صورت بروز خطا و استفادهی غلط چه آثاری ایجاد شده و راهکار چیست و جواب سوالات فراوان دیگر.
آن برنامه چیست؟ دین. که در قالب کتاب راهنمای اساسی به اسم قرآن و اساتید راهنمایی چون اهلبیت (علیهم السلام) به ما ارائه گشته است. هدف زندگی
تبیین بیشتر دارایها
حال برگردیم به بحث داراییها؛
داراییها مسالهی مهم و قابل تأملی هستند. انسان میتواند سراغ پول، کتاب، ورزش و … برود و به داراییها برسد. مهم این است که طرف بداند چرا سراغ پول و ورزش و … رفته است و آیا درست انتخاب کرده یا نه و آیا آن چیزی که به دنبال آن است او را به دارای میرساند یا خیر.
علم، قدرت و … داراییهایی هستند که به ما چیزی اضافه میکنند. اما گاهی داراییهای ما با هم تزاحم دارند. مثلا گاهی برخی لذتها آرامش را از انسان سلب میکنند. مثلا گاهی لذت بیشتر، قدرت را کم میکند گاهی علم بیشتر لذت را کم میکند و … . (در هواپیمای وجودمان کلیدی و حرکتی را اشتباه انجام دادیم مثلا و عقربه یکی بالا میرود و آن دیگری پایین میآید) هدف زندگی
چگونگی رسیدن به حداکثر دارایی – توحید درمانی
سوال مهم: چه کنیم همهی داراییهایمان باهم رشد کند و بالا برود و به حداکثر برسد؟
جواب:
ما یک دارایی داریم به اسم خدا. اگر سراغش برویم و به آن برسیم دیگر داراییها را در حد اعلا و کمال دارا خوایم بود. اگر سراغ خدا برویم آرامش میآید:
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
اگر سراغ خدا برویم قدرت میآید:
وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
لذت میآید(ترس و حزن از بین میرود) : أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
و …
و …
و …
چه باید کرد که به چشیدن خدا برسیم تا به همه دارایها برسیم؟
اینکه ما حضور خدا را چشیده و حس کنیم و دست خدا را ببینیم دو صورت دارد:
الف) حالت اضطرار: این حالت اختیاری نبوده و در زندگی همه پیش میآید. مثل کسی که در دریا در حال غرقشدن است و دستش به هیچ کجا نمیرسد و خدا را میخواند. یا مثلا در مریضیها و گرفتاریهای شدید یاد خدا میافتیم.
در این حالت بعد از رفع اضطرار تقریبا یاد خدا در ما کمرنگ شده و ناسپاسی ما بیشتر میشود.
وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً
البته این حالت اضطرار برای مومنین بیشتر اتفاق میافتد و برای کفار کمتر
وَ أَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ (۱۲۵) أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ في كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ (۱۲۶)
ب) حالت پایدار: ما باید خدا را درک کرده و بچشیم. اما این چشیدن خیلی از اوقات با چشیدنهای دیگر در تزاحم واقع میشود که نتیجهاش کمرنگی و فراموشی ما نسبت به دارایی “خدا” است. پیدا کردن هدف
شاید تا به حال دیده یا شنیده باشید که کسی از درد دندان به خود میپیچید و وقتی ناگهانی به او خبر بسیار خوشحال کنندهای میدهند، مثلا به او میگویند شما در قرعهکشی بانک یک میلیارد برنده شدهاید! ناگهان دردش را فراموش میکند.
شما دردش را به یادش میآورید و دوباره شخص به حالت اولیه بر میگردد و دردش را حس میکند.
این دانش به وجود درد اگر در تزاحم و درگیری با امور دیگری و دانشهای دیگری واقع شوند کمرنگ میشوند. در این مثال، درد زیادی میکشید ولی به دلیل یک مسأله مزاحم قوی(خبر برنده شدن در قرعهکشی) دردش را به کلی فراموش کرد. یا مثلا شبها در بیمارستانها مُسکِّن بیشتری به بیماران تزریق میکنند. علت چیست؟
در طول روز اشخاص به امور متعددی مشغول هستند و لذا علمشان به درد کمرنگ میشود و شبها که این مزاحمها از بین میروند، درد قوی میشود و لذا باید مُسکّن بیشتری به بیمار تزریق کنند.
