بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید:
- حدیث لقمان به پسرش که در آن علم راهنمای کشتی تقوا شمرده شده است
- شرح حدیث لقمان
- مرز علم و جهل و دو شرط اساسی به دست آوردن علم
- چرا گاهی نمیتوانیم به علم خود عمل کنیم؟
- راه نجات از وضعیت «ناتوانی در عمل به علم»، «خرده کاری» است
- راهکار تقویت اراده
- درجه اهمیت دانشهای مختلف
- معرفت خدا
- معرفت خود و هدف خلقت ما
- معرفت ولی الهی
علم
در کتاب کافی(ج۱،ص۱۶) چنین میخوانیم:
«لقمان به پسرش گفت:
ای فرزندم! همانا دنیا دریایی عمیق است که افراد زیادی در آن غرق شدند.
پس باید کِشتی تو در آن تقوای الهی(عمل به وظائف الهی) باشد
و آنچه آن کشتی را پر میکند ایمان باشد
و بادبان کِشتی توکل باشد
و ناخدای آن عقل باشد
و راهنمای کِشتی علم باشد
و سکان آن کشتی صبر باشد.»
مرز علم و جهل
ما در روزگاری هستیم که مرز میان «علم» و «جهل»، «دانایی» و «نادانی» بسیار کمرنگ است.
بسیار هستند افرادی که مدعی علم هستند ولی خود در جهل به سر میبرند.
بسیار هستند افرادی که آنها را جاهل میدانیم ولی در واقع عالم هستند و خود ما بهره ای از علم نبرده ایم که آنها را جاهل میدانیم.
چه کنیم که بتوانیم علم و عالم واقعی را از جهل و جاهلِ عالم نما، تشخیص دهیم.
چگونه بتوانیم در این دریای مدعیان، رسولان واقعی را تشخیص دهیم؟
قاعده ای کلی، کوتاه و اساسی:
*(کسانی که در «راهِ ما» «تلاش» کنند، قطعا آنها را به راههای خویش هدایت خواهیم کرد)*سوره عنکبوت، آیه ۶۹
پس هدایت شدن به راههای الهی، دو شرط دارد.
اول: اجتهاد و تلاش
دوم: «در راهِ ما» بودن و اخلاص این تلاش
عده ای انتظار دارند در داخل منزل بنشینند و علم روزیشان شود!
همان طور که رسیدن به اموال زحمت دارد، روزی علم نیز، تلاش میطلبد.
چه قدر برای رسیدن به حقیقت تلاش میکنیم؟
از خدا بخواهیم که به همه ما توفیق عمل به دانسته هایمان را عنایت کند.
کسانی که شروع به حرکت در مسیر کمال میکننند، دغدغه های خاصی برایشان ایجاد میشود.
یکی از ابتدایی ترین دغدغه ها، چگونگی عمل به علم است.
خیلی اوقات، میدانیم که کاری خوب است ولی نمیتوانیم آن را انجام دهیم.
راز مسأله چیست؟
به حدیثی که چندین روز است در مورد آن صحبت میکنیم توجه کنید:
راهنمای کشتی نجات ما، علم است ولی اصل کشتی ما تقواست و این کشتی سکانی دارد به اسم صبر و بادبانی دارد که او را به حرکت در میآورد به اسم توکل و ناخدایی دارد به اسم عقل و اموری که آن را پر کرده است به اسم ایمان.
معلوم میشود که اگر مشکلی هست، ناشی از ضعف عناصر دیگر وجودی ماست.
یا توکلمان کم است.
یا کم صبر هستیم.
یا عقلمان ضعیف است.
یا تقوای ما سوراخ است و نمیتواند ما را در دریا نگه دارد.
اگر بخواهم این مجموعه را خلاصه بگویم باید بگویم:
منشأ اینکه گاهی نمیتوانیم به علم خود، عمل کنیم یا مشکلی عملی سابق است یا مشکلی مربوط به عقل و سربازان عقل مثل صبر و توکل و ….
مشکلات عملی سابق یعنی بی تقواییهایی که ما در گذشته «که میتوانستیم به علممان عمل کنیم» مرتکب شده ایم و در نتیجه به خود آسیب زده ایم و امروز:
«نمیتوانیم به علم خود عمل کنیم»
راه نجات
راه حل نجات از معضل« ناتواني از عمل به علم» ، «خرده کاری» است!
منظور این است که ابتداء خوب تأمل کنیم و مجموعه علومی را که داریم و به آنها عمل نمیکنیم، شناسایی کنیم.
در این مرحله متوجه میشویم که علوم زیاید بودند که داشتیم ولی به آنها عمل نمیکردیم و اصلا تنبه به این مطلب هم نداشتیم.
سپس از عمل به چندی از آن علوم که میتوانیم انجام دهیم، شروع میکنیم.
پس از مدتی پایداری، توان عملی ما افزایش می یابد و میتوانیم به علوم بیشتری عمل کنیم.
گویا این عملهای جدید و پایداری در راه آنها، آسیبهای کشتی تقوا را ترمیم میکند و جانی جدید به این کشتی داده میشود.
سهل انگاری در قبال دانستنی ها عواقب سختی به دنبال دارد.
آری! اولین اثر آن ناتوانی کشتی وجودی ما در مسائلی بسیار مهم در آینده زندگی ماست.
همه ما میدانیم وقت تلف کردن بد است.
احترام به والدین لازم است.
حرف حق را باید از هر کسی پذیرفت. و بسیاری امور دیگر.
عمل نکردن به تک تک این مسائل میتواند عواقب جبران ناپذیری داشته باشد…
گاهی اوقات ما نسبت به دانسته های خود، بی خیال میشویم.
گویا که نیستند. این طور برایمان راحتتر است. اگر به آنها توجه کنیم، زندگی خیلی سخت میشود.
بگذارید از زاویهای دیگر به مسأله نگاه کنیم – راهکار تقویت اراده
اگر مشکل عملی داریم و زومان به خودمان نمیرسد ناشی از دو چیز است:
یا مشکل «علمی/بینشی» داریم و یا «مشکل عاطفی/گرایشی».
مشکل علمی یعنی اینکه نمیدانیم و به همین دلیل اعمالمان درست نیست.
مثل اینکه اهمیت تقوا و خدا ترسی را ندانیم و به همین دلیل دغدغه آن را نداشته باشیم.
طبیعی است که در این فرض باید به تحصیل دانش بپردازیم
ولی مشکل عاطفی این است که دلمان یاری نمیکند
میدانیم کار خوبی است و در این مسأله ذره ای شک نداریم ولی با این حال باز هم زورمان به خودمان نمیرسد
گویی ترمزی بزرگ پیش روی ماست که نمیگذارد حرکت کنیم
راه حل مشکل گرایشی و عاطفی عاطفیست.
اما چیست؟ منتظر باشید
خدا سر منشأ تمام زیباییهاست.
کافیست به او نظری کنیم، تا به او عشق بورزیم.
غفلتهاست که عشق او را از یاد ما میبرد.
شخصی که به واجبات خدا و محرمات الهی، عمل کند، از با تقواترین مردم است.(کافی،ج۲،ص۸۲)
به نظر شما واجبات و محرمات الهی چیست؟ نماز و روزه و حج و …؟
بله اینها هست ولی آیا فقط اینهاست؟
به این روایت تکان دهنده که سند آن هم معتبر است(کافی،ج۲،ص۱۰۴)، توجه کنیم:
گول نماز و روزه آنها را نخورید! زیرا که گاهی اوقات افراد ادای نمازگزاران و روزه داران را در میآورند به گونه ای که اگر آنها را ترک کنند، میترسند! بلکه افراد را به راستگویی در گفتار و امانت داری بیازمایید.
گفتیم که گاهی مشکلات عملی ما و اینکه زورمان به خودمان نمیرسد، ناشی از مشکلات «بینشی/علمی» است و گاهی ناشی از مشکلات «گرایشی/عاطفی» است.
اما معمول «بچه مذهبیها» در بسیاری از امور، مشکل بینشی ندارند.
یعنی بعضی چیزها را واقعا «میدانند» ولی نمیتوانند عمل کنند. چه میشود که به دانستههای خود عمل نمیکنیم؟
یا به عبارت دقیقتر، چه میشود که «گرایشها/عواطف» ما را یاری نمیکنند و با اینکه میدانیم عملی نیکوست، آن را ترک میکنیم؟
راه حل مسأله را در صفحه زیر ببینید:
اما همه دانشها در یک درجه از اهمیت نیستند…
دندان درد شدیدی داشت! دراز کشیده بود و به خود میپیچید، که ناگهان به او خبر دادند:
که شما در قرعه کشی بانک، مبلغ چند صد میلیون برنده شده اید!
با تعجب داشت به گوینده نگاه میکرد!
از خوشحالی نمیدانست چه کار کند! گویا که دیگر درد دندانی وجود نداشت!
گفت: باید چه کار کنم؟ چه طوری باید وصول کنم؟
… پس از چند لحظه به او گفتند که مگر دندانت درد نمیکرد؟
ناگهان دردش شروع شد و به وضعیت قبل برگشت…
به نظر شما چه میشود که گاهی دانشی که این مقدار برای ما وضوح دارد(دندان درد)، فراموش میشود؟
همه ما خدا را با دانشی به مراتب قوی تر از دندان درد، با تمام وجود حس میکنیم؟
به نظر شما چه بلایی سر ما آمده است که گاهی برای اصل وجود خدا به دنبال دلیل میگردیم!؟
معمولا در بیمارستانها شبها مسکن بیشتری مصرف میکنند.
در طول روز که افراد مشغلههای مختلفی دارند، از شدت دردی که حس میشود، کم میشود.
اما شب که آرامش همه جا را فرا میگیرد، درد به وضوح بیشتری در وجود بیماران حس میشود و برای رهایی از آن نیاز به مسکن بیشتری دارند.
آری!
دانشهای ما، بر اثر مزاحمت یکدیگر، از شدت یکدیگر می کاهند و گاهی به قدری مزاحمت قوی میشود، که برخی از دانشهای ما گویا به کلی فراموش میشود.
گویا که هرگز چنین دانشی نداشته ایم.
شبیه کسی که بر اثر فشار یا هیچان شدید، به کلی اسم خود را هم فراموش میکند و حتی حرفهای اطرافیان را نیز متوجه نمیشود.
همه ما خدا را با تمام وجود خود درک میکنیم.
تمام وجود خود را نیاز و فقر به او می یابیم و او را تمام نمای قدرت و علم و حیات میفهمیم.
اما افسوس از این مشغله های ما… آن قدر مشغول این و آن شده ایم که حقیقت هستی را از یاد برده ایم.
سخن بسیار است و حوصله و مجال کوتاه…
گاهی میگوییم: «او» هست ولی گاهی به خدا خطاب میکنیم و میگوییم «تو هستی»
خدایی که «او»(غائب) باشد، خدایی است درگوشهای از جهان!
خدا حاضر است و درهر لحظه او را با تمام وجود حس میکنیم.
امیدوارم خداوند متعال به همه ما معرفت شیرینتر از عسل خود را بچشاند.
او با تمام وجود حس کنیم و دست او را در زندگی خود ببینیم.
ادله اثبات خدا
برهانها و ادله فلسفی، «خدایی غائب» ثابت میکند.
یعنی به ما ثابت میکند که خدایی باید باشد.
این جهان بدون «یک خدایی» امکان ناپذیر است.
اما معرفت الهی این نیست.
معرفت الهی شناخت خدایی حاضر است که با گوشت و پوست خود میچشیم و دست قدرتش را در وجود و زندگی خود میبینیم.
همه انسانها از این معرفت دارا هستند، و تنها مشکلی که هست اینکه معمولا به قدری مشغول این و آن میشوند که تقریبا به کلی این نور را خاموش میکنند. با جدیت سؤال میپرسند:
به چه دلیل خدا هست؟ چرا باید خدا باشد!!
یکی از مهمترین کارکردهای «دین»، کنار زدن این مزاحمهاست.
روزه مزاحمت شکم را کنار میزند.
قناعت، مزاحمت دنیا طلبی و حرص را کنار میزند.
تواضع، مزاحمت «من» را کنار میزند.
نماز، مزاحمت مشغله های روزانه را ۵ بار در روز کنار میزند.
جهاد، مزاحمت بدن پروری را کنار میزند.
و …
هدف خلقت انسان
جن و انس را خلق نکردم مگر برای اینکه من را عبادت کنند. (سوره ذاریات،آیه ۵۶)
و رب خود را عبادت کن، تا یقین برایت حاصل شود(سوره حجر، آیه ۹۹)
از کنار هم گذاشتن این آیه مبارکه به این نتیجه میرسیم که:
یکی از اهداف خلقت ما رسیدن به یقینی است که راه رسیدن به آن عبادت است.
یکی از اهداف خلقت ما، تقویت معرفت فطری ما به خداست که همه ما درجات ضعیفی از آن را حس میکنیم.
البته اگر آن قدر نور آن را خاموش نکرده باشیم که به کلی فراموشش کرده باشیم.
اگر نماز و روزه ما، اگر تواضع و قناعت ما، اگر روضه و سینه زنی ما، معرفت خدا را در وجود ما زنده تر نمیکند، باید در نماز بودن نمازمان و روزه بودن روزمان و … شک کنیم.
برای چه خلق شدیم و برای چه آمدیم؟
آیا در مسیر آنچه که برای آن خلق شدیم، در حرکت هستیم؟
افسوس از کمی توشه و طولانی بودن راه. و ثانیه ها چه سریع میگذرند.
فرصت کمی باقیست…
در هستی به دنبال چه هستیم؟ خدا؟ یا خود؟ یا این و آن؟
آیا در کنار این و آن کمی توجه به او، لازم نیست؟
این نا آرامیها و آن اضطرابها، محصول همان دوری ماست.
سوره مبارکه طه، آیه ۱۲۴: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى
و هر کس از یاد من اعراض کند، پس همانا برای او زندگی مشکلی خواهد بود و روز قیامت او را به صورت کور محشور میکنیم.
کسی که چشم دیدن خدا ندارد، در قیامت چه ببیند؟ چه میتواند ببیند؟
یاد خدا، نه به این معناست که برای خود ثابت کنیم، یک خدایی باید باشد.
یاد خدا به این معناست که او را حس کنیم و هر کاری که میخواهیم بکنیم، با توجه به حضور و نظارت او انجام بدهیم.
جهان محضر اوست و او در حال نظاره ماست.
حکایت من و خدا. شرمنده ام…
آن قدر بهانه برای بازگشتم به سوی خودت گذاشتی که گویا تو به من محتاجی!
و آن قدر برای حرکت به سوی تو ناز کردم که گویا از تو بی نیازم!
مثل من و عطر حضورت مانند آن کسی است که عمری در زباله دان زندگی کرده بود و روزی که از بازار عطرفروشان رد میشد، بی هوش شد و تنها زمانی به حال خود آمد که مقداری از بوی بد زباله ها به مشامش رسید.
من که عمری به آلودگی دوری از تو و خفتِ دویدن سراغ این و آن مشغولم، دیگر توان لذت از یاد تو را ندارم.
اگر پیشنهاد غفلتی به من شود، با شتاب به سوی آن میدوم.
نه! اصلا اگر پیشنهادی داده نشود هم به سوی آن میدوم!
اما یاد تو سختتر از جان کندن است.
اگر بتوانم دقایقی بلکه ثانیه هایی در نماز تحملش میکنم و سریعا آن را به گوشه ای پرت میکنم.
این است داستان من و تو. شرمنده ام!
آگاه باشید! دلها تنها با یاد خدا آرام میگیرد.(سوره مبارکه رعد، آیه۲۶)
اگر وقتی به کوه خدا تکیه کردیم، به آرامش نرسیم، آیا با تکیه بر کاهها میتوانیم به آرامش برسیم؟
معرفت ولی الهی
برای رشد چاره ای جز امتحان شدن نیست.
از خدا بخواهیم که به همه ما موفقیت در امتحانات را نصیب کند.
تاریخی که قرآن از ابتدای بشر تا کنون گزارش میدهد نشان میدهد که بزرگترین امتحان الهی در معرفت الهی، معرفت ولی الهی است.
شیطان به راحتی در مقابل خدا خاضع شد ولی در مقابل ولی الهی تکبر ورزید.
جالبتر اینکه گاهی در مقابل ولی الهی سابق خاضع میشدند ولی در مقابل ولی الهی زمان خود نمیتوانستند خضوع داشته باشند.
پیغمبر را قبول میکردند ولی امیرالمؤمنین را خیر.
امیرالمؤمنین را قبول میکردند ولی امام حسن مجتبی را خیر.
امام باقر را قبول ولی امام صادق را خیر.(زیدیه طبق نظر صحیح) امام کاظم را قبول ولی امام رضا را خیر(واقفه)
غدیر روز تجدید بیعت با ولی الله زمان، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
چه قدر در مقابل ولایت الهی خاضع هستیم؟
خضوع در مقابل ولایت الهی در تک تک ابعاد زندگی ما لوازمی دارد.
چه قدر به این لوازم پایبندیم؟
شاید از جمله تکان دهنده ترین حکمتهایی که در زندگی خود با آن مواجه شده ام، این روایت از سیدالشهداء علیه السلام باشد:
إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ.(تحف العقول،ص۲۴۵)
ترجمه مضموني عبارت چنین است:
همانا مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست
تا زمانی دور و بر دین میگردند که زندگیهایشان خوش باشد
لذا هنگامی که به بلاء امتحان میشوند، دین داران کم هستند.
در زمانی که ولی الهی غایب است، سخن از اطاعت او آسان است ولی آیا در وقت حضورش نیز چنین خواهیم بود؟
به قول بعضی از اساتید، اینکه از ظلم و ستم به ستوه آمده باشیم برای اطاعت امام عصر کافی نیست.
باید به اضطرار به او نیز رسیده باشیم.
معرفت الله به معرفت ولی الهی محقق میشود.
دروغ میگوید کسی که ادعا میکند خدا را میشناسد ولی از ولی الهی بیخبر است.
لذا کسی که امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است.
توصیه میکنم شرح قسمتهای دیگر حدیث کشتی تقوا را که در برگه «مفاهیم اخلاقی» در همین سایت آمده است، از دست ندهید.
سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین