بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
مسأله ولایت فقیه
بحث ولایت فقیه از چند حیث قابل پیگیری است. من در اینجا یکی به دلیل اصلی آن و بعد به برخی از سؤالات پیرامون آن میپردازم.
آنچه در این نوشتار می خوانید:
- بحث اول : معنای ولایت فقیه و دلیل اصلی آن
- در زمان انمه
- روش ائمه در تعامل با حکومت ظالم
- رجوع به دستگاه قضائی
- مراجعه به فقیه برای فهم دین یکی از شئون مهم فقیه
- نتیجه طرح ائمه علیهم السلام
- این طرح ربطش به ولایت فقیه چیست؟
- بحث دوم : سؤلاتی پیرامون مسأله ولایت فقیه
- الف. فقیه ولایت دارد ولی چرا یک فقیه؟
- پاسخ
- فائده فقیه بر طرف کردن نقص هیئت اجتماعی
- برخی میگویند: ما کودک و مجنون نیستیم که نیاز به ولی داشته باشیم! پاسخ :
- ب. برخی از فقهاء اصل ولایت فقیه را قبول ندارند. به چه دلیل آن فقیه یا مقلد او باید از ولی فقیه تبعیت کند. پاسخ :
- الف. فقیه ولایت دارد ولی چرا یک فقیه؟
بحث اول : معنای ولایت فقیه و دلیل اصلی آن
در زمان ائمه
خلاصه این دلیل از این قرار است که ائمه علیهم السلام تقریبا از زمان امام باقر سلام الله علیه به بعد برای جامعه شیعه که در دور دست از امام قرار دارند روشی را پیش گرفتند که جامعه شیعه از آن طریق بتواند به نیازهای خودش برسد.
توضیح اینکه: در زمان معصومین علیهم السلام، گروههایی که مخالف دستگاه حکومت بودند گروههای مختلفی بودند.
یک عده از اینها مانند زیدیه و خوارج به قیام مسلحانه اعتقاد داشتند و بر علیه حکومتی که قبول نداشتند شمشیر میکشیدند و میجنگیدند.
این گروهها معمولا به حواشی دولت اسلامی کشیده میشدند.
زیرا نمیتوان در مرکز قدرت یک حکومت حرکات چندانی انجام داد و لذا زیدیه در یمن و مازندران و خوارج در سیستان مسکن گزیدند.
اما عدهای دیگر میگفتند که اگرچه حاکم ظالم است ولی باید از او تبعیت کرد.
به عنوان مثال احمد بن حنبل از ائمه چهارگانه اهل سنت، به این مطلب اعتقاد داشت و حتی بعد از شلاق خوردن از طرف دستگاه حکومت نیز به این نکته تصریح میکرد که اگرچه حاکم ظالم است ولی باید از او تبعیت کرد.
روش ائمه در تعامل با حکومت ظالم
ائمه ما با دستگاههای حاکم مخالف بودند ولی روش دیگری را برگزیدند.
روشی که آنها برگزیدند این بود که جامعه شیعه در دل حکومتِ موجود، مستقل باشد.
ارکان اصلی که جامعه شیعه به آنها نیاز دارد باید به صورت مستقل در میان خود شیعیان به گونهای باشد که شیعیان به کسی محتاج نباشند.
به عنوان مثال در مسأله زکات و خمس و خرجهای مالی برای رسیدگی به شیعیان باید شیعیان زکاتشان را به شیعه بدهند.
و اگر به سنی بدهند کفایت نمیکند و همین طور اگر به دستگاه حکومت بدهند و امکان ندادن زکات یا دادن آن به مقدار کمتر موجود باشد زکاتشان کفایت نمیکند.
خمس را هم باید به دست نمایندگان امام برسانند تا آنها مطابق بانظر امام در مصارفش خرج کنند.
اینکه امروزه فتوایی در مراجع مشاهده میکنید که از آن به «وجوب کفایی صناعات» تعبیر میکنند ناشی از همین مشی گذشتگان ماست که حتی در صنعتها و حرفههای مختلفی که جامعه شیعه به آنها نیاز دارند نباید به دستگاه حکومت یا غیر شیعه مراجعه کنند.
