بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
خلاصه آنجه در این صفحه میخوانید:
- حسد از اولین گناهان بشریت
- حسد نابود کننده ایمان
- نشانههای حسادت پنهان
- حسادت با پیامبر زادگان چه کرد؟ برادران حضرت یوسف! قابیل و هابیل!
- نارضایتی به تقدیرات خدا، منشأ حسادت
- رابطه حسادت و خساست! : حسود میخواهد خدا خسیس باشد!
- سه ریشه کفر: حرص و تکبر و حسد
- حریص به تقدیر خدا در حق خودش ایمان ندارد.
- و متکبر به فقر و احتیاجش به خدا ایمان ندارد.
- و حسود به تقدیر خدا در حق دیگران ایمان ندارد.
- توحید دوای همه دردها
- قناعت دوای حسادت
- چشمِ علم بیزاری از حسادت است
- گاهی برخی از بدیهای دیگران سبب حسادت ما به خوبیهایشان میشود! آیا بد بودن دیگران دلیل خوبی برای بد بودن ماست؟
- حسود با دیگران چه میکند؟ حسود با خود چه میکند؟
- دوست داشتن خدا، سبب خاموشی آتش حسادت
- باید در چه چیزهایی حسادت ورزید؟!
- اگر حسود بداند که پول و قدرت و ثروت، سود چندانی برای دارای آنها ندارد، آرام میشود!
- جهل سر منشأ همه مشکلات
- معنای دقیق عقل
- معنای دقیق جهل
- رابطه عقل و دین و حیا
- حدیث عقل کامل نمیشود تا اینکه ده خصلت به وجود بیاید
- شرح این حدیث
- فرق عقل و شیطنت!
- وسواسی بی عقل است!
- نابودگران عقل
- آرزوهای دراز که نور تفکر را تیره و تار میکند
- زیاد حرف زدن که حکمتهای ناب را محو میکند
- پیروی از شهوات و خواستههای نفسانی که نور عبرت را خاموش میکند
اولین گناهان بشریت
در روایتی در کتاب کافی(ج۲-ص۱۳۰) چنین میخوانیم(نقل همراه با تلخیص و تصرف) :
اولین چیزی که خدا به آن عصیان شد، کبر است و آن معصیت ابلیس است.
هنگامی که از اطاعت امر الهی سرپیچی کرد و کبر ورزید….
دومین حرص بود که از آدم و حواء صادر شد و آن زمانی بود که خداوند آنها را در باغی از نعمتها قرار داد و از هر آنچه در آن بود حق استفاده داشتند مگر یک درخت.
ولی آن دو از آن درخت برداشتند در حالی که به آن نیازی نداشتند.
حرص بر ذریه آن دو تا روز قیامت موجود است چراکه اکثر آنچه که بشر طلب میکند، نیازی به آن ندارد.
سومین حسد بود که آن معصیت قابیل فرزند آدم بود…
از این سه، بسیاری از رذائل دیگر تولید میشود…
حسد سومین مسأله ای بود که در آغاز آفرینش انسان موجب انحراف مسیر بشریت از خدا شد.
قابیل هابیل را کشت…
حسد ایمان را نابود میکند همان طور که آتش هیزم را. (کافی،سند صحیح اعلائی،ج۲ص۳۰۶)
آیا حسود هستیم؟
بیماریهای نفسانی خیلی پنهان هستند.
گاهی شخص سالها گرفتار است ولی از منشأ آن خبر ندارد.
بسیاری از حرص و جوشها و بسیاری از غمها ناشی از حسد است.
آیا تا به حال شده است از کسی در نزد شما تعریف کنند و خوشتان نیاید؟!
آیا تا به حال شده است، نسبت به سخنانی که از شخصی خاص نقل میشود، حالت انزجار داشته باشید؟
آیا تا به حال شده است، دوست نداشته باشید اسم کسی را بشنوید؟
خصوصا افرادی که دارای عزت و احترام عمومی هستند.
اگر چنین است، جا دارد دوباره در خود بیاندیشیم.
هیچ بعید نیست که منشأ چنین حالاتی حسادت باشد.
حسادت پیامبر زادگان!
برادران یوسف، بر اثر حسادت تا مرز کشتن پیغمبر خدا پیش رفتند.
قابیل هابیل را کشت.
اگر حسادت با فرزندان پیغمبر خدا چنین میکند با ما چه خواهد کرد؟
مؤمن غبطه میخورد ولی حسادت نه.
آیا دوست داریم افراد بالا باشند و ما هم رشد کنیم یا اینکه اصل مطلب سقوط خوبان است؟!
منشأ حسادت
منشأ حسادت چیست؟
نارضایتی از تقدیرات الهی.
اندکی بیاندیشیم. ایا ما از خدای خویش راضی هستیم؟
حسادت و خساست(بخیل بودن)
حسادت و بخل بسیار به هم نزدیک هستند.
خسیس نمیخواهد از آنچه دارد به کسی بدهد
ولی حسود نمیخواهد خدا از خزانه خودش به کسی بدهد.
گویا حسود میخواهد خدا خسیس باشد.
گویا حسود از اینکه میبیند خداوند به کسی میدهد، ناراضی است.
حسود میخواهد خدا هم مثل خودش بخیل باشد.
حسود از دیدن بخشندگی خدا ناراضی است.
ام یحسدون الناس علی ما آتاهم الله من فضله(سوره مبارکه نساء، آیه۵۴)
(بلکه) آیا به مردم به خاطر آنچه خدا از فضل خودش به آنها داده است، حسادت میورزند؟
ریشه کفر
ریشه کفر سه چیز است:
حرص و استکبار(کبر ورزیدن و طلب بزرگی) و حسد.(کتاب کافی به سند صحیح،ج۲ص۲۸۹)
حریص به تقدیر خدا در حق خودش
و متکبر به فقر و احتیاجش به خدا
و حسود به تقدیر خدا در حق دیگران
ایمان ندارد.
حریص به خاطر تقدیر خودش(خدایی خدا در حق خودش) ناراضی است.
و حسود به خاطر تقدیر دیگران(خدایی خدا در حق دیگران)، از خدا ناراضی است.
متکبر هم از اصل خدایی خدا ناراضی است.
خدا پرستی درمان همه دردهاست
«لا اله الا الله» یک جمله کلیشهای نیست.
«لا اله الا الله» دوای بیماریهای درونی ماست.
اگر ما به «لا اله الا الله» ایمان داشته باشیم:
نه احساس بزرگی میکنیم و نه حسادت میورزیم و نه حرص.
یعنی اصول کفر و بدیها از وجود ما خارج میشود.
چه زمان از حسد آسوده خواهیم بود؟
قناعت یکی از کلیدهای نجات از حسد است
امام کاظم علیه السلام فرمود: ای هشام!
کسی که «بی نیازی» بدون مال و «راحتی قلب از حسد» و «سلامت در دین» میخواهد
پس باید به سوی خداوند متعال تضرع کند که : «عقلش را کامل کند»
زیرا کسی که عاقل باشد، به قدر کفایت، قانع میشود
و کسی که به قدر کفایت قانع باشد، بی نیاز میشود
و کسی که به آنچه کفایتش میکند قانع نشود: «هیچگاه به بی نیازی نخواهد رسید»
(کتاب کافی(ج۱ص۱۸))
بدنِ معنوی…
اگر علم را مانند انسانی در نظر بگیریم، سرِ آن تواضع است و چشم آن بیزاری از حسادت.(کافی ج۱ ص ۴۸)
چرا در بین اهل علم، تکبر و حسادت مشاهده میشود؟
این نشان میدهد که:
یا باید گفت:
خواندن سیاهی روی سفیدی، علم نیست.
نه فقه و اصول و نه فیزیک و شیمی، علمی نیست که دانستن آن تواضع و دوری از حسادت بیاورد،
یا اینکه باید گفت:
متکبر و حسود، در همان فقه و اصول و فیزیک و شیمی هم عالم نیست.
عالم حقیقی، اوج جهل خود را مییابد.
عالم واقعی حتی در همان فقه و اصول و فیزیک و شیمی میداند که آنچه میداند، بسیار کمتر از جهلش است و لذا متکبر نمیشود.
منشأ حسادت گاهی بدی های دیگران است(که ما به خوبیهای آنها حسادت بورزیم) ولی آیا بدی دیگران دلیلی بر بدی ما میشود؟
حکیمی به سگی احترام کرد.
به او گفتند که سگ احترام نمیفهمد.
حکیم گفت:من میفهمم که باید انسان باشم ولو او حیوان باشد.
رفتار بد دیگران دلیل خوبی برای بد بودن ما نیست.
حسود با دیگران چه میکند؟ با خود چه میکند؟
اما خود را از دورن میسوزاند و ایمان خود را نابود و روز به روز آتش حسدش شعلهورتر میشود.
هرچه انسان حسادتش را بیشتر اعمال کند، تشدید میشود.
برادران یوسف با اینکه بدترین کارها را نسبت به یوسف کردند و سالها گذشته بود ولی باز وقتی صحبت از دزدی بنیامین شد، حسد باقی مانده خود را آشکار کردند و گفتند:
اگر او(بنیامین) دزدی میکند، همانا برای او برادری است که از قبل دزدی کرد.(سوره مبارکه یوسف، آیه۷۷)
آری!