ما خدا را با همهی وجود احساس میکنیم و خودمان را یکپارچه فقر و نیاز به او میدانیم.
البته این علم (که علم حضوری است، هم مثل همه علوم حضوری دیگر) در مشغولیتها کمرنگ میشود. علاقه به دنیا و مشغلههای این دنیا به قدری قوی هستند که غالب انسانها به طور کلی، این حقیقت را فراموش میکنیم.
خدایی فراموش میشود که با تمام وجودمان حس میکنیم و خود را یک پارچه فقر و احتیاج به او میدانیم.
به قدری این علم حضوری کمرنگ میشود که گویا از آن خبر نداریم.
مست مشغلههای دنیا میشویم و به کلی خدا را فراموش میکنیم.
ادعا این است که همهی افراد به خداوند متعال علم حضوری دارند و علت اینکه بسیاری از انسانها به این علم توجه ندارند مشغولیت آنها به دنیاست.
اما چه باید بکنیم تا خدا را با تمام وجودمان حس کنیم؟
برخی برای خدا دنبال تصویر هستند. وقتی میخواهند به یاد خدا باشند، در ذهنشان دنبال چیزی میگردند تا بتوانند با او صحبت کنند! یاد خدا مثل «درد» است؛ حس کردنی است. تصویر ندارد.
دینِ حق، برنامهای به انسان ارائه میدهد که یکی از شؤون مهم آن رهاندن افراد از این مشغلههاست.
دینِ ما به نماز امر میکند تا چندین بار در روز، همه چیز را کنار بگذاریم و به خدایی که در نهاد خویش میشناسیم، توجه کنیم.
روزه دارد تا ما را از شکم و دغدغههای آن برهاند. جهاد دارد تا ما را از دغدغههای بدن نجات دهد.
قناعت و انفاق دارد تا ما را از مزاحمت مال دوستی و دغدغه مال رها بخشد. هر جزئی از دین که بگویید نقشی در این راستا ایفا میکند.
توکل دارد تا افکار باطل و اخطار و نگرانیها را بزداید.
و … و … و … پیدا کردن هدف
دینِ ما، مجموعه ایست که در دراز مدت این چشیدن خدا را تقویت میکند.
ظاهرا روی همین جهت باشد که قرآن کریم خطاب به پیغمبر اکرم میفرماید: *(وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقين)* : رب خود را عبادت کن تا برایت یقین حاصل شود.
در هر سطحی مشغلههایی و حجابهایی متناسب با آن سطح وجود دارد و عباداتِ دین با پهنه گستردهای که دارد در جهت بر طرف کردن این حجابها نقش بازی میکنند.
اگر ما یک پارچه “فقر و نیاز” بودنمان را بفهمیم و اگر خدا را یافتیم، آیا معنا دارد که خدایی مییابیم و با بند بند وجودمان عظمتش را درک میکنیم، ما را در مقابل چنین مشکل بزرگی و چنین مسألهی مهمی که تمام زندگیمان به آن وابسته است– یعنی مرگ و امثال آن از سؤالهای بنیادین – رها کند؟
آیا معنا دارد خداوندی که ما آن را مییابیم و به رحمت و فضل میشناسیم، با ما چنین کند که در جهل عظیم رها کند؟
هرگز!
قطعا این خدای آشنا، به دادِ ما خواهد رسید!
و با نورافکنی ما را از ظلمت جهل نجات خواهد داد.
خدایی که میشناسیم کریمتر و عزیزتر و عظیمتر از این است که در حق بندهاش آن کند که در چنین ظلمتی رها کند.
اگر هم نمییابیم نگران نباشیم. مدتی زمان میبرد.
اگر ما با مطالعه و تحقیق به دین حق برسیم و مدتی عبادت خالصانه انجام دهیم، آرام آرام شعلهی معرفت خداوند متعال در دلمان زنده خواهد شد.
راه حلی برای تمرکز قوا
ه) همسو کردن علوم و عواطف (بینشها و گرایشها):
برای آن که کسی بتواند حرکت کند چه مواردی لازم است؟
(پیشنهاد میکنم کتب “مسئولیت و سازندگی” و “رشد” از مرحوم استاد علی صفایی حائری(عین صاد) مطالعه شود)
ما قبلا در نوجوانی در دوران مدرسه بحثهایی داشتیم که چند درصد استعداد و چند درصد تلاش لازم و مهم هست؟ نسبتهای مختلفی ذکر میشد.