و واجب کفایی است بر همه شیعیان که به گونهای برنامهریزی کنند که در هیچ زمینهای محتاج به غیر خود نباشند.
رجوع به دستگاه قضائی
از جمله مسائلی که روایات بسیار زیادی در آن وارد شده است، بحث قضاوت و نیازهای دادگاهی جامعه است.
به تصریح بسیاری از روایات مراجعه به قضات دستگاه حکومت مراجعه به طاغوت است و از بدترین گناهان است و حتی در روایت تکان دهندهای حضرت کسی را که برای سلام و احوال پرسی با قاضی(به جهت دوستی با قاضی) در مجلس قضاوت آنها حضور داشته است شدیدا نهی میکنند و میفرمایند:
که آیا نمیترسی که عذاب الهی بر تو نازل شود و تو و اهل مجلس همگی نابود شوید؟[۱]
در روایات داریم که حتی اگر کسی که حق با اوست به قاضیِ دستگاه ظلم مراجعه کند حق خودش را بگیرد، بر او حرام خواهد بود![۲]
مراجعه به فقیه برای فهم دین یکی از شئون مهم فقیه
همچنین در فهم دین نیز باید به فقهای شیعه مراجعه میکردند.
همچنین در مقام اجرا و اموری که به حکومت برمیگشت، عدهای از اصحاب وظیفه داشتند که برای خدمت به شیعیان در دستگاه حکومت نفوذ کنند.
ما در میان راویان خودمان که از بزرگترین علمای حدیث ما بودهاند کم نداریم افرادی که چنین شؤونی را داشتهاند و روایاتی که بر ثواب عظیم این افراد دلالت میکنند، کم نیستند.
به عنوان مثال میتوان علی بن یقطین وزیر هارون الرشید و عبدالله بن سنان را که خزانه دار منصور عباسی و مهدی عباسی و هادی عباسی و هارون الرشید بود و همچنین احمد بن محمد بن عیسی اشعری را که «صاحب السلطان» بود و محمد بن اسماعیل بن بزیع و احمد بن حمزه بن بزیع را که در امور وزات بودند، نام برد.
تعداد این راویان بسیار بیش از اینهاست.[۳]
در مجموع میتوان از عملکردی که ائمه علیهم السلام طراحی کرده بودند به «حکومت ولو در حکومت» تعبیر کرد.
یعنی جامعه شیعه باید مستقل باشد حال چه مستقل محض و چه در دل حکومتی دیگر.
نتیجه طرح ائمه علیهم السلام
از خصوصیات این طرح ائمه علیهم السلام این بود که جامعه شیعه اگرچه مخالف حکومت بود ولی در دل حکومت باقی میماند و در دل جامعه اسلامی حضوری پر رنگ داشت.
از نکات بسیار جالب این است که این ویژگی جامعه شیعه همواره در طول تاریخ بوده است و به عنوان مثال در زمان آل بویه شیعیان بغداد چنین سبکی داشتند و به قدری قدرت داشتند که حتی خلیفه سنی را مجبور به گرفتن عید غدیر و تعطیل کردن بازارها و به راه افتادن دستههای عزاداری سید الشهداء در روز عاشورای محرم سال ۳۵۲ قمری میکنند.
همچنین خلیفه به منزل شیخ مفید رفت و آمد داشت. اگر هم شیعیان در جایی بودند که نمیتوانستند به وظائف دینی خود من جمله این دستور عمل کنند مطابق دستور قرآن مأمور به هجرت بودند و به این ترتیب نقاطی از جهان محل تمرکز شیعیان میشد.
انصافا طرح فوق العاده ایست.
این طرح ربطش به ولایت فقیه چیست؟
ربطش این است که بسیاری از شؤون این دستگاه بر عهده فقیه بود.
اول اینکه نمایندگان امام در توزیع خمس وکلاء امام بودند که نوعا از روات و علمای شیعه محسوب میشدند.
دوم اینکه قضاوت قطعا با فقیه بود و کسی جز فقیه حق قضاوت نداشت.
