بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
مهمترین زیربنای فکری همه اعتقادات اهل سنت: عدالت صحابه
سؤالی که خیلیها دارند…
بنده چندین سال در شهر زاهدان زندگی کردهام. نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
وقتی در کلاسهای اعتقادی شرکت میکردم، همیشه برایم سؤال بود که چرا با وجود این همه دلیل بر فضائل فوق العاده امیرالمؤمنین علیه السلام که در کتب اهل سنت موجود است باز هم، آنها شیعه نمیشوند!
به عنوان مثال حدیث غدیر که هم از نظر دلالت بر جانشیی ایشان نص است و هم از نظر سند جزو پر سندترین روایات در کتب اهل سنت است. پس چرا واقعا شیعه نمیشوند؟!
آنچه در این نوشتار می خوانید:
- وضعیت حدیث غدیر در کتب اهل سنت:
- مشکل اصلی: عدالت صحابه
- در جنگ های صفین و … !
- در قرآن !
- تعابیر عجیب علمای اهل سنت:
- اگر عدالت صحابه را کنار بگذارند باید بیایند سراغ امیر المؤمنین
- گزارش خلیفه دوم از ماجرای انتخاب ابی بکر به عنوان خلیفه
- خطبه رحبه (خطبه ای صحیح السند از علی علیه السلام درکتب اهل سنت)
- خصوصیات مسأله تاریخی
وضعیت حدیث غدیر در کتب اهل سنت:
این حدیث ۱۲۰ طریق در کتب اهل سنت دارد و بعد از یک حدیث دیگر که در مورد «شنیدن احادیث پیغمبر و نقل آنهاست» که نزدیک به ۲۰۰ طریق دارد، این حدیث پر طریقترین حدیث در کتب اهل سنت است که به تصریح بسیاری از بزرگان آنها برخی از اسناد آن صحیح است. حدیثی که طبری، کتابی چند جلدی در طرقش نوشته بوده که البته این کتاب به دست ما نرسیده است و صرفا خبر از نوشته شدنش را نقل کردهاند.[۱]
انصافا تعجب آور است که حدیث غدیر که از مهمترین ادله بر ولایت امیرالمؤمنین سلام الله علیه است در کتب اهل سنت به این مقدار پرتکرار است.
برای من بسیار تعجب آور بود که چه طور میشود که اهل سنت با وجود چنین ادلهای سنی هستند؟
بعد از مدتی متوجه شدم که مهمترین مسألهای که مانع از شیعه شدن آنهاست این است:
مشکل اصلی: عدالت صحابه
میگفتند چه طور ممکن است که صحابه بزرگوار که انسانهایی فوق العاده بودند، به همین راحتی ۷۰ روز بعد از غدیر همه چیز را فراموش کنند و بروند با شخصی جز جانشین واقعی پیامبر بیعت کنند!؟
درست است که ما هم از حدیث غدیر اولا جانشینی را میفهمیم ولی پس از تأمل معلوم میشود که حتما صحابه چیز دیگری میفهمیدهاند که چنین عمل کردهاند.
آری!
مشکل بزرگ آنها اصلی مسلم در نظر آنان است که از آن به عدالت صحابه تعبیر میکنند.
در کتاب المحصول فخر رازی که یک کتاب اصولی است پس از مطرح کردن نزدیک به ۴۰ صفحه روایات مختلفی که بر گناهان بسیاری که صحابه مرتکب میشدند و جنگ و جدالهایی که با یکدیگر داشتند و فحشهایی که به هم دادند و خونهایی که از هم ریختند و …، در یک عبارت به همه آنها پاسخ میدهد.
میگوید تمام اینها ظنی هستند ولی اصل عدالت صحابه قطعی است[۲]!
در جنگ های صفین و … !
آری!
این اصل در نظر ایشان به قدری مسلم است که از اخبار متواتر جنگ جمل و صفین و نهروان که صحابه بسیاری خون از یکدیگر ریختند و به یکدیگر فحش دادند و … نیز یقینیتر است و به دلیل آن باید وقوع خارجی چنین جنگهایی را در نظر نگرفت!
در قرآن!
منافقی وجود ندارد! همه منافقین شناخته شده هستند!
فراتر از این، مجموعه آیاتی را که در قرآن در مورد منافقین هست، نیز باید بیموضوع در نظر گرفت!
چرا که منافقین نیز صحابه هستند و لذا عادل!
ما ازکجا بفهمیم که کدام صحابه منافق است که عادل نباشد؟
در حالی که خود قرآن صریحا میفرماید:
وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظيمٍ
و گروهى از باديه نشينانى كه پيرامونتان هستند منافقند؛ و نيز گروهى از اهل مدينه بر نفاق خو گرفتهاند، تو آنان را نمىشناسى ما آنان را مىشناسيم، به زودى آنان را دوبار عذاب میكنيم، سپس به سوى عذابى بزرگ بازگردانده میشوند.
واضح است که سوره توبه که از آخرین سور نازل شده بر رسول الله است و در انتهای همین سوره خداوند به صراحت میفرماید که رسول خدا نیز آنها را نمیشناسد!
احتمالا اهل سنت بگویند که خدا هم که در این آیه فرموده ما میشناسیم منظورش این بوده که ما میدانیم کسی منافق در اینها نیست!
آری!
عدالت صحابه به قدری نزد اهل سنت قوی است که حدیث غدیر که صدر و ذیلش تصریح بر ولایت امیرالمؤمنین است، باید تأویل برده شود بر اینکه علی را دوست بدارید و مردم بیایند دانه دانه سر دوستی علی بن ابی طالب با او بیعت کنند و به او تبریک دوستی با کل مؤمنین و مؤمنات را بدهند!
آری!
به شوخی شبیهتر است ولی میگویند! نکتهاش چیست؟
یک اصل مهم: عدالت صحابه.
این صحابه افرادی هستند که در جنگهای متعدد از جان گذشتند و قرآن به کمالاتشان شهادت داده است!
مگر میشود که اینها آن هم به صورت دسته جمعی بعد از مدتی کوتاه از همه چیز صرف نظر کنند؟
واقعیت این است که این مسأله خیلی مهم است و اگر در این نقطه تکلیفش روشن شود تا انتهای کار مسأله واضح است.