اما در منطق و بیان قرآن داریم که: پیدا کردن هدف
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا
تلاش جهاد گونه(جاهدوا) و اخلاص(فینا) لازم است و بقیهاش دست خداست. اگر جایی استعدادی لازم باشد خدا خودش عطا میکند.
منشأ اینکه گاهی نمیتوانیم به دانستههایمان عمل کنیم، چیست؟
عمل ما ناشی از دو قوه اساسی در وجودمان است.
عقل و احساس یا به تعبیری علم و عشق یا به تعبیری دیگر بینش و گرایش.
برخی از انسانها عقلگراتر هستند و بیشتر به دانستههای خویش اهمیت میدهند و برخی به عواطف و گرایشهای خود.
از جهتی، آدمها ۲ دسته اند:
عقلگراها و احساسگراها
این دستهبندی به صورت طیف است. مثلا فلان درصد عقلگرایی و فلان درصد احساسگرایی. احساسگرای محض و عقلگرای محض و طیفی ببن این دو.
عقلگراها دو ویژگی آشکار دارند: هدف زندگی
اولا اینکه دارای ثبات قوا هستند و هرچه این عقلگرایی اضافه شود، ثباتشان در کارها قویتر میگردد.
مثلا روزی برای درس خواندن در ایام کنکور میتوانند روزی ۳_۴ ساعت درس بخوانند و هر روز با ثبات ادامه دهند. (معمولا هم در جمع کردن زندگیشان آدمهای موفقی هستند اما موفق عادی) و ثانیا اینکه نمیتوانند کارهای خیلی بزرگ را انجام دهند. مثلا میتوانند ۳_۴ ساعت را به ۴_۵ ساعت برسانند اما به ۱۲_۱۳ ساعت نه.
احساسگراها نیز دو ویژگی بارز دارند:
کارهای خیلی بزرگ را معمولا میتوانند انجام دهند؛ مثلا برای کنکور میتوانند رورزی ۱۲_۱۳ ساعت درس بخوانند. اما نقطه ضعفشان آن است که ثبات ندارند و بعد از چند روز اندک یا چند هفته، حرارتشان سرد شده و دیگر به آن قوت ادامه نمیدهند (و حتی گاهی تصمیم رها میشود)
خیلی از آدمها درصد احساسگرایی آنها بیشتر است
ویژگی و تفاوت دیگری نیز بین عقلگراها و احساسگراها وجود دارد.
آدمهای عقلگرا اگر در مسالهای بر سر دو راهی برسند، در نهایت یک راه را انتخاب کرده و می روند اما احساسگراها متحیر شده و هیچکدام را انتخاب نمیکنند و از همه جا عقب میمانند.
حال چه کنیم که ویژگی خوب هر کدام را داشته باشیم؟ هدف زندگی
باید توجه کنیم که منشا دمدمی بودن آن است که ما زیباییهای متعدد در اطراف خود میبینیم. مثلا منظرهی قشنگ، صدای قشنگ، زیبایی علم و … . البته این زیبایی ها قابل قیاس نیستند مثلا نمیشود گفت فلان منظره قشنگتر است یا فلان صوت.
بعضی چیزها هم از چند جهت زیبایی را دارا هستند، مثل جنگلی که منظرهی زیبا و صوتی زیبا دارد.
ما انسانها مدتی در بند یک زیبایی هستیم و بعد از مدتی با دیدن یک زیبایی دیگر و برتر از آن، آن زیبایی تکراری و کمرنگ شده و دیگر آن جذابیت سابق را نداشته(نه آنکه اصلا جذاب نباشد اما جذابیتش خیلی کم میشود) و گاهی به فراموشی میرود.
چه باید بکنیم تا عقل و احساس، کانونی شوند. یعنی هم ثبات عقلگرایی را داشته باشیم و هم شور و هیجان احساسی را.
اگر بتوانیم با این دو بال پرواز کنیم، قدم در مسیر رسیدن به موفقیتهایی بسیار بزرگ گذاشتهایم.
عقل در این میان میگوید:
ای دوست من! تو برای موفقیتهای بزرگ نیاز به احساس داری.
ولی به حرف منِ عقل گوش بده و منبعی پیدا کن که «نهایت همه زیباییها» باشد و سیم دلت را به او وصل کن.