سوم اینکه مقام اجرای احکام قضائی نیز قطعا با فقیه بود و به عنوان مثال کسی از عدول مؤمنین حق نداشت حکم را اجرا کند مگر به حکم فقیه.
از سوی دیگر در توقیع مبارک تصمیم گیری درمورد مسائل جدید هم بر عهده فقیه گذاشته شده بود.
این مجموعه مسائل که اتفاقا در طول تاریخ شیعه بر عهده فقهاء بوده است، چیزی است که در گذر زمان برای آن یک عنوان کلی درست شد که امروزه از آن به ولایت فقیه تعبیر میکنیم.
این معنای ولایت فقیه است که مورد اتفاق همه فقهاء شیعه است.
لذا در زمان ما شأن فتوا و شأن قضاوت و شأن اجرای احکام اسلامی و شأن تصمیم گیری در مورد مسائل جدید جامعه شیعه بر عهده فقیه است و ائمه علیهم السلام ما را در این امور به فقهاء ارجاع دادهاند.
این خلاصه دلیل ولایت فقیه است.
در مورد جزئیات آن فقط یک مسأله بسیار مهم است که در ضمن سؤالات پیرامون ولایت فقیه به آن میپردازیم.
بحث دوم: سؤلاتی پیرامون مسأله ولایت فقیه
الف. فقیه ولایت دارد ولی چرا یک فقیه؟
در حدیث صحبت از فقهاء و رواة حدیث است و نه یک فقیه. لذا همه فقهاء ولایت دارند.
پاسخ:
ما در مباحث فقهی مطلبی دارم که در مورد حقیقت ولایت صحبت میکنیم که حقیقت ولایت چیست و چه احکامی دارد.
دلیل طرح این مبحث در فقه این است که ولایت فقط در مورد ولایت فقیه مطرح نیست بلکه ولایت در پدر نسبت به فرزند خردسال و نسبت به فرزند دیوانه(حتی اگر خردسال نباشد) و بسیاری مواضع دیگر مطرح است.
لذا در آنجا بحث میکنیم که حقیقت ولایت چیست و چه احکامی دارد.
از مجموعه ادله بر میآید که ولایت امری است که خداوند متعال برای رفع نقص قرار داده است.
هر جا که نقصی باشد ولایت قرار داده میشود.
به عنوان مثال در مورد کودک یا مجنون هر یک نقصی دارند که شریعت به دلیل آن نقص، ولایت را قرار داده است.
فائده فقیه بر طرف کردن نقص هیئت اجتماعی
در مورد جامعه هم نقص دیگری است که از آن جهت ولایت فقیه قرار داده شده است.
توضیح اینکه یک دیوار گاهی مصالح و مواد خوبی دارد ولی به صورت بیکیفیتی چیده میشود و در نتیجه مقاومت دیوار کم خواهد بود و با یک تکان خواهد ریخت ولی گاهی مصالح ممکن است چندان قوی نباشد ولی به قدری خوش نظم چیده شده باشد که دیوار بسیار محکمی پدید آمده باشد.
یعنی نقص گاهی اوقات بر اثر اجزاء است و گاهی اوقات بر اثر شکل ترکیبی اجزاء کنار یکدیگر است.
در مورد کودک و مجنون نقص از نوع اول است ولی در مورد جامعه نقص از نوع دوم است.
یعنی جامعه نیاز به کسی دارد که آن را طوری جهت دهی کند و طوری افراد جامعه را کنار یکدیگر بچیند که دیوار جامعه، دیوار محکمی شده باشد.
خداوند متعال برای چنین مقصودی در زمان غیبت امام، فقیه را برگزیده است.
از آنجا که فقیه فهم عمیقی از دین دارد بهتر میتواند اجزای جامعه را طوری کنار هم بچیند که دیوار جامعه در راستای تحقق اهداف دین باشد.
قبل از اینکه بروم سر اصل مطلب به نکتهای اشاره کنم.
برخی میگویند: ما کودک و مجنون نیستیم که نیاز به ولی داشته باشیم!
پاسخ:
آری شما کودک نیستید ولی ولایت فقیه برای جامعه کودکان و مجانین قرار داده نشده است بلکه ولایت فقیه برای جامعه عقلاء است تا اینکه این نقص نوع دوم را که ناشی از کنار هم قرار گرفتن عقلاء است، بر طرف کند.
اگر این عقلاء بخواهند در مجموع در راستای اهداف متعالیه دین حرکت کنند نیازمند یک نظم دهندهای هستند تا از حالت جزیرههای متفرق و دیوارهای بیخاصیت خارج شوند و به دیواری مستحکم تبدیل شوند.
ولایت به منظور همراستا کردن و نظم بخشیدن به استعدادهایی است که باید با هماهنگی جامعه را بسازند.
برویم سراغ اصل مطلب.
حال که ولایت برای رفع نقص است در مباحث فقهی میگویند که اگر مثلا دو نفر شأنیت اعمال ولایت داشتند اگر یک نفر از آنها متصدی یک مشکلی شد و تصرفی کرد ولایتش نافذ است و دیگر کسی از کسانی که شأنیت ولایت داشتند حق ندارند آن را به هم بزنند بلکه چون هر یک از اینها به نحو مستقل شأنیت ولایت دارند تصرف هر یک در رفع یکی از این نقصها نافذ است.
حال در مسأله ولایت فقیه میگویند که وقتی فقیهی از فقهاء که شرایط لازم را دارد متصدی رفع نقص جامعه شد ولایت برای او از شأنی به فعلی تبدیل میشود و برای دیگران شأنی باقی میماند زیرا که این فقیه با قبول تصدی این امور رفع نقص کرد و دیگر نقصی نیست که ولایت بخواهد برای آن فعلی شود بلکه دخالت دیگران ممکن است موجب ایجاد نقص بیشتری شود.
لذا در عمل در مسأله حکومت تنها یک فقیه متصدی اصل آن میشود، زیرا به محض تصدی او، دیگر نقصی نیست که برای دیگران ولایت فعلی باشد لذا باید ولی فقیه یک نفر باشد.
ب. برخی از فقهاء اصل ولایت فقیه را قبول ندارند. به چه دلیل آن فقیه یا مقلد او باید از ولی فقیه تبعیت کند.
پاسخ:
قبل از اینکه بخواهم پاسخ بدهم روشن شد که اصل ولایت فقیه به معنایی که قبلا گذشت مورد اتفاق فقهاء است ولی اینکه سنخش از سنخ ولایت است یا از سنخ امور حسبه و یا اینکه شمول و محدودهاش چه قدر است، اختلاف نظرهایی وجود دارد.
اما در مورد جواب باید گفت که یک وقت شما در مورد مقلد میپرسید و یک وقت در مورد خود شخص فقیه.
خود شخص فقیه جوابش بسیار فنی است و ما در مباحث خارج فقه متعرض دلیل آن شدهایم و خیلی ظرافت دارد و اینجا جای طرح آن نیست زیرا مخاطبین این کتاب فقهاء نیستند.
اما در مورد دلیل اینکه حتی اگر مرجع تقلید شما شخصی باشد که ولایت فقیه را قبول ندارد، چرا شما باید از ولی فقیه تبعیت کنید نکته این است که ظاهرا اصل مسأله ولایت فقیه نیز از مسائل اعتقادی است و اصل تقلید در آن جایز نیست.
به عبارت دیگر وقتی ما در سیره اصحاب ائمه علیهم السلام(که مهترین دلیل بر مشروعیت تقلید است) نظر میکنیم میبینیم که در مسألهای مثل نیابت افرادی از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حق تقلید نداشتهاند و باید خودشان به وثوق و اطمینان میرسیده اند.
لذا در مجموع اینکه اصل مسأله نیابت امام(چه نوع خاص و چه نوع عام آن) در دایره مسائلی قرار بگیرد که بتوان در آنها تقلید کرد، مشکوک است.
لذا شما وظیفه دارید که در این مسأله تحقیق کنید و اگر به اطمینان برسید که ولایت برای فقیه ثابت است، حق ندارید در این زمینه از کسی تقلید کنید.
دقیقا مشابه مسائل اعتقادی. به نظرم بقیه شبهات ولایت فقیه یا مخصوص به مخاطبین این کتاب نیست و یا در شأن پاسخ دادن نیست.
[۱] الكافي (ط – الإسلامية) / ج۷ / ۴۱۱ / باب كراهية الجلوس إلى قضاة الجور ….. ص : ۴۱۰: مَا مَجْلِسٌ رَأَيْتُكَ فِيهِ أَمْسِ قَالَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ هَذَا الْقَاضِيَ لِي مُكْرِمٌ فَرُبَّمَا جَلَسْتُ إِلَيْهِ فَقَالَ لِي وَ مَا يُؤْمِنُكَ أَنْ تَنْزِلَ اللَّعْنَةُ فَتَعُمَّ مَنْ فِي الْمَجْلِسِ.
[۲] الكافي (ط – الإسلامية) / ج۱ / ۶۷ / باب اختلاف الحديث ….. ص : ۶۲: وَ مَا يَحْكُمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوت.
[۳] برای اطلاع بر این نکته در مورد این اشخاص کافیست به کتاب فهرست نجاشی در ضمن ترجمه این افراد مراجعه بفرمایید.
سلام…وقت بخیر…خیلی مطلب مفیدی بود.ولی کاش بیشتر بسط داده بودین…و شبهات موجود پیرامون ولایت فقیه(اهم ان) را هم ذکر کرده بودین و شرح….و من فهم متنتان مبنی بر اینکه چرا یک نفر ولایت فقیه داشته باشد واقعا برایم سخت بود..چندبار خواندم تا متوجه شدم چرا یک نفر باید ولایت فقیه رو به عهده بگیرد…کاش میشد محدوده اختیارات ولایت فقیه را هم بررسی کنید و شرح بدهید….چون من متأسفانه بسیار میشنوم که ولایت فقیه فعلی را با امام علی علیه السلام مقایسه میکنن و انتظار دارند هرکاری ایشون کرده ولایت فقیه هم همان را انجام دهد…
ببخشید سؤال دیگری خارج از این بحث دارم….شما نظرتان درمورد کتاب سه دقیقه در قیامت چیست؟ آیا چنین چیزی واقعا حقیقت دارد که در یه لحظه روح خارج شود و اعمال و حسابرسی رو ببینید و بعد به دنیای مادی برای ادامه حیات برگردد؟
با تشکر
سلام علیکم. ممنون
شاید کتاب آقای محمد باقر ملک زاده در مورد ولایت فقیه، که در لینک زیر میتوانید تهیه کنید مناسب باشد:
https://bookroom.ir/book/63404
اما خلاصه نظرم در مورد کتاب سه دقیقه در قیامت:
برخی از معارف قرآن و روایات در قالبی جذاب و تأثیر گذاری بیان شده است ولی غلطهایی دارد و صرفا قسمتهایی که در آیات و روایات معتبر آمده است، قابل تأیید است. به صورت کلی یکی از مشکلات تجربههای نزدیک به مرگ این است که معمولا خیلی به تصورات افراد صاحب تجربه، نزدیک است. مثلا تجربههای نزدیک به مرگ اروپاییها با تصورات مسیحی سازگار است. خیلی از بخشهای تجربه نزدیک به مرگ این بنده خدا، کاملا سازگار با «قرائت دینی متعارف» در جامعه ماست در حالی که خود این قرائت اشتباهاتی دارد و این اشتباهات به این نوشته سرایت کرده است. البته چون شواهد صدقی دارد، میشود توجیه کرد که برخی از قسمتهایش خیالات صاحب تجربه با واقعیت مخلوط شده است. البته کتاب تأثیرگذاری است. برخی از مباحثی در این نوشتار که از دیدگاه شرعی اشکال دارد عبارتند از: دیدگاه در مورد حق الناس و حق الله و ضمانت بخشش آن، حق بدن، جزای غیبت، قبول شدن ظاهر نماز، جزای مسخره کردن، نحوه تسویه شدن حساب حق الناس و بیت المال…