تعابیر عجیب علمای اهل سنت:
این مسأله به قدری برای اهل سنت مهم است که در تصریحات برخی از علمای بزرگ آنها میتوانیم ببینیم که چگونه توصیه به حذف و عدم ذکر اخباری که بر خلاف عدالت صحابه دارند میکنند.
به عنوان مثال:
وقتی از احمد بن حنبل، (امام فرقه حنبلی که امام اهل حدیث هم محسوب میشود)، در مورد حسین اشقر (که از راویان احادیث زیادی در فضائل اهل بیت است)، میپرسند در پاسخ میگوید:
او کسی نیست که دروغ بگوید.
سپس اطرافیان احمد به او میگویند که در مورد ابو بکر و عمر احادیثی نقل کرده است و بابی در بیان عیوب این دو نفر قرار داده است!
احمد بن حنبل سریعا میگوید: او شایسته این نیست که روایتش نقل شود.[۳]
از شما خواننده محترم سؤال میپرسم.
اگر او راستگوست، به چه دلیل بعد از اینکه فهمیدیم عیوب برخی را نقل میکند، نباید از او نقل شود؟
یا به عنوان مثال پسر احمد بن حنبل از او نقل کرده است که :
ابو عوانه کتابی در عیوب برخی از اصحاب پیغمبر وضع کرد و سلام بن ابی مطیع نزد او رفت و به او گفت که کتاب را به من بده.
او هم کتاب را به او داد و او هم کتاب را سوزاند![۴]
هبه الله بن عبد الله مشهور به ابن سید کل(متوفای ۵۹۷) میگوید:
آثاری که از خطا و یا گناه صحابه حکایت میکند اگر خبر واحد باشد باید انکار نمود و اگر این خبر متواتر باشد باید آن را توجیه کرد و هرگز نباید ظاهر آن خبر را قبول کرد.[۵]
ابن بطة عکبری(متوفای ۳۸۷) متکلم و فقیه و محدث حنبلی مذهب گفته است:
نمی بایست کتابهای جنگ صفین و جنگ جمل و رخدادهای کشته شدن عثمان و دیگر نزاعهای رخ نموده در میان صحابه را مطالعه نمود.
نگاشتن و ثبت مکتوب چنین مطالبی برای خود و دیگران و حتی خواندن و شنیدن این مطالب جایز نمیباشد.
زیرا که دانشمندان بزرگ امت چنین دستوری دادهاند و درباره کسانی که مرتکب این نهی شدهاند، خاطرات بسیار بدی نقل شده است.[۶]
آری!
کسانی که این چنین کردهاند شیعه شدهاند و لذا نباید کسی اینها را ببیند.
ذهبی از بزرگترین علمای اهل سنت میگوید:
گرچه کتابها و نوشتهها مملو از مطالبی است که از مشاجرهها و درگیریهای بین اصحاب دلالت دارد و رویدادهای جنگ و ستیزگیهای بین آنها را رقم زده است ولی بسیاری از آنها ضعیف و برخی از آنها کذب است.
آنها را میبایست پنهان ساخت بلکه نابود ساخت تا آنکه دلها نسبت به اصحاب پیامبر صاف گردد و همگان ایشان را دوست بدارند و از آنها خوشنود باشند.
مخفی کردن این گونه مطالب بر عموم و فرد فرد عالمان لازم است.
آری!
اگر عالمی منصف باشد، برخی اجازه دادهاند که وی، آنها را مطالعه کند مشروط به اینکه برای صحابه طلب مغفرت و بخشایش کند.
آنها سابقهای نیکو داشتهاند و آنها آمرزیده خواهند شد.
(نقل گزینشی است و برای مشاهده نقل کامل میتوانید به حاشیه مراجعه بفرمایید.) [۷]
ابن العربی فقیه مالکی و محدث نامدار منطقه آندلس(متوفای ۵۴۳ قمری) در کتاب العواصم من القواصم میگوید:
از بدترین امور بر مردم دوتاست….اما عالم جاهل(!) مثل ابن قتیبه(دینوری) است که رسم را در مورد صحابه(یعنی کتمان عیوب آنها!) در کتابش الامامة و السیاسة رعایت نکرده است…[۸]
با توجه به مطالبی که نقل شد، میتوان اوج اهمیت این داستان را متوجه شد.
اگر عدالت صحابه را کنار بگذارند باید بیایند سراغ امیر المؤمنین
آری! خواننده عزیز!
دین آنها بر روی این اصل بنا شده است و اصولا نقل عیوب صحابه و درگیریهای آنها نابود کننده اصل اعتقادات آنهاست.
اما آیا چنین اصلی قابل قبول است؟
آیات منافقین در قرآن در مورد چه کسانی سخن میگوید؟
منافق کسی است که به ظاهر صحابی و از خوبان است ولی در واقع اعتقادی به دین ندارد!
همچنین آیا جنگهای بین صحابه قابل انکار است؟
مگر همین معاویه از صحابه نیست در حالی که به تصریح خود علمایشان اولین بار سلطنت ایجاد کرد!
و از مسلمین کنیز گرفت!
مگر همین معاویه نیست که پسرش یزید را که شراب خوار بود به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب کرد؟
مگر همین صحابه نبودند که در خانه عثمان ریختند و او را کشتند؟
نمیدانم چه طور میشود که صحابه همه عادل باشند و این همه روایت به شکلهای مختلف نقل شده باشد که مثلا فلان صحابی فلان گناه را کرد و او را حد زدند!
شهادت در دادگاه نیاز به دو عادل دارد!
آیا اهل سنت به این ملتزم میشوند که در زمان رسول الله یا حداقل زمان صحابه آنها بدون جرح و تعدیل، شهادت افراد را قبول میکردند!؟
شما آیاتی را که در مورد جنگهای مختلف انجام شده در زمان صحابه است، پیگیری کنید!
ببینید آیا بدر که این همه به دلاوری صحابه در آن مینازند و میگویند که صحابه چه کارها که نکردند، آیا واقعا از منظر قرآن چنین است.
بدر نزدیک به ۸۰ آیه در قرآن دارد. سراسر گزارش از سستی و کوتاهی مسلمین است که خدا شرش را نگه داشت.
بر فرض همه صحابه انسانهای خوبی باشند آیا سقیفه اجتماع مسلمین بوده است؟
به نقل گزارش خلیفه دوم از سقیفه در کتاب بخاری اکتفا میکنم[۹].