حسود دلش خنک نمیشود و با اعمال هر چه بیشتر حسادت، خود را آتش میزند.
آری!
حسود هیچگاه آرامش ندارد.
نه در وقت اعمال حسادت و نه در وقت پوشاندن آن در وجود خود.
ای کاش حسود با دشمنی آرام میشد.
افسوس که در هر لحظه خود را نابود و عزت شخص مورد حسادت را بیشتر میکند.
آری!
آتش درونش شعلهورتر خواهد شد و او را فرا خواهد گرفت.
تنها راه درمان است.اندکی بیاندیشیم….
آتش حسادت را چه خاموش خواهد کرد؟
معرفت خدا، عینکی است که اگر از آن به دنیا نظر کنیم، چهره دنیا دگرگون خواهد شد.
آنچه روزگاری موجب ناراحتی ما میشد به قدری زیبا به نظر خواهد رسید که سراسر وجود ما را نشاط و ایمان میکند.
آنکه خدا را بشناسد او را دوست خواهد داشت.
دوست خدا را هم دوست خواهد داشت.
آری!
اگر کسی واقعا فضیلتی دارد، چون او را دوست خدا میدانیم، او را از صمیم وجودمان دوست خواهیم داشت.
آری!
دوست داریم همگان دوست خدا باشند و نه تنها حسادت نخواهیم ورزید بلکه دوست داریم که دستی از دوستان خدا بگیریم و آنها را یاری کنیم.
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.
باید در این چیزها حسادت ورزید!
در چه چیزهایی حسادت بورزیم؟!
معمولا حسادتها در چیست؟
در پول و شهرت و محبوبیت و قدرت و …
تا به حال ندیدهام به شخصی به خاطر توفیق نماز شب یا خدمت به مردم، حسادت بورزند!
معمولا غبطه میخورند ولی حسادت، نه!
اگر هم جایی به خوبان حسادت میورزند، نه از باب خوبی آنهاست بلکه معمولا به دلیل محبوبیت یا یا شهرت یا نفوذی است که او در دل مردم دارد.
آیا پول زیادی که او دارد، ارزش حسادت دارد؟
یا شهرتی که او دارد و ما نداریم، حسرت خوردنی است؟
سعی کنیم به جهان عمیقتر نگاه کنیم.
با ظاهر نگری نمیتوان به جایی رسید…….
مردم زمان ما رفاهشان از قرون گذشته بسیار بیشتر است ولی آیا آرامششان هم بیشتر است؟
انسانها زود اهداف را فراموش میکنند.
معمولا افراد به هدف رسیدن به آرامش سراغ ثروت و شهرت و قدرت میروند.
البته اگر کسی برای خدا و حیات برتر و نه حیات پستتر(دنیا) به سراغ همین ثروت و شهرت و قدرت برود، مشکل چندانی برای آرامشش پیش نخواهد آمد ولی معمولا:
ما در قطار زندگی دنیا به مقصد خدا سوار میشویم ولی با دیدن منظرههای جذاب بین راه حیات دنیا(ثروت و شهرت و قدرت) مقصد را فراموش میکنیم و در دنیا «««ماندنی»»» میشویم.
ولی او در زمین ماندگار شد و از هوای نفسش تبعیت کرد(سوره مبارکه اعراف، قسمتی از آیه۱۷۶)
اگر حسود بداند که غوغای ثروت و شهرت ارزش حسادت ندارد، آرام خواهد شد
اگر ثروت و شهرت صرفا برای خدا و حیات آخرت نباشد، چیزی جز مشغله و سلب آرامش ندارد.
آرامشی سلب میشود که روزی برای کسب آن به دنبال شهرت و ثروت بود.
آری!
خدا آرامش را در قناعت قرار داد، ولی ما در ثروت به دنبال آن میگردیم. به چه حسادت بورزیم؟
منشأ همه بدیها
یکی از علتهای حرص، ««جهل»» به مقدر بودن روزی است.
اگر حریص بداند که حرص او، چیزی را عوض نخواهد کرد، دیگر حرص نمیزند.
یکی از علتهای تکبر ««جهل»» به حقیقت انسان است.
اگر انسان خود را بشناسد، خواهد فهمید که سراسر فقر و نیاز است و دیگر غوغاهای منم منم منم منم منم نخواهد داشت.
یکی از علتهای حسد، ««جهل»» به حکمت خدا و «جهل» به این است که واقعا «دنیای زیادی»، ارزش حسادت ندارد.
غوغای ثروت و شهرت، آرامش درون را بر هم خواهد زد.