اگر احساسات تو به چنین منبعی گره بخورد، دیگر نه دمدمی خواهی بود و نه شور و هیجان را از دست خواهی داد.
با این کار میتوانی احساسگرایی باشی که ثبات عقلگرایان را دارند.
دین در این عرصه وارد میشود.
خدا میفرماید:
بنده من! هدف زندگی
من برای تو چنین منبعی میآفرینم که بتوانی به جمال و جلالش هر لحظه، نگاه کنی و سرمست عشق حقیقی شوی و به دنبال آن، یک «انسان» شوی.
آنجا که میفرماید: إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا : خدا اراده کرده که تنها از شما اهل بیت، هر نوع رجس و پلیدی را از بین ببرد و شما را به تحقیق پاک گرداند.
نتیجه اینکه این مبنع سراسر زیبایی را برای تو آفریدم. جایی که هیچ پلیدی و زشتی نیست و سراسر طهارت و پاکی است.
مثلا علم علی تقوای علی شجاعت علی عبادت علی عدالت علی تلاش علی زهد علی امیرالمومنین علیه السلام و دیگر خصلتهایش را ببین، بنگر که چقدر زیبا و بالا است … یا دیگر اهل بیت علیهم السلام
بعد از آن میفرماید: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فيها حُسْنا : بگو از شما در مقابل رسالت اجری نمیخواهم مگر مودت و دوستی نزدیکانم.
طبیعی است که باید عشق بورزیم به چنین منبعی که از هر آلودگی پاک است.
و بعد هم حکمت این دستور(دوست داشتن اهل بیت) را میفرماید: قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُم : بگو آنچه از شما به عنوان اجر خواستم پس برای خود شماست.
پس این محبت به سود خود ماست. ائمه دینِ ما به قدری عشق در انسان تولید میکنند که میتواند خروجی قطرهای از آن عشق، چمران باشد. چمرانی که نمیدانم از «چ» او میتوان گفت یا خیر.
البته باید انسان به این منبع سراسر زیبایی نگاه کند.
اگر چشم عقلش را به منبع زیباییها و جلوه اسماء و صفات الهی در مخلوقات بگشاید نمیتواند عاشق نشود.
به قول عین صاد ما ذاتا عاشق آفریده شدهایم. هدف زندگی
نگاه کردن شرط مهمی است. احساس لحظه به لحظه، نیاز به تجدید دارد و با خاطرات نمیتوان احساسات قوی تولید کرد.
باید «آن به آن» به مظهر جلال و جمال الهی نگریست.
برخی دوستان میگفتند که «چرا خود خدا را نگفتی؟ و رفتی سراغ مظهر جمال و جلالش؟».
واقعیت این است که تا کسی اینها را نشناسد، نمیتواند خدا شناس شود.
چه از خدا میداند آنکه «علی» سلام الله علیه نشناسد؟ هدف زندگی
(نرسد اگر به علی کسی/ به کجا رود به کجا رسد/ به خدا قسم که اگر کسی/ به علی رسد به خدا رسد) هدف زندگی
چه خوب گفت شاعر: به علی شناختم من به خدا قسم خدا را. چه خوب فرمود مولایمان: من عرفکم فقد عرف الله(آنکس که شما را بشناسد خدا را شناخته است).
خلاصه اینکه نگریستن دائمی به این حجتهای الهی، عشقی در انسان میآفریند که انرژی آن غیر قابل وصف است و به تعبیر روایتی که چندی پیش ذکر کردم، شخصیتی از ما میسازد که از کوهها محکمتر است و آن طور که در وصف یاران امام زمان گفته شده است، شخصیتهایی میسازد که اگر به کوهها رو بیاورند، آنها را نابود میکنند.
نگریستن دائمی هم راههایی دارد.
مهمترین نکته در مورد نگریستن دائمی این است که انسان چشمِ دیدن داشته باشد.
اگر کسی چشمِ خود را کور کند، دیدنی در کار نخواهد بود.
کسی که نگاههای ناپاک و خائنانه دارد و کسی که دل خود را با امور ناپاک آلوده میکند و روح خود را میکُشد، توان دیدن ندارد.
کسی که میخواهد وارد این عرصه شود، اول باید از اموری که موجب مرگ قلب میشود، جلوگیری کند.
باید مدتی به تهذیب نفس بپردازد تا چشم دلش باز شود.
بعد از اینکه روح او زنده شد و چشمِ دلش باز، میتواند با رعایت برخی نکات، نگریستن به زیباییهای این منابع را در خود به صورت دائمی تقویت کند و به مرور زمان به قلههای انرژی دست پیدا کند. هدف زندگی
مهمترین نکته در راستای دائمی کردن نگاه، عبارت است از: قرار دادن اموری در زندگی که بهانه نگریستن دائمی به این منابع باشد.
گاه با روزی دو دقیقه مناجات محقق میشود. گاه با روزی نیم ساعت مطالعه مداوم و کسب معارف دین و معرفت نسبت به اهل بیت علیهم السلام
گاه با رفتن به هیئت. هدف زندگی
گاه با نیت کار کردن از طرف آنها. گاه با طلب کمک از آنها.
گاه با خواندن زیارت نامه و گاه با ریختن قطرهای اشک. مهم این است که این امور دائمی باشند.
مداومت بر این امور از انسان عاشق میسازد. چرا به پیاده روی برای زیارتِ امام حسین ع توصیه میکنند؟
این سختیها که انسان در مسیر وصال به اینها تحمل میکند از انسان عاشق میسازد چرا که همه ما، آنها را دوست داریم ولی چه قدر؟
شخصی دوست دارد ولی به اندازه خرما. هدف زندگی
دیگری کمی بیشتر.
ولی آن کس که واقعا تار موی امام زمانش را به دو جهان نمیدهد، باید کار کُشته شده باشد.
تحمل سختی در راه وصال این کارکُشتگی را میآفریند، چرا که در سختیهای مختلف و رها کردن خرماهای مختلف، دائما هزینهی صرف شده روی محبوب افزایش مییابد و در نهایت هیچ چیز قدر او را نخواهد داشت.
حال این مطلب را کنار مشکل اول بگذار.
ما دو مشکل داشتیم. اول اینکه نمیدانستیم بهترین کارها برای ما چیست و دوم اینکه چه طور استعدادها را کانونی کنیم.
دومی را شرح دادیم و با این شرح تکلیف اولی نیز روشن شد. این منابع زیبایی، به ما میگویند که باید در چه زمینهای خرج شویم. به ما یاد میدهند که مجموعه زندگی ما، چگونه باید باشد که در نهایت اعتدال و نهایت تعالی باشد.
دین نسخهایست که بر اساس توانهای افراد تنظیم شده است تا هر کسی به اندازه ظرفیت خود از آن بهره ببرد و به همان اندازه، درجات کمال را به بهترین صورتی که مخصوص خود اوست، طی کند.
این همان وعده ایست که خداوند متعال در قرآن آن را چنین بیان میکند:
*(الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)*
کسانی که در راه ما تلاش کنند به تحقیق آنها را به راههایمان هدایت میکنیم. هدف زندگی
یعنی دو شرط دارد. اگر تلاش کنیم و اخلاص داشته باشیم(اخلاص از «فینا» فهمیده میشود)، وعده هدایت الهی به بهترین راهها قطعی است. هدف زندگی
خداوند با چندین تأکید در این آیه مبارکه وعده داده است که کسی را که تلاش مخلصانه در راستای دین حق داشته باشد، به بهترین راههای الهی هدایت خواهد کرد. هدف زندگی
اینها که گفتیم، یعنی یکی از فوائد مهم دین شکوفایی استعدادهای انسانی به گونهای حداکثری است و لذاست که میبینیم در این دستگاه، افرادی تربیت میشوند که جنس موفقیتشان با بقیه موفقهای جهان فرق میکند. پیدا کردن هدف
برای فهم عمیقتر موضوع هدف توصیه میکنم کتابهای آقای عین صاد خصوصا دو کتاب «مسئولیت و سازندگی» و کتاب «رشد» را مطالعه کنید.
همچنین توصیه میکنم که مطالب مفاهیم اخلاقی سایت را از دست ندهید.
برای راحتی شما متن word و pdf این مقاله را هم در اینجا گذاشتیم.
سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین
[۱] عَلَيْكَ بِالْأَحْدَاثِ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى كُلِّ خَيْر(کافی، ج۸، ص۹۳٫)
1 دیدگاه