گزارش خلیفه دوم از ماجرای انتخاب ابی بکر به عنوان خلیفه اول
او در خطبههای آخر عمرش این طور گزارش میدهد:
شنیدهام که برخی میگویند که بیعت ابوبکر ناگهانی بود پس انجام شد. اگر عمر بمیرد با فلانی(طبق برخی دیگر از نصوص اهل سنت مراد از «فلانی»، «امیرالمؤمنین» است و مراد از «برخی»، «عمار» است) بیعت میکنیم. ای مردم آگاه باشید که چنین بوده است!(یعنی بیعت ابوبکر ناگهانی و یک دفعهای و بدون حساب و کتاب بود!) ولی خدا شرش را نگه داشت!…..بعد از رحلت رسول الله شنیدیم که انصار در سقیفه بنی ساعده جمع شدهاند(که خلیفه تعیین کنند) و از ما(مهاجرین) هم علی و زبیر و کسانی که با آن دو بودند مخالف ما بودند. ….(در سقیفه) انصار گفتند از ما انصار یک نفر امیر باشد و از شما مهاجرین هم یک نفر! …صداها بالا گرفت و اختلاف شد….(من هم در این اختلاف) با ابوبکر بیعت کردم و سپس مهاجرین و بعد انصار(که در سقیفه بودند) با او بیعت کردند. ما هم حرفتیم و سعد بن عباده را زیر پایمان له کردیم!(از بزرگان انصار بود که چون مخالف بود با او چنین کردند و بعد هم بیعت نکرد و ترورش کردند و به او قتیل الجن گفتند(یعنی کسی که جن او را کشت!)) یک نفر از انصار گفت: سعد بن عباده را کشتید! من(خلیفه دوم) هم گفتم که خدا او را کشت!(یا خدا او را بکشد!)!….
شما را به خدا ببینید.
این گزارش یک فردی است که خودش در وسط میدان بوده است و طبیعی است که بخواهد طوری داستان را گزارش دهد که به ضررش نباشد!
از این جالبتر اینکه اهل سنت تمام گزارشهای سقیفه را حذف کردهاند و تنها و تنها گزارش، همین خطبه عمر است که در سال آخر عمرش از ترس اینکه امیرالمؤمنین خلیفه شود، خوانده است!
و اگر این خطبه نبود ما هرگز نمیداستیم در سقیفه چه گذشت!
الآن هم به همین مقدار که او گفته میدانیم و آن هم حکایت کننده از یک اختلاف شدید بین صحابه است!
شما را به خدا!
به دید یک مورخ نگاه کنید.
در چنین مسألهای به این اهمیت فقط یک نقل از رأس گروهی که در رأس حکومت قرار دارد!
آن هم این چنین اختلافات را گزارش میکند!
آیا صحابه متفق بوده اند؟
چرا همه نقلها حذف شده است؟
آری!
حتما نقلهایی وجود داشته که برای عدهای خوشایند نبوده است و موجب کدورت دلها نسبت به صحابه میشده است!
خطبه رحبه
شما توجه کنید به این خطبه که امیرالمؤمنین در زمان خلافتشان(یعنی حداقل۲۷ سال بعد از سقیفه) در شهر کوفه(نه در مدینه که محل اجتماع صحابه بوده است) در روز جمعهای که مصادف با روز غدیر است خواندهاند.
این خطبه به طرق معتبر در کتب اهل سنت آمده است و در آن امیرالمؤمنین از افراد موجود در مجلس اعتراف میگیرند.
میفرمایند:
آیا در میان شما کسی از صحابه هست که روز غدیر را شاهد باشد و دیده باشد که رسول الله برای من بیعت گرفت؟
در متون مختلف این حدیث از ۱۲ نفر از صحابه تا ۳۰ نفر از صحابه نوشتهاند که ایستادند و شهادت دادند که امیرالمؤمنین راست میگوید.
اگر این کار در مدینه چند سال قبل انجام میشد، حتما عده بیشتری شهادت میدادند.
این خطبه در کتب اهل سنت به خطبه یوم الرحبه معروف است[۱۰].
عجیب اینکه این معنا که حدیث غدیر دلالت بر دوست داشتن میکند و نه چیز دیگر، از سوی هیچ یک از صحابه مطرح نشده است!
در طبقات بعدی، برخی برای توجیه اعتقاد اهل سنت و توضیح حدیث غدیر اینگونه گفتهاند و حتی خود خلفاء برای کنار گذاشتن امیرالمؤمنین صحبتی از عدم دلالت غدیر بر جانشینی حضرت امیر ندارند.
آری!
اصل عدالت صحابه به قدری در نظر آنها قوی است که جا برای تمام این توجیهات باز میکند. اصلی بر روی هوا که هیچ دلیل قابل اعتنایی ندارد.
ای کاش ادله آنها را در کتب اصولیشان میدیدید!
ای کاش میدیدید که چه طور به این همه آیات در مورد منافقین بیاعتنا میشوند و بعد یک آیه میآورند که امة رسول الله خیر امة هستند!
و از این چه استفاده های عجیبی که نمیکنند!
اگر این امت مبرای از گناه هستند، پس این همه آیات منافقین چیست؟
پس این کسانی که قاعدون بودند و متخلفین از جنگ بودند، که بودند!؟
پس قرآن به چه کسی میگوید که اگر رسول خدا از دنیا برود به گذشته جاهلی خود برمیگردید؟[۱۱]
آری!
دوستی بی حد و مرز، کوری میآورد.
خواننده عزیز!
من که نمیتوانم ساده لوحانه عدالت صحابه را قبول کنم!
تو خود میدانی.
خصوصیات مسأله تاریخی
اصولا در مسائل تاریخی آن هم مسائلی که بر سرِ مسائل حساسی مثل قدرت طلبی و امثال اینهاست وقتی باءِ بسم الله را میگویند شما باید تا آخر صدق الله العلی العظیم بروی!