اگر چنین است که حرص و کبر و حسد، منشأ بسیاری از بدیهای دیگرند،
خود این سه از «جهل» ناشی میشوند.
این است که در حدیث سپاهیان عقل و جهل(کافی،ج۱ص۲۱-۲۳) میخوانیم که همه فضائل سپاهیان «عقل» و همه رذائل سپاهیان «جهل» هستند.
جهل منشأ تمام بدیهاست.
جهل چیست؟ عقل چیست؟
چرا جهل در فرهنگ روایی ما مقابل عقل است نه علم؟ بیاندیشیم…
در کتاب کافی(ج۱،ص۱۰) میخوانیم(نقل به مضمون) :
جبرئیل بر حضرت آدم نازل شد و فرمود:
ای آدم!
خداوند به من دستور داده که نزد تو بیایم که تو از میان سه چیز، یکی را انتخاب کنی.
آدم فرمود: این سه چه هستند؟
جبرئیل گفت: حیاء و عقل و دین.
آدم گفت: عقل را انتخاب کردم.
جبرئیل به حیاء و دین گفت بروید.
عقل باید بماند و شما باید بروید و آدم را رها کنید.
حیاء و دین گفتند: خداوند به ما امر کرده که هر جا عقل هست، آنجا باشیم.
پس این چنین شد که حیاء و دین همراهانی همیشگی برای عقل شدند.
عقل و حیاء و دین یا هر سه هستند یا هیچ یک نیستند.
قسمت اول حدیث خصلتهای عاقل:
در کتاب خصال(ج۲،ص۴۳۳) میخوانیم:
«عاقل ده خصلت دارد.
مؤمنی عاقل نمیشود مگر اینکه این ده خصلت در او کامل شود.
خصلت اول و دوم: دیگران به خیر او امید دارند و از شر او در امان هستند.»
آیا ما این چنین هستیم؟
آیا اطرافیانمان از شرمان در امان هستند؟
آیا خیالشان راحت است که ما با زبانمان آنها را نمیآزاریم؟
آیا خیالشان راحت است که با رفتارمان آنها را تحقیر نمیکنیم؟ آیا از ما میترسند؟
آیا به اینکه از ما خیری به آنها برسد امیدوارند؟
اگر مشکلی برایشان پیش بیاید، آیا از ما در خواست میکنند یا اینکه قبلا به گونهای رفتار کردهایم که امیدی به خیر ما ندارند؟
چه مشکلی دارد به گونهای رفتار کنیم که مردم بدانند که اگر ما کمکی از دستمان بیاید، دریغ نمیکنیم.
متواضعان به اندازه داراییهایشان بخشندهاند.
آنها با خدا معامله میکنند.
فرعونها قدرت بخشیدن ندارند آنها نه خدایی دارند که با او معامله کنند و نه مهری در دل که متواضع باشند.
قسمت دوم حدیث خصلتهای عاقل:
در کتاب خصال(ج۲ص۴۳۳) میخوانیم:
«عاقل ده خصلت دارد. مؤمنی عاقل نمیشود مگر اینکه این ده خصلت در او کامل شود.
خصلت سوم : نیکیِ زیادِ خود را کم میشمارد»
این طور نیست که وقتی عاقل به کسی خدمت میکند، صرفا طوری رفتار کند که گویا کار خاصی انجام نداده است.
عاقل به این نکته رسیده است که آنچه به عنوان نیکی انجام میدهد، چیزی جز وظیفه او نیست.
بالاتر اینکه هر چه قدر زیاد هم نیکی کند، باز نگران است که نکند در انجام وظیفه کوتاهی کرده باشد.
پس هیچگاه خوبی خود را زیاد نمیشمارد.
اما بعضی از انسانها دریایی هستند.
هر چه هم از خیراتشان به دیگران برسد، چیزی به چشم نمیآید.
انسانهای زیادی پولدار هستند ولی دلی کوچکتر از کوزه دارند.
تنها با کمی نیکی، احساس فقر میکنند.
چرا عاقل راحت می بخشد؟
عاقل وصل به خزانههای الهی است.
لذا ترسی از فقر ندارد. خیرات را از خدا میداند و از نیکی کردن دریغ نمیورزد.
در هفته چندین بار تن خود را میشوییم.
در روز چندین بار دستان و صورت خود را پاکیزه میکنیم.
چرا؟
اگر چنین نکنیم، آلودگی سراسر تن ما را میگیرد و به بیماریهای مختلف گرفتار میشویم.
روح ما بیش از جسم ما نیاز به بهداشت دارد.
بیماریهای روح به مراتب خطرناکتر از بیماریهای جسم است.
اگر روح بیمار شد، دنیا و آخرت خراب میشود ولی اگر جسم بیمار شد، صرفا دنیا دردناک خواهد شد.
همان طور که به جسم خود اهمیت میدهیم و روازنه برنامههای متعددی برای آن داریم:
بهداشت، خورد و خوراک، ورزش و …
ضروری است برای روح خود نیز برنامه داشته باشیم.
غذای روح چیست؟ بهداشت روحی به چیست؟
روش درمان بیماریهای روحی چیست؟
روش شناسایی بیماریهای پنهان روحی چیست؟ ورزیدگی روح به چیست؟
اینجا فرصتی برای تفکر در درون است.
پاسخی به این پرسشها بر اساس علوم پیغمبری دلسوز برای همه جهانیان.
فرصت کمی باقیست. عمر به سرعت سپری میشود.
در کتاب خصال(ج۲ص۴۳۳) میخوانیم:
«عاقل ده خصلت دارد. مؤمنی عاقل نمیشود مگر اینکه این ده خصلت در او کامل شود.
خصلت چهارم : نیکیِ كمِ دیگران را زیاد میشمارد»
چه قدر از دیگران انتظار داریم؟
وقتی از دیگران انتظار داریم که خود را «کسی» بدانیم ولی عاقل متکبر نیست.
وقتی از دیگران انتظار داریم که «خدا» نداشته باشیم و به ناچار امیدمان به دیگران باشد
ولی عاقل همه امیدش به خداست چون او را عالم به وضع خود و توانا بر از بین بردن مشکلاتش میبیند
و میداند او بیش از هر کسی به فکر حل مشکلاتش است.
وقتی از دیگران انتظار داریم که فکر کنیم، زحماتی که کشیدهایم برای آنها کشیدهایم
ولی عاقل هر کاری را برای خدا و بدون چشم داشت از دیگران انجام میدهد.
قسمت چهارم حدیث ویژگیهای عاقل:
در کتاب خصال(ج۲ص۴۳۳) میخوانیم:
«عاقل ده خصلت دارد. مؤمنی عاقل نمیشود مگر اینکه این ده خصلت در او کامل شود.
خصلت پنجم و ششم: از طلب علم در طول زندگیاش و همچنین از حاجتهایی که مردم برای حل شدنش به سوی او میآورند، خسته نمیشود»
خستگی و بی حوصلگی از کارهای نیک(مثل علم و خدمت به مردم) نشان دهنده ضعف عقل است.
عاقل میداند که در سفری کوتاه از مبدأ دنیا به مقصد آخرت قرار دارد و باید در این سفر کوتاه، حداکثر تلاشش را به کار گیرد و لذا ضعف و خستگی(روحی) به سراغش نمیآید.
در کمک کردن به دیگران در واقع از خود چیزی کم نمیکنیم بلکه برکت و ثوابی است که به خود میافزاییم.
ظاهر بین مال و وقت و علم را از خود میداند و لذا وقتی کسی به او مراجعه میکند، فکر میکند که از داراییهایش به او میبخشد.
ولی افسوس که مال، مال خداست و علم لطف او به ماست و عمر فرصت اندکی است که او در اختیار ما قرار داده است.
قارون که زکات امکاناتش را نداد همین گونه فکر میکرد.سوره مبارکه قصص، آیه ۷۸:
قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي
او(قارون) گفت: من اینها(اموال) را تنها به جهت علمی که نزد من است داده شدهام(دارم).
آری! قارون عاقل نبود…
چه قدر برای کسب علم برنامه داریم؟
روزانه چه قدر مطالعه میکنیم؟ آیا از طلب علم خسته میشویم؟
طلب علم بر هر مسلمانی واجب است.(کافی،ج۱،ص۳۰)
قسمت پنجم حدیث ویژگیهای عاقل:
در کتاب خصال(ج۲ص۴۳۳) میخوانیم:
«عاقل ده خصلت دارد. مؤمنی عاقل نمیشود مگر اینکه این ده خصلت در او کامل شود.
خصلت دهم: اما خصلت دهم و عجب دهمیای.
آن این است که هیچ کس را نبیند مگر اینکه بگوید او از من بهتر و با تقواتر است»
چه بسا آن کسانی که به حسب ظاهر از ما پایینتر هستند، امور نیکی داشته باشند که پنهان است
ولی ما بالعکس آنها امور نیکمان ظاهر باشد و چه بسا امور بدی داشته باشیم که بر خودمان هم پوشیده است.
و در ضمن چه بسا آن کسی که الآن ظاهرش بد است، در آخر کار، عاقبت به خیر شود ولی ما که امروز به حسب ظاهر وضعمان خوب است در آخر کار، عاقبت به شر شویم.
به خدا پناه میبرم از بدی عاقبت.