اگر غدیر به این بی مزگی است که اهل سنت میگویند چرا صحابه مختلف، پنهانی برای تابعین(افرادی که پیامبر را ندیدند ولی صحابه را دیدند و از آنها تبعیت کردند)، حدیث را نقل میکردند؟
چرا در متون مختلف حدیث آمده است که راوی مدتها منزل یکی از روات حدیث غدیر میرفت تا این حدیث را از زیر زبان او بکشد و بعد از مدتها راوی او را قسم میدهد که تا زنده است چیزی نقل نکند و بعد برای او نقل میکند!؟[۱۲]
آیا معقول است پیغمبر خاتم که عقل کل و کل عقل هستند، در مورد چنین مسألهای که به وضوح روشن است(اختلاف امت در اثر تعیین نکردن جانشین) سکوت کنند و کار خاصی انجام ندهند؟
آری خواننده عزیز!
من نمیتوانم از این مسائل به سادگی بگذرم. تو خود میدانی و وجدان خودت.
به نظر من آن قدر مسأله واضح است که نیاز به شرح ندارد ولی چه کنیم که رسم شده است در مطلبی به این وضوح تردیدهایی میکنند که اگر انسان شاخ در بیاورد، جا دارد!
این مطالب همگی در کتب افرادی به دست ما رسیده است که همان طور که گذشت استاد حذف و سانسور این مطالب هستند!
اینها هرگز قابل چشمپوشی نیست.
انصافا معجزه الهی است که این مطالب در کتب این افراد باقی مانده است!
[۱] از این کتاب افراد مختلفی اسم بردهاند از جمله مرحوم نجاشی در کتاب فهرستشان میفرمایند: محمد بن جرير أبو جعفر الطبري عامي له كتاب الرد على الحرقوصية ذكر طرق خبر يوم الغدير أخبرنا القاضي أبو إسحاق إبراهيم بن مخلد قال: حدثنا أبي قال: حدثنا محمد بن جرير بكتابه الرد على الحرقوصية.
هم چنین برای آشنایی تفصیلی با این کتاب و تمامی کسانی که از این کتاب نام بردهاند میتوانید مراجعه کنید به: طبری و طرق حدیث غدیر، رسول جعفریان، مجله گلستان قرآن، شماره۴۳ از ص ۳۹-۴۲ و همچنین به: پاره های برجای مانده کتاب : فضائل علی بن أبی طالب – ع – و کتاب الولایة
معرف: جعفریان، رسول؛مجله: میقات حج » زمستان ۱۳۷۹ – شماره ۳۴ (۳۰ صفحه – از ۱۹۶ تا ۲۲۵). نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
[۲] المحصول، فخر رازی، جلد ۴، ص ۳۰۸ تا ۳۵۰٫ نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
[۳] موسوعه اقوال الامام احمد بن حنبل فی رجال الحدیث و علله، جمع وترتيب: السيد أبو المعاطي النوري – أحمد عبد الرزاق عيد – محمود محمد خليل نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
دار النشر: عالم الكتب، جلد ۱، ص۲۶۵ ، رقم ۵۵۲٫ عین عبارت: وقال أحمد بن محمد بن هانىء الأثرم: قلت لأبي عبد الله: حسين الأشقر، تحدث عنه؟ قال: لم يكن عندي ممن يكذب في الحديث، وذكر عنه التشيع. فقال له العباس بن عبد العظيم: حدث في أبى بكر وعمر. فقلت له: يا أبا عبد الله، صنف بابًا فيه معايب أبى بكر وعمر. فقال: ما هذا بأهل أن يحدث عنه. فقال له العباس: حدث بحديث فيه ذكر الجوالقين، يعنى أبا بكر وعمر. فقال: ما هو بأهل أن يحدث عنه. نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
[۴] کتاب «العلل و معرفة الرجال»، الناشر: دار الخاني , الرياض، جلد ۱، ص ۲۵۳، باب ۳۵۷٫ عین عبارت: قَالَ أبي كَانَ أَبُو عوَانَة وضع كتابا فِيهِ معايب أَصْحَاب رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وَفِيه بلايا فجَاء سَلام بن أبي مُطِيع فَقَالَ يَا أَبَا عوَانَة أَعْطِنِي ذَاك الْكتاب فَأعْطَاهُ فَأَخذه سَلام فأحرقه. نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
نکته جالب توجه این است که احمد بن حنبل به محض اینکه راوی کتاب مطالبی در مورد عیوب برخی از صحابه پیغمبر نوشته است، جعلی بودن کتاب را معلوم و آشکار تصور میکند!
الطبعة: الثانية، ۱۴۲۲ هـ – ۲۰۱ مسَمِعت أبي يَقُول سَلام بن أبي مُطِيع من الثِّقَات حَدثنَا عَنهُ بن مهْدي ثمَّ قَالَ أبي كَانَ أَبُو عوَانَة وضع كتابا فِيهِ معايب أَصْحَاب رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وَفِيه بلايا فجَاء سَلام بن أبي مُطِيع فَقَالَ يَا أَبَا عوَانَة أَعْطِنِي ذَاك الْكتاب فَأعْطَاهُ فَأَخذه سَلام فأحرقه قَالَ أبي وَكَانَ سَلام من أَصْحَاب أَيُّوب وَكَانَ رجلا صَالحا.
[۵] این چند نقل از عملکرد علمای اهل سنت با خبر دال بر گناه صحابه، از کتاب : «راهنمای یاوران فاطمی: مجموعه پرسش و پاسخهای پژوهشی» اثر آقای علی لباف نوشته شده است. در موارد دیگر به اصل منبع مراجعه شد و از آن جا به صورت مستقیم نقل کردیم ولی در این یک مورد به دلیل دردسترس نبودن منبع اصلی برای حقیر به نقل از کتاب ایشان اکتفاء میکنم. ترجمه هم ترجمه ایشان است. نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
[۶] کتاب الشرح و الابانه علی اصول السنة و الدیانه، طبق مکتب الشاملة، ص۲۴۹٫ عین عبارت: وَلَا يُنْظَرُ (۱) فِي كِتَابِ صِفِّيْنِ وَالْجَمَلِ (۲) وَوَقْعَةِ اَلدَّارِ وَسَائِرِ اَلْمُنَازَعَاتِ اَلَّتِي جَرَتْ بَيْنَهُمْ وَلَا تَكْتُبُهُ لِنَفْسِكَ وَلَا لِغَيْرِكَ وَلَا تَرَوْهِ عَنْ أَحَدٍ وَلَا تَقْرَأَهُ عَلَى غَيْرِكَ وَلَا تَسْمَعْهُ مِمَّنْ يَرْوِيهِ. فَعَلَى ذَلِكَ (۳) اِتَّفَقَ سَادَاتُ عُلَمَاءِ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنْ اَلنَّهْيِ عَمَّا وَصَفْنَاهُ, مِنْهُمْ. حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ وَيُونُسُ بْنُ عُبَيْدِ وَسُفْيَانُ اَلثَّورِي وَسُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ وَعَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اِدْرِيْسَ (۴) وَمَالِكُ بْنُ أَنَسٍ وَابْنُ أَبَى ذِئْبٍ وَابْنُ اَلْمُبَارَكِ وَشُعَيْبُ بْنُ حَرْبٍ وَأَبُو اِسْحَاقَ اَلْفَزَّارِي وَيُوسُفُ بْنُ أَسْبَاطِ وَأَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ وَبِشْرُ بْنُ اَلْحَارِثِ وَعَبْدُ اَلْوَهَّابِ اَلْوَرَّاقُ (۵) كُلُّ هَؤُلَاءِ قَدْ رَأُوْا اَلنَّهْيَ عَنْهَا وَالنَّظَرَ فِيهَا وَالِاسْتِمَاعَ إِلَيْهَا وَحَذَّرُوا مِنْ طَلَبِهَا وَاَلْاِهْتِمَامَ بِجَمْعِهَا. وَقَدْ رُوِيَ عَنْهُمْ فِيمَنْ ذَلِكَ أَشْيَاءُ كَثِيرَةٌ بِأَلْفَاظٍ مُخْتَلِفَةٍ مُتَّفِقَةٍ اَلْمَعَانِي عَلَى كَرَاهِيَةِ ذَلِكَ وَالْإِنْكَارِ عَلَى مَنْ رَوَاهَا وَاسْتَمَعَ إِلَيْهَا.
[۷] سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، الناشر: دار الحديث- القاهرة، الطبعة: ۱۴۲۷هـ-۲۰۰۶م، جلد ۸ ص ۲۷۶و۲۷۷٫ عین عبارت: قُلْتُ: كَلاَمُ الأَقْرَانِ إِذَا تَبَرْهَنَ لَنَا أَنَّهُ بِهَوَىً وَعَصَبِيَّةٍ لاَ يُلْتَفَتُ إِلَيْهِ، بَلْ يُطْوَى وَلاَ يُرْوَى كَمَا تَقَرَّرَ عَنِ الكَفِّ عَنْ كَثِيْرٍ مِمَّا شَجَرَ بَيْنَ الصَّحَابَةِ، وَقِتَالِهِم -رَضِيَ اللهُ عَنْهُم- أَجْمَعِيْنَ وَمَا زَالَ يَمُرُّ بِنَا ذَلِكَ فِي الدَّوَاوينِ، وَالكُتُبِ وَالأَجْزَاءِ، وَلَكِنْ أَكْثَرُ ذَلِكَ مُنْقَطِعٌ وضَعِيْفٌ وَبَعْضُهُ كَذِبٌ، وَهَذَا فِيْمَا بِأَيْدِيْنَا وَبَيْنَ عُلُمَائِنَا، فَيَنْبَغِي طَيُّهُ وَإِخْفَاؤُهُ بَلْ إِعْدَامُهُ لِتَصْفُوَ القُلُوْبُ وَتَتَوَفَّرَ عَلَى حُبِّ الصَّحَابَةِ، وَالتَّرَضِّي عَنْهُمُ وَكُتْمَانُ ذَلِكَ مُتَعَيِّنٌ عَنِ العَامَّةِ وَآحَادِ العُلَمَاءِ وَقَدْ يُرَخَّصُ فِي مُطَالعَةِ ذَلِكَ خَلْوَةً لِلْعَالِمِ المُنْصِفِ، العَرِيِّ مِنَ الهَوَى بِشَرْطِ أَنْ يَسْتَغفرَ لَهُم كما علمنا الله تعالى حيث يقول: {وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْبَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا} [الحشرُ: ۱۰] ، فَالقَوْمُ لَهُم سَوَابِقُ، وَأَعْمَالٌ مُكَفِّرَةٌ.
وَإِمَامُنَا فَبِحَمْدِ اللهِ ثَبْتٌ فِي الحَدِيْثِ حَافِظٌ لِمَا وَعَى عَدِيْمُ الغَلَطِ مَوْصُوفٌ بِالإِتْقَانِ مَتِيْنُ الدِّيَانَةِ، فَمَنْ نَالَ مِنْهُ بِجَهْلٍ وَهوَىً، مِمَّنْ عُلِمَ أَنَّهُ مُنَافسٌ لَهُ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَمَقَتَتْهُ العُلَمَاءُ وَلاَحَ لِكُلِّ حَافِظٍ تَحَامُلُهُ، وَجَرَّ النَّاسَ بِرِجْلِهِ وَمَنْ أَثْنَى عَلَيْهِ، وَاعْتَرفَ بِإِمَامَتِهِ وَإِتقَانِهِ وَهُمْ أَهْلُ العَقْدِ وَالحَلِّ قَدِيْماً وَحَدِيْثاً فَقَدْ أَصَابُوا، وَأَجْمَلُوا وَهُدُوا وَوُفِّقُوا.
وَأَمَّا أَئمَّتُنَا اليَوْمَ وَحُكَّامُنَا، فَإِذَا أَعْدَمُوا مَا وُجِدَ مِنْ قَدْحٍ بِهوَىً فَقَدْ يُقَالُ: أَحْسَنُوا وَوُفِّقُوا، وَطَاعَتُهُم فِي ذَلِكَ مُفْتَرَضَةً لِمَا قَدْ رَأَوهُ مِنْ حَسْمِ مَادَةِ البَاطِلِ وَالشَّرِّ.
وبِكُلِّ حَالٍ فَالجُهَّالُ وَالضُّلاَّلُ قَدْ تَكَلَّمُوا فِي خِيَارِ الصَّحَابَةِ، وَفِي الحَدِيْثِ الثَّابتِ: “لاَ أَحَدَ أَصْبَرُ عَلَى أَذَىً يَسْمَعُهُ مِنَ اللهِ إِنَّهُمْ لَيَدْعُونَ لَهُ ولدًا، وإنه ليرزقهم ويعافيهم” نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
[۸] کتاب العواصم من القواصم،المحقق : محب الدين الخطيب – ومحمود مهدي الاستانبولي، الناشر : دار الجيل بيروت – لبنان، الطبعة : الثانية ، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م، جلد۱ ص ۲۶۱٫ عین عبارت: ومن أشد شيء على الناس اهل عاقل۴۹۱، أو مبتدع محتال. فأما الجاهل فهو ابن قتيبة، فلم يبق ولم يذر للصحابة رسما في كتاب الإمامة والسياسية إن صح عنه جميع ما فيه۴۹۲ وكالمبرد في كتابه الأدبي۴۹۲٫ وأين عقله من عقل ثعلب الإمامالمتقدم في أماليه، فإنها ساقها بطريقة أدبية سالمة من الطعن على أفاضل الآمة. نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
[۹] حَدَّثَنَا عَبْدُ العَزِيزِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ صَالِحٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: كُنْتُ أُقْرِئُ رِجَالًا مِنَ المُهَاجِرِينَ، مِنْهُمْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ، فَبَيْنَمَا أَنَا فِي مَنْزِلِهِ بِمِنًى، وَهُوَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ، فِي آخِرِ حَجَّةٍ حَجَّهَا، إِذْ رَجَعَ إِلَيَّ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَالَ: لَوْ رَأَيْتَ رَجُلًا أَتَى أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ اليَوْمَ، فَقَالَ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ، هَلْ لَكَ فِي فُلاَنٍ؟ يَقُولُ: لَوْ قَدْ مَاتَ عُمَرُ لَقَدْ بَايَعْتُ فُلاَنًا، فَوَاللَّهِ مَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ إِلَّا فَلْتَةً فَتَمَّتْ، فَغَضِبَ عُمَرُ، ثُمَّ قَالَ: إِنِّي إِنْ شَاءَ اللَّهُ لَقَائِمٌ العَشِيَّةَ فِي النَّاسِ، فَمُحَذِّرُهُمْ هَؤُلاَءِ الَّذِينَ يُرِيدُونَ أَنْ يَغْصِبُوهُمْ أُمُورَهُمْ. قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ لاَ تَفْعَلْ، فَإِنَّ المَوْسِمَ يَجْمَعُ رَعَاعَ النَّاسِ وَغَوْغَاءَهُمْ، فَإِنَّهُمْ هُمُ الَّذِينَ يَغْلِبُونَ عَلَى قُرْبِكَ حِينَ تَقُومُ فِي النَّاسِ، وَأَنَا أَخْشَى أَنْ تَقُومَ فَتَقُولَ مَقَالَةً يُطَيِّرُهَا عَنْكَ كُلُّ مُطَيِّرٍ، وَأَنْ لاَ يَعُوهَا، وَأَنْ لاَ يَضَعُوهَا عَلَى مَوَاضِعِهَا، فَأَمْهِلْ حَتَّى تَقْدَمَ المَدِينَةَ، فَآنها دَارُ الهِجْرَةِ وَالسُّنَّةِ، فَتَخْلُصَ بِأَهْلِ الفِقْهِ وَأَشْرَافِ النَّاسِ، فَتَقُولَ مَا قُلْتَ مُتَمَكِّنًا، فَيَعِي أَهْلُ العِلْمِ مَقَالَتَكَ، وَيَضَعُونَهَا عَلَى مَوَاضِعِهَا. فَقَالَ عُمَرُ: أَمَا وَاللَّهِ – إِنْ شَاءَ اللَّهُ – لَأَقُومَنَّ بِذَلِكَ أَوَّلَ مَقَامٍ أَقُومُهُ بِالْمَدِينَةِ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَقَدِمْنَا المَدِينَةَ فِي عُقْبِ ذِي الحَجَّةِ، فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ الجُمُعَةِ عَجَّلْتُ [ص:۱۶۹] الرَّوَاحَ حِينَ زَاغَتِ الشَّمْسُ، حَتَّى أَجِدَ سَعِيدَ بْنَ زَيْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ جَالِسًا إِلَى رُكْنِ المِنْبَرِ، فَجَلَسْتُ حَوْلَهُ تَمَسُّ رُكْبَتِي رُكْبَتَهُ، فَلَمْ أَنْشَبْ أَنْ خَرَجَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، فَلَمَّا رَأَيْتُهُ مُقْبِلًا، قُلْتُ لِسَعِيدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ: لَيَقُولَنَّ العَشِيَّةَ مَقَالَةً لَمْ يَقُلْهَا مُنْذُ اسْتُخْلِفَ، فَأَنْكَرَ عَلَيَّ وَقَالَ: مَا عَسَيْتَ أَنْ يَقُولَ مَا لَمْ يَقُلْ قَبْلَهُ، فَجَلَسَ عُمَرُ عَلَى المِنْبَرِ، فَلَمَّا سَكَتَ المُؤَذِّنُونَ قَامَ، فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَائِلٌ لَكُمْ مَقَالَةً قَدْ قُدِّرَ لِي أَنْ أَقُولَهَا، لاَ أَدْرِي لَعَلَّهَا بَيْنَ يَدَيْ أَجَلِي، فَمَنْ عَقَلَهَا وَوَعَاهَا فَلْيُحَدِّثْ بِهَا حَيْثُ انْتَهَتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ، وَمَنْ خَشِيَ أَنْ لاَ يَعْقِلَهَا فَلاَ أُحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَكْذِبَ عَلَيَّ: إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالحَقِّ، وَأَنْزَلَ عَلَيْهِ الكِتَابَ، فَكَانَ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ آيَةُ الرَّجْمِ، فَقَرَأْنَاهَا وَعَقَلْنَاهَا وَوَعَيْنَاهَا، رَجَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَرَجَمْنَا بَعْدَهُ، فَأَخْشَى إِنْ طَالَ بِالنَّاسِ زَمَانٌ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ: وَاللَّهِ مَا نَجِدُ آيَةَ الرَّجْمِ فِي كِتَابِ اللَّهِ، فَيَضِلُّوا بِتَرْكِ فَرِيضَةٍ أَنْزَلَهَا اللَّهُ، وَالرَّجْمُ فِي كِتَابِ اللَّهِ حَقٌّ عَلَى مَنْ زَنَى إِذَا أُحْصِنَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ، إِذَا قَامَتِ البَيِّنَةُ، أَوْ كَانَ الحَبَلُ أَوِ الِاعْتِرَافُ، ثُمَّ إِنَّا كُنَّا نَقْرَأُ فِيمَا نَقْرَأُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ: أَنْ لاَ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ، فَإِنَّهُ كُفْرٌ بِكُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ، أَوْ إِنَّ كُفْرًا بِكُمْ أَنْ تَرْغَبُوا عَنْ آبَائِكُمْ. أَلاَ ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: ” لاَ تُطْرُونِي كَمَا أُطْرِيَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ، وَقُولُوا: عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ ” ثُمَّ إِنَّهُ بَلَغَنِي أَنَّ قَائِلًا مِنْكُمْ يَقُولُ: وَاللَّهِ لَوْ قَدْ مَاتَ عُمَرُ بَايَعْتُ فُلاَنًا، فَلاَ يَغْتَرَّنَّ امْرُؤٌ أَنْ يَقُولَ: إِنَّمَا كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ، أَلاَ وَآنها قَدْ كَانَتْ كَذَلِكَ، وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا، وَلَيْسَ مِنْكُمْ مَنْ تُقْطَعُ الأَعْنَاقُ إِلَيْهِ مِثْلُ أَبِي بَكْرٍ، مَنْ بَايَعَ رَجُلًا عَنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ مِنَ المُسْلِمِينَ فَلاَ يُبَايَعُ هُوَ وَلاَ الَّذِي بَايَعَهُ، تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلاَ، وَإِنَّهُ قَدْ كَانَ مِنْ خَبَرِنَا حِينَ تَوَفَّى اللَّهُ نَبِيَّهُ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّ الأَنْصَارَ خَالَفُونَا، وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ فِي سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا، وَاجْتَمَعَ المُهَاجِرُونَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ، فَقُلْتُ لِأَبِي بَكْرٍ: يَا أَبَا بَكْرٍ انْطَلِقْ بِنَا إِلَى إِخْوَانِنَا هَؤُلاَءِ مِنَ الأَنْصَارِ، فَانْطَلَقْنَا نُرِيدُهُمْ، فَلَمَّا دَنَوْنَا مِنْهُمْ، لَقِيَنَا مِنْهُمْ رَجُلاَنِ صَالِحَانِ، فَذَكَرَا مَا تَمَالَأَ عَلَيْهِ القَوْمُ، فَقَالاَ: أَيْنَ تُرِيدُونَ يَا مَعْشَرَ المُهَاجِرِينَ؟ فَقُلْنَا: نُرِيدُ إِخْوَانَنَا هَؤُلاَءِ مِنَ الأَنْصَارِ، فَقَالاَ: لاَ عَلَيْكُمْ أَنْ لاَ تَقْرَبُوهُمْ، اقْضُوا أَمْرَكُمْ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَنَأْتِيَنَّهُمْ، فَانْطَلَقْنَا حَتَّى أَتَيْنَاهُمْ فِي [ص:۱۷۰] سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ، فَإِذَا رَجُلٌ مُزَمَّلٌ بَيْنَ ظَهْرَانَيْهِمْ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ فَقَالُوا: هَذَا سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ، فَقُلْتُ: مَا لَهُ؟ قَالُوا: يُوعَكُ، فَلَمَّا جَلَسْنَا قَلِيلًا تَشَهَّدَ خَطِيبُهُمْ، فَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ، فَنَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ وَكَتِيبَةُ الإِسْلاَمِ، وَأَنْتُمْ مَعْشَرَ المُهَاجِرِينَ رَهْطٌ، وَقَدْ دَفَّتْ دَافَّةٌ مِنْ قَوْمِكُمْ، فَإِذَا هُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يَخْتَزِلُونَا مِنْ أَصْلِنَا، وَأَنْ يَحْضُنُونَا مِنَ الأَمْرِ. فَلَمَّا سَكَتَ أَرَدْتُ أَنْ أَتَكَلَّمَ، وَكُنْتُ قَدْ زَوَّرْتُ مَقَالَةً أَعْجَبَتْنِي أُرِيدُ أَنْ أُقَدِّمَهَا بَيْنَ يَدَيْ أَبِي بَكْرٍ، وَكُنْتُ أُدَارِي مِنْهُ بَعْضَ الحَدِّ، فَلَمَّا أَرَدْتُ أَنْ أَتَكَلَّمَ، قَالَ أَبُو بَكْرٍ: عَلَى رِسْلِكَ، فَكَرِهْتُ أَنْ أُغْضِبَهُ، فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَكَانَ هُوَ أَحْلَمَ مِنِّي وَأَوْقَرَ، وَاللَّهِ مَا تَرَكَ مِنْ كَلِمَةٍ أَعْجَبَتْنِي فِي تَزْوِيرِي، إِلَّا قَالَ فِي بَدِيهَتِهِ مِثْلَهَا أَوْ أَفْضَلَ مِنْهَا حَتَّى سَكَتَ، فَقَالَ: مَا ذَكَرْتُمْ فِيكُمْ مِنْ خَيْرٍ فَأَنْتُمْ لَهُ أَهْلٌ، وَلَنْ يُعْرَفَ هَذَا الأَمْرُ إِلَّا لِهَذَا الحَيِّ مِنْ قُرَيْشٍ، هُمْ أَوْسَطُ العَرَبِ نَسَبًا وَدَارًا، وَقَدْ رَضِيتُ لَكُمْ أَحَدَ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ، فَبَايِعُوا أَيَّهُمَا شِئْتُمْ، فَأَخَذَ بِيَدِي وَبِيَدِ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ الجَرَّاحِ، وَهُوَ جَالِسٌ بَيْنَنَا، فَلَمْ أَكْرَهْ مِمَّا قَالَ غَيْرَهَا، كَانَ وَاللَّهِ أَنْ أُقَدَّمَ فَتُضْرَبَ عُنُقِي، لاَ يُقَرِّبُنِي ذَلِكَ مِنْ إِثْمٍ، أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَتَأَمَّرَ عَلَى قَوْمٍ فِيهِمْ أَبُو بَكْرٍ، اللَّهُمَّ إِلَّا أَنْ تُسَوِّلَ إِلَيَّ نَفْسِي عِنْدَ المَوْتِ شَيْئًا لاَ أَجِدُهُ الآنَ. فَقَالَ قَائِلٌ مِنَ الأَنْصَارِ: أَنَا جُذَيْلُهَا المُحَكَّكُ، وَعُذَيْقُهَا المُرَجَّبُ، مِنَّا أَمِيرٌ، وَمِنْكُمْ أَمِيرٌ، يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ. فَكَثُرَ اللَّغَطُ، وَارْتَفَعَتِ الأَصْوَاتُ، حَتَّى فَرِقْتُ مِنَ الِاخْتِلاَفِ، فَقُلْتُ: ابْسُطْ يَدَكَ يَا أَبَا بَكْرٍ، فَبَسَطَ يَدَهُ فَبَايَعْتُهُ، وَبَايَعَهُ المُهَاجِرُونَ ثُمَّ بَايَعَتْهُ الأَنْصَارُ. وَنَزَوْنَا عَلَى سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ، فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ: قَتَلْتُمْ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ، فَقُلْتُ: قَتَلَ اللَّهُ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ، قَالَ عُمَرُ: وَإِنَّا وَاللَّهِ مَا وَجَدْنَا فِيمَا حَضَرْنَا مِنْ أَمْرٍ أَقْوَى مِنْ مُبَايَعَةِ أَبِي بَكْرٍ، خَشِينَا إِنْ فَارَقْنَا القَوْمَ وَلَمْ تَكُنْ بَيْعَةٌ: أَنْ يُبَايِعُوا رَجُلًا مِنْهُمْ بَعْدَنَا، فَإِمَّا بَايَعْنَاهُمْ عَلَى مَا لاَ نَرْضَى، وَإِمَّا نُخَالِفُهُمْ فَيَكُونُ فَسَادٌ، فَمَنْ بَايَعَ رَجُلًا عَلَى غَيْرِ مَشُورَةٍ مِنَ المُسْلِمِينَ، فَلاَ يُتَابَعُ هُوَ وَلاَ الَّذِي بَايَعَهُ، تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلا.(بخاری به طبع نرم افزار مکتبه شامله) (دار طوق النجاه) ج۸ ص ۱۶۸ تا ۱۷۰٫ نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
[۱۰] به عنوان نمونه مراجعه کنید به: مسند احمد ، ج ۴ ، ص ۳۷۰ ، ح ۱۹۸۲۳ . و هیثمی بعد از ذکر این حدیث میگوید:
رواه أحمد ورجاله رجال الصحيح غير فطر بن خليفة وهو ثقة .(یعنی راویان این حدیث همگی از راویان صحاح سته هستند مگر یک نفر که او هم ثقه و مورد اعتماد است اگر چه روایتی در کتب صحاح سته از او موجود نیست)(مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي۸۰۷ هـ ) ج ۹ ، ص ۱۰۴ ، ناشر : دار الريان للتراث/دار الكتاب العربي – القاهرة , بيروت – ۱۴۰۷ .)در این نقل آمده که سی نفر ایستادند و شهادت دادند و آقای البانی بزرگترین حدیث شناس معاصر اهل سنت که از دنیا رفته است میگوید: و للحديث طرق أخرى كثيرة جمع طائفة كبيرة منها الهيثمي في ” المجمع ” ( ۹ / ۱۰۳ – ۱۰۸ ) و قد ذكرت و خرجت ما تيسر لي منها مما يقطع الواقف عليها بعد تحقيق الكلام على أسانيدها بصحة الحديث يقينا ، و إلا فهي كثيرة جدا ، و قد استوعبها ابن عقدة في كتاب مفرد ، قال الحافظ ابن حجر : منها صحاح و منها حسان . و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه ، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله عليه وسلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه ، و ما ذكرت منها كفاية .
السلسلة الصحيحة ، ج ۴ ، ص ۲۴۹ ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .(معنای عبارت او چنین است: و براي اين روايت سندهاي بسياري وجود دارد كه طايفه بزرگي از علما آن را نقل كردهاند ؛ از جمله هيثمي در مجمع الزوائد . من نيز تا اندازهاي كه در توانم بود اين روايات را بعد از تحقيق سندهاي آن ، آنهايي را كه سندش قطعي بوده نقل كردم وگر نه اين روايت طرق بسياري دارد . و ابن عقده نيز آن را در كتابي جداگانه آورده است .ابن حجر عسقلاني در باره حديث غدير گفته : بعضي از روايات غدير صحيح و بعضي از آن حسن هستند . و خلاصه اين كه اين حديث با هر دو قسمتش [ من كنت مولاه … اللهم وال من والاه] صحيح است ؛ بلكه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم نقل شده ؛ چنانچه براي كساني كه در سند آن تحقيق كردهاند ، مطلب آشكاري است و من به اندازه كافي آن را ذكر كردم .)
جا دارد در اینجا تذکر بدهم که علت اینکه ما این ماجرا را قبول داریم احادیث اهل سنت نیست. ما همان طور که در قسمت چرا اسلام گذشت بیان کردیم که حدیث اهل سنت هرگز استانداردهای لازم برای اطمینان را ندارد. اینکه در اینجا از احادیث آنها استفاده میکنیم ملتزم ساختن آنها به چیزی است که خود آنها قبول دارند و الا این مطالب به وفور در شیعه با اسناد عالی نقل شده است.
در ضمن نقل خصوص این مطالب چون بنای آنها بر حذف آنها بوده است، نشان دهنده صحت بالای آنهاست و الا طبیعی است که آنها به راحتی از روی آن میگذشتند. مسند احمد کتابی است که ۳۰ هزار حدیث از میان ۶۰۰ هزار حدیث انتخاب شده است. طبیعی است که اگر این احادیث از نظر او واهی بودند، مثل همهی ۵۷۰ هزار حدیث دیگر اینها را نیز حذف میکرد.نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
[۱۱] أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرين(سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۴۴) نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
[۱۲] برای بررسی تفصیلی حدیث غدیر مراجعه کنید به کتاب «جواهر الکلام» اثر آیت الله سید علی میلانی، جلد ۷٫ نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین نظریه عدالت صحابه سانسور احادیث توسط علمای اهل سنت اسناد حدیث غدیر خطبه یوم الرحبه روز رحبه گزارش خلیفه دوم از سقیفه
بی نظیر بود