با این دیدگاه، عاقل همه کس را از خود بهتر میداند و بسیار متواضع خواهد شد.
به دلیل نکاتی، خصلتهای ۷تا۹ عاقل را در ادامه ذکر خواهیم کرد.
آیا واقعا «همه مردم» را از خود بهتر میدانیم؟! یا اینکه به عکس؟! قاعده ذهنی ما این شده که از همه بهتر هستیم مگر اینکه خلافش ثابت شود!!!
آیا اگر خودمان را بهتر ندانیم، این مقدار انتظارات از دیگران خواهیم داشت؟!
عقل میگوید ظاهر بین نباش و جوجه را آخر پاییز بشمار.
آن کسی که امروز پایینتر است، ممکن است روزی بالاتر باشد و در نهایت او رستگار و تو بیچاره شوی.
عقل میگوید که من در محیطی بزرگ شدهام که خود به خود به بسیاری از زشتیها گرفتار نشدهام، چه بسا اگر او(به ظاهر بدتر) هم جای من بود، بسیار از من بهتر بود.
باور کنیم از هیچ کس بهتر نیستیم…
ابلیس باور نکرد و از درگاه الهی رانده شد
عاقل میاندیشد و گرفتار تکبرها و حرصها و حسدها نمیشود.
عاقل میاندیشد و گرفتار زندگی پستتر نمیشود.
او به فکر حیاتی متعالی است.
فرصت کمی باقیست و مسیر خودسازی طولانیست.
قسمت ششم حدیث ویژگیهای عاقل:
در کتاب خصال(ج۲ص۴۳۳) میخوانیم(نقل به مضمون) :
«عاقل ده خصلت دارد. مؤمنی عاقل نمیشود مگر اینکه این ده خصلت در او کامل شود.
خصلت هفتم و هشتم :
گمنامی در راه خدا برایش محبوب تر از شهرت باشد.
ذلت در راه خدا برایش محبوبتر از عزت باشد.»
آری! عاقل میداند که عزتی که در راه خدا نباشد ذلتی بیش نیست.
عاقل میداند که شهرت در راه غیر خدا ارزشی ندارد.
عقل منشأ همه خوبیها و جهل منشأ همه بدیهاست.
عقل چیست؟ آیا دانستن فقه و اصول یا ریاضی و فیزیک عقل است؟
آیا هر فقیه یا مهندس یا پزشک، عاقل است؟
نه هر دانشمندی عاقل است و نه هر عاقلی دانشمند
چه بسیار دانشمندی که هیچ یک از ویژگیهای عاقل را ندارد.
علم او تنها سبب تکبر و خودبینی اوست.
چه بسیار عاقلی که دانشمند نیست.
عاقل به فکر دانش است و همواره به دنبال آن است ولی ممکن است عاقلی توانایی ذهنی کافی برای اندوختن علوم متعدد را نداشته باشد و دانشمند نشود.
در خودمان بیاندیشیم.
آیا ما دانشمند هستیم یا عاقل؟
فاصله ما تا قله خوبیها، همان ضعف عقلی ماست.
بیاییم بیشتر بیاندیشیم. به فکر درمان «خود» باشیم. فرصت کوتاه است.
آیا ویژگیهای ده گانه روایت امام رضا(که در این چند روز آوردیم) در جامعه ما، ویژگیهای عقلاست؟
آیا کسی که کار خیر خود را کم بداند، عاقل مینامند؟
یا اینکه او را ساده لوح میشمارند.
آیا کسی را که از خدمت به دیگران خسته نشود، عاقل مینامد؟
یا اینکه او را احمق و حمّال میدانند؟
آیا کسی که همگان را از خود بهتر بداند، عاقل میشمارند؟
آیا کسی که خیرش را از دیگران دریغ نمیکنند؟ عاقل میدانند؟
در جامعه ما، پر کار و پر خدمت، حمال و آبدارچی و خدماتی محسوب میشود.
هرچه شغل خدمتش کمتر و سکون و بیکاریاش بیشتر باشد، بهتر تلقی میشود.
دزدی و کسب کردن ثروتهای کلان با زحمت کم، زیرکی و زکاوت محسوب میشود.
میگویند: برو از فلانی یاد بگیر!
چه قدر سریع خودش را جمع کرد!!
آری!
روایتی که گذشت، روایتی زیباست که افراد با شنیدن آن ابتداء، به به و چه چه میکنند!
ولی به نظر میرسد ویژگیهایی که در این روایت مطرح شده، در جامعه ما، ویژگی احمقها پنداشته میشود!!
میگویند:
«در میان گرگها گرگ باید بود! اگر گرگ نباشی، تو را نابود خواهند کرد!»
آری! اگر کسی خدا را ىر جهان نبیند، چنین تفکر میکند.
عاقل به دنبال رضایت خداست و میداند، هیچ چیز بی حساب نخواهد ماند.
عقل، نگرش انسان به همه چیز را عوض میکند.
عاقل با عینکی دیگر، به حقائق نظر میکند.
عاقل به کوتاهی دنیا میاندیشد و به خاطر کم، جاودانی را از دست نمیدهد.
عقل و شیطنت
در کتاب کافی(ج۱،ص۱۱) چنین میخوانیم:
به امام صادق عرض کردم، عقل چیست؟
حضرت فرمودند:
«عقل آن چیزی است که به سبب آن خداوند رحمان عبادت میشود و به سبب آن بهشت به دست میآید.»
عرض کردم: پس آنچه که در معاویه بود، چیست؟
آن نکراء است که همان شیطنت است و نه عقل.
چیزیست شبیه عقل ولی عقل نیست.
بسیاری از «زرنگ باش»ها و «چرا زیرک نیستی»هایی که به افراد گفته میشود، در واقع توصیه به همین نکراء است.
مؤمنان امر به معروف میکنند و از منکر نهی میکنند…(قسمتی از ترجمه آیه ۷۱ سوره توبه)
آیا توصیههای ما همیشه معروف است؟
یا اینکه ما هم به نکراء و اموری مانند آن توصیه میکنیم؟
معنای عقل
عقلی که در روایات مطرح شده است، با «اعمال نیک» همراه است.
اگر عمل نیک نباشد، عقلی هم نیست.
پس «عقل» آن عنصریست که «اعمال نیک» را به دنبال دارد و همه خوبیها از آن ناشی میشود.
در حدیث «سپاهیان عقل و جهل» میخوانیم که «عقل» سپاهیانی دارد که «تفکر»، صرفا یکی از آنهاست.
هر «تفکر»ی «عقل» نیست.
«تفکر»ی که منجر به اعمال نیک شود و با اهداف «نیک» صورت بگیرد، از «سپاهیان عقل» است.
«تفکر» بیهدف یا به هدف فساد یا به هدف رسیدن به خواستههای نفسانی، «از سپاهیان جهل» است.
اینکه شخصی سالها به فکر خورد و خوراکش باشد
ولی به «مرگ» و «دین»(آنچه که انسان را نسبت به مرگ ایمن کند) نیاندیشد، اگرچه دانشمند باشد، «عاقل» نیست.
عقل و وسواس
در کتاب کافی(به سند صحیح اعلائی، ج۱،ص۱۳) به این مضمون میخوانیم:
راوی میگوید:
نزد امام صادق علیه السلام از مردی سخن گفتم که در وضوء و نماز وسواسی است و مکررا وضوء میگیرد و نماز اعاده میکند و گفتم که او مردی عاقل است.
امام فرمودند: او چه عقلی دارد؟!؟!
در حالی که از شیطان اطاعت میکند!!……….
اگر از خود او هم بپرسی تصدیق میکند، که سبب وسواس او شیطانی است که در او ایجاد وسواس میکند!
آری!
وسواسی عاقل نیست، هرچند که خود را عاقل میپندارد!
وسواس در واقع اطاعت از شیطان است.
وسواسی، دیگران را بی دقت در احکام شریعت میداند. میگوید:
دیگران اهل دقت و عمل دقیق به شریعت نیستند.
مرز وسواس و دقت در شریعت چیست؟
پاسخ در یک کلمه :«عقل» است.
عاقل از روی اندیشه به سراغ دقت میرود و لذا اگر به او بگویند در اینجا شریعت این مقدار دقت را نمیخواهد به راحتی قبول میکند.
ولی وسواسی از روی جهل چنین میکند و هزار بار هم اگر به او گفته شود که:
پیغمبر دو بار آب کشیدن را کافی میدانست، قانع نمیشود.
نابودگران عقل
در کتاب کافی(ج۱،ص۱۷) به این مضمون میخوانیم:
سه چیز موجب نابود شدن عقل است:
- آرزوهای طولانی که نتیجهاش تیره و تار کردن تفکر انسان است.
- زیاد حرف زدن که نتیجهاش این است که حکمتهای ناب از وجود انسان محو شود.
- شهوات و خواستههای نفسانی که نتیجهاش خاموششدنِ نورِ عبرت است
آرزوهای طولانی، یعنی خیالاتی که ربطی به تعیین وظیفه انسان ندارد و انسان جاهلانه به آنها مشغول میشود و از وظائف اصلی باز میماند.
آرزوهای طولانی اخلاص انسان را کم میکند، زیرا خدا در آنها گم میشود.
عقل نوري است كه در هر يك از ما بهرهای از آن هست و ما میتوانیم با اعمالمان، آن نور را خاموش یا تیره و تار کنیم.
آروزهای طولانی و خیالبافیها، افزون بر اتلاف وقت و از بین بردن تمرکز، نابودگر عقل هستند
سه چیز موجب نابود شدن عقل است:
دوم: زیاد حرف زدن است که نتیجهاش این است که حکمتهای ناب از وجود انسان محو شود.
زیاد حرف زدن مانع از زیاد تفکر کردن است. انرژی زیادی میگیرد و تمرکز را کم میکند.
عاقل وقتی کلامی میگوید قبل از آن محتاج اندیشه است و از آنجا که به جهلهای خویش مطلع است، کمتر قدرت سخن گفتن دارد.
اما افراد سطحی، به راحتی مطالب را قبول یا رد میکنند و لذا به راحتی زیاد حرف میزنند.
هر کس اگر با خود عهد ببندد که به این آیه شریفه عمل کند نمیتواند زیاد سخن بگوید:
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديدا(آیه ۷۰ سوره مبارکه احزاب)
ای کسانی که ایمان آوردید، تقوای الهی پیشه کنید حرف درست محکم بزنید.
گویا گفتن کلام نادرست و غیر محکم از مصادیق بی تقوایی و نافرمانی خداست.
در کتاب کافی(ج۸،ص۱۰۷) چنین میخوانیم:
خداوند متعال در کتابش فرمود:
«ای کسانی که ایمان آورده اید، تقوای الهی پیشه کنید و حرف درست و محکم بزنید تا خدای اعمالتان را اصلاح کند.»
پس بدان خداوند هیچ عملی را از تو قبول نمیکند مگر زمانی که کلام عادلانه بگویی.
پایبندی به این حدیث خصوصا در مسائل «سیاسی» یا «خانوادگی» یا «حیثیتی» مشکل است.
نتیجه حساس نبودن روی کلام، گرفته شدن نور عقل است که از بزرگترین هدیه های الهی در وجود ماست.
قسم نخورده ایم که پاسخ هر سؤالی را بدهیم.
چه بسیاری سؤالی که بهترین جوابش، سکوت است.
مورد سوم روایت گذشته را مرور کنیم:
سه چیز موجب نابود شدن عقل است:
شهوات و خواستههای نفسانی که نتیجهاش خاموششدنِ نورِ عبرت است.
بسیاری از مردم خوش بختی را در رسیدن به خواستههای خود تصور میکنند.
اما به راستی آیا دنبال کردن خواستهها و تمایلات، موجب خوشبختی ماست؟
انسان موجودی دو بُعدی است. بُعدی جسمانی و حیوانی و بُعدی روحانی و عقلانی.
بسیاری اوقات، خوشایندیِ جهتِ حیوانی وجودِ ما، با تمایلاتِ جهتِ روحانی در تعارض هستند.
برای افراد بسیاری، خوابیدن در محدوده زمانی اذان صبح، بسیار خوشایند است ولی آیا برای جهت روحانی وجود ما مفید است؟
زیاد خوردن خوشایند خیلیهاست ولی آیا برای جهت روحانی ما مفید است؟
پیروی از شهوات و خواستههای نفسانی حتی در امور حلال، به مرور زمان موجب کوری نور عقل میشود.
انسان عاقل خوردن و خوابیدنش هم حساب و کتاب دارد. سعی میکند که نخورد و نخوابد مگر برای خدا.
عاقل کسیست که میفهمد، خوابیدن برای خدا، ارزشش بسیار بیش از خوابیدن برای راضی کردن دل و تبعیت از هوای نفسش است.
لذا نمیخوابد مگر برای خدا.
لذا اگر کسی به دنبال این است که با بهره گیری از امور حلال نور عقل خود را خاموش نکند، همین امور حلال را رنگ خدا میزند و بعد از آنها استفاده میکند.
البته طبیعیست که خوردن و خوابیدن برای خدا، وظیفه محورانه است و در نتیجه هیچ وقت به پر خوریها و پر خوابیها منجر نخواهد شد، بلکه معیارش نیاز واقعی شخص خواهد بود.
برای خدا میخوریم یا برای هوای نفس؟
چقدر به مزه غذاها حساس هستیم؟
آیا کسی که بر اساس نیاز میخورد، به فکر مزه غذاست و با ایراد گرفتن بر غذاهای مختلف برای مادر یا همسرش زحمت درست میکند؟
توصیه میکنم دو نوشتار در مورد «کبر» و «حرص» در همین سایت را که از گناههای ابتدای بشریت هستند، از دست ندهید.
سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین