بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
بارها و بارها مورد این سؤال قرار گرفته ام: خدا چرا ما را آفرید – هدف خدا از خلقت ما چیست؟
متأسفانه وقتی این سؤال از بسیاری از بزرگواران پرسیده میشود، حواس آن بزرگواران به سبب اینکه این سؤال در ذهن مخاطب ایجاد شده است، توجه نمیکنند و مستقیم شروع میکنند به پاسخ دادن به همین سؤال. هدف خلقت انسان
اما به نظر من باید اولا دید که سبب ایجاد این سؤال در ذهن مخاطب ما چیست.
برخی از افراد روی دغدغه فلسفی این سؤال را میپرسند. کنجکاو هستند و میخواهند جواب این سؤال را بدانند. به اینها یک جواب باید داد! جواب اینها در ادامه نوشتار میآید ان شاء الله.
برخی از افراد به دنبال تکلیف خود هستند. به دنبال حقیقت هستند و میخواهند بفهمند که چه باید بکنند. هدف این دنیا چیست و بر اساس آن وظیفه خود را و تکلیف خود را معین کنند. به اینها یک جواب دیگر باید داد! جواب اینها هم به دنباله این نوشتار خواهد آمد ان شاء الله.
برخی از افراد دچار سختیهای زیادی در زندگی شده اند. به قدری سختی کشیده اند که دیگر از زندگی خسته شده اند. مدام با شکست و مشکل مواجه شده اند و حالا برایشان این سؤال ایجاد شده است که خدا چرا مرا آفرید! اگر خدا مرا نمی آفرید بهتر بود! این همه سختی را نخواستیم! اینکه نباشیم برایمان بهتر است! به اینها جواب دیگر باید داد! جواب اینها در مجموع مطالبی است که در دو صفحه «فلسفه مصیبتها و بلاها» و «فلسفه شکست خوردنها در زندگی» آمده است. توصیه میکنم حتما این دو صفحه را بخوانید تا ببینید خدا چه قدر شما را دوست دارد.
برخی از افراد هم گرفتار گناه شده اند و نمیتوانند لذت برخی از گناهان را ترک کنند. از طرفی به دین هم اعتقاد دارند و از آخر عاقبت عمل خود میترسند. خصوصا اگر صحبتهایی در مورد جهنم و عذاب بشنوند این حالت تقویت میشود. بعد برایشان سؤال میشود، که خدایا نمیخواست مرا بیافرینی و بعد عذاب کنی! من بهشت نخواستم. صبر کردن برای رسیدن به بهشت خیلی سخت است. من نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم. ای کاش مرا خلق نمیکردی! اینکه خلق شده ام و جهنمی شوم خیلی بدتر از خلق نشدن است! به اینها جواب دیگر باید داد. جواب این افراد هم ان شاء الله در ادامه نوشته میآید. البته بخشي از جوابهایی که باید به این فرد داد در پاسخ سؤال قبل قرار میگیرد.
البته معمولا مخاطب ما به این راحتی نمیآید حرف دلش را بزند ولی باید یک پاسخگوی حرفه ای، ریشه های پرسش مخاطب را در یابد و به او پاسخ مناسب دهد. البته این نکته را هم بگویم که اگر فرصت پاسخگو کم باشد، بهتر است، حالات مختلف مسأله را خیلی مختصر و مفید بگوید تا در هر صورت مخاطب جوابش را گرفته باشد.
متنی که در ذیل مینویسم خلاصه اش در این صوت هست. میتوانید آن را گوش دهید:
مرحله اول: هدف از خلقت هستی یا هدف از خلقت انسان؟!
من معمولا از افراد سؤال میپرسم که سؤال شما کدام یک از این دو گزینه است؟ آیا سؤال شما هدف از خلقت هستی است یا هدف از خلقت انسان؟
پاسخ سؤال هدف از خلقت هستی این است که:
باید بر عکس سؤال کنید! آفریدن هستی، سؤال ندارد، بلکه نیافریدن هستی سؤال دارد!
فرض کنید کسی بتواند با زدن بر روی یک دکمه، حجم عظیمی از امور مصلحت دار را ایجاد کند. اگر نکند، جای سؤال دارد که تو که میتوانستی چنین امور مصلحت داری را با یک اشاره درست کنی، چرا چنین نکردی!؟
به خاطر همین نکته، غالب فلاسفه معتقد هستند که جهان قدیم است یعنی به ازلیت خدا، ازلی است و به عبارت دیگر اگر چرخ عالم را به عقب برگردانیم هیچ گاه به اول آن نخواهیم رسید.
من با این تفکر به شدت مخالف هستم و قبول ندارم که عالم قدیم باشد و خلاصه ادله روایی نفی آن را هم در اینجا قرارداده ام و در همینجا یکی از دوستان به نام آقای کاویانی ادله اثباتی روایی قدم عالم را هم نقد کرده است. بحثهای فلسفی مفصلی هم در رد این نظریه و مبانی آن وجود دارد که برخی از آنها را در این مقاله میتوانید ببینید.
اما این مقدار را موافق هستیم که انصافا مسأله به عکس است! آفریدن برای خداوند قادر عالم طبیعی است. نیافریدن است که جای شبهه و سؤال دارد!
مرحله دوم: هدف از خلقت انسان چیست!
در پاسخ به این سؤال باید بگوییم که قبل از اینکه به دین باور پیدا کنیم و به اصطلاح در فضای پیش از دین، ما جوابی قطعی برای این سؤال نداریم. به عبارت دیگر ما در پاسخ به این سؤال جاهل هستیم.
این مقدار میفهمیم که بیهوده آفریده نشده ایم. این مقدار میفهمیم که این عالم خیلی ظرافتها دارد و ما و روح ما و بدن ما هر یک پر از ظرافتهای بهت برانگیز است.
لذا به این راحتی نمیتوانیم باور کنیم که بیهوده آفریده شده باشیم.
اما اینکه واقعا برای چه آفریده شده باشیم، برایمان روشن نیست. بر همین اساس، قبل از دین، عادتا شخصی که به دنبال پاسخ این سؤال است، تا بفهمد که چه باید بکند، جوابی ندارد.
یعنی شخصی که به دنبال پاسخ سؤال «هدف خلقت انسان» است برای اینکه بفهمد چه تکلیفی در این دنیا دارد و رسالتش از آمدن به این دنیا چیست، در فضای قبل از دین، بی جواب میماند.
اما بعد از باور به دین اسلام، یکی از سؤالاتی که خداوند متعال به ما پاسخ داده است، همین سؤال است!
یعنی خود خدا فرموده است که چرا انسان را آفریدم!
این آیه مبارکه(۵۶ سوره ذاریات) پاسخ این سؤال است:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون : و من جنس و انس را خلق نکردم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند
این پاسخ نیاز به توضیح مفصلی دارد
اول باید با دو مفهوم دارایی و دارایی نما آشنا شویم! هدف خلقت انسان
دارایی ها و دارایی نماها
اگر از خیلی از افراد بپرسند چرا کار میکنید، خواهند گفت: برای پول! بعد که بپرسید چرا دنبال پول هستید، خواهند گفت: تا به امکانات و رفاه برسیم. بعد که بگوییم چرا به دنبال امکانات و رفاه هستید، خواهند گفت: چون به دنبال آرامش و لذت هستم و با امکانات و رفاه به آرامش و لذت میرسم.
اگر به او بگوییم چرا دنبال آرامش و لذت هستی، چه خواهد گفت؟ خواهد گفت که این دو خودشان خوب هستند! چرا نمیخواهد. چه چیزی از آرامش و لذت بهتر!
در همین مثال ساده، دارایی و دارایی نما روشن شد! آرامش و لذت از جمله داراییهای واقعی ما هستند. خودشان واقعا خوب هستند. اینها دارایی هستند.
اما یک سری چیزهایی هستند که خودشان حقیقتا موضوعیتی ندارند. اگر منجر به رسیدن به دارایها بشوند ارزش دارند و الا خیر. لذا مثلا پول، ارزشی ندارد مگر اینکه سبب همان آرامش و امثال آن شود. لذا میبینیم که شخصی که مریض است، چون آرامش را از دست میدهد، حاضر است تمام ثروتش را بدهد تا دوباره به آرامش برگردد.
پس …
دارایی ها آن دستهای هستند که وقتی آدم آنها را دارد چیزی به وجود آدم اضافه میکنند. ولی دارایینماها چیزی به وجود آدم اضافه نمیکند (گاهی ممکن است به بیرون ما چیزی اضافه نماید). اگر چیزی به وجود ما و داراییهای ما اضافه کند ارزش دارد والا نه.
مثلا پول چیزی است خارج از وجود انسان که اگر جایی باعث لذت و آرامش بشود (که لذت و آرامش دارایی هستند و در وجود ما) ارزش دارد و چیز خوبی است.
یک سری از دارایی ها درکشان سهلتر و محسوستر و برای ما بیشتر است مثل لذت، آرامش
خدا بزرگترین دارایی
البته یک سری از لذات دارای سطوح بالاتری هستند و معمولا دیرتر و توسط افراد رشد یافته تر درک میشوند. اولین و اصلیترین و بزرگترین دارایی ما که داراییهای دیگر را در خود به حد اعلا و بینهایت دارد خود “خدا” است. کسی که او را دارد چه ندارد و کسی که او را ندارد، چه دارد؟!
البته لذتها باید چشیده شود و معمولا قبل از چشیده شدن، درک نمیشوند. مثل کسی که مادرزاد نابیناست و درکی از رنگها مثلا سبز و زرد و قرمز ندارد و چون زبان مشترکی برای تفهیم رنگ بین ما و او وجود ندارد نمیشود برایش توصیف کرد؛ همینطور مثلا کسی که هنوز به بلوغ نرسیده و درکی از مثلا شیرینی و هیجان لذت جنسی ندارد و نمیتوان شیرینی و هیجان آن را با شیرینی هندوانه و هیجان شهربازی قیاس کرد و چه بسا تشبیه لذت جنسی به این امور بیشتر موجب گمراهی شود.
کسی که این دارایی را درک کند و خدا احساس کند، لذت و آرامش داشتن آن را میچشد، هرچه نزدیکتر و درک حضور این دارایی قویتر، آرامش و لذت هم بیشتر میشود.
باید مواظب باشیم در اهدافمان و در بعد دانشها کلاه سرمان نرود و خودمان را گول نزنیم و داراییها و دارایینماها را با هم اشتباه نگیریم… که عمر کوتاه است …
چه زمانی ما بزرگترین دارایی یعنی خداوند متعال را داریم؟
داراییها مسالهی مهم و قابل تأملی هستند. انسان میتواند سراغ پول، کتاب، ورزش و … برود و به داراییها برسد. مهم این است که طرف بداند چرا سراغ پول و ورزش و … رفته است و آیا درست انتخاب کرده یا نه و آیا آن چیزی که به دنبال آن است او را به دارای میرساند یا خیر.
خصوصا که گاهی داراییهای ما با هم تزاحم دارند. مثلا گاهی برخی لذتها آرامش را از انسان سلب میکنند. مثلا گاهی لذت بیشتر، قدرت را کم میکند گاهی علم بیشتر لذت را کم میکند و … هدف خلقت انسان
چه کنیم که بتوانیم همه داراییها را به مقدار حداکثر آن داشته باشیم؟ – چگونگی رسیدن به حداکثر دارایی – توحید درمانی
سوال مهم: چه کنیم همهی داراییهایمان باهم رشد کند و بالا برود و به حداکثر برسد؟
جواب:
ما یک دارایی داریم به اسم خدا. اگر سراغش برویم و به آن برسیم دیگر داراییها را در حد اعلا و کمال دارا خوایم بود. اگر سراغ خدا برویم آرامش میآید:
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
اگر سراغ خدا برویم قدرت میآید:
وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ
لذت میآید(ترس و حزن از بین میرود) : أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ
و …
و …
و …
چه باید کرد که به چشیدن خدا برسیم تا به همه دارایها برسیم؟
اینکه ما حضور خدا را چشیده و حس کنیم و دست خدا را ببینیم دو صورت دارد:
الف) حالت اضطرار: این حالت اختیاری نبوده و در زندگی همه پیش میآید. مثل کسی که در دریا در حال غرقشدن است و دستش به هیچ کجا نمیرسد و خدا را میخواند. یا مثلا در مریضیها و گرفتاریهای شدید یاد خدا میافتیم.
در این حالت بعد از رفع اضطرار تقریبا یاد خدا در ما کمرنگ شده و ناسپاسی ما بیشتر میشود.
وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَي الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً
البته این حالت اضطرار برای مومنین بیشتر اتفاق میافتد و برای کفار کمتر
وَ أَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ (۱۲۵) أَ وَ لا يَرَوْنَ أَنَّهُمْ يُفْتَنُونَ في كُلِّ عامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ لا يَتُوبُونَ وَ لا هُمْ يَذَّكَّرُونَ (۱۲۶)
ب) حالت پایدار: ما باید خدا را درک کرده و بچشیم. اما این چشیدن خیلی از اوقات با چشیدنهای دیگر در تزاحم واقع میشود که نتیجهاش کمرنگی و فراموشی ما نسبت به دارایی “خدا” است.
شاید تا به حال دیده یا شنیده باشید که کسی از درد دندان به خود میپیچید و وقتی ناگهانی به او خبر بسیار خوشحال کنندهای میدهند، مثلا به او میگویند شما در قرعهکشی بانک یک میلیارد برنده شدهاید! ناگهان دردش را فراموش میکند.
شما دردش را به یادش میآورید و دوباره شخص به حالت اولیه بر میگردد و دردش را حس میکند.
این دانش به وجود درد اگر در تزاحم و درگیری با امور دیگری و دانشهای دیگری واقع شوند کمرنگ میشوند. در این مثال، درد زیادی میکشید ولی به دلیل یک مسأله مزاحم قوی(خبر برنده شدن در قرعهکشی) دردش را به کلی فراموش کرد. یا مثلا شبها در بیمارستانها مُسکِّن بیشتری به بیماران تزریق میکنند. علت چیست؟
در طول روز اشخاص به امور متعددی مشغول هستند و لذا علمشان به درد کمرنگ میشود و شبها که این مزاحمها از بین میروند، درد قوی میشود و لذا باید مُسکّن بیشتری به بیمار تزریق کنند.
ما خدا را با همهی وجود احساس میکنیم و خودمان را یکپارچه فقر و نیاز به او میدانیم
البته این علم (که علم حضوری است، هم مثل همه علوم حضوری دیگر) در مشغولیتها کمرنگ میشود. علاقه به دنیا و مشغلههای این دنیا به قدری قوی هستند که غالب انسانها به طور کلی، این حقیقت را فراموش میکنیم.
خدایی فراموش میشود که با تمام وجودمان حس میکنیم و خود را یک پارچه فقر و احتیاج به او میدانیم.
به قدری این علم حضوری کمرنگ میشود که گویا از آن خبر نداریم.
مست مشغلههای دنیا میشویم و به کلی خدا را فراموش میکنیم.
ادعا این است که همهی افراد به خداوند متعال علم حضوری دارند و علت اینکه بسیاری از انسانها به این علم توجه ندارند مشغولیت آنها به دنیاست.
اما چه باید بکنیم تا خدا را با تمام وجودمان حس کنیم؟
برخی برای خدا دنبال تصویر هستند. وقتی میخواهند به یاد خدا باشند، در ذهنشان دنبال چیزی میگردند تا بتوانند با او صحبت کنند! یاد خدا مثل «درد» است؛ حس کردنی است. تصویر ندارد.
دینِ حق، برنامهای به انسان ارائه میدهد که یکی از شؤون مهم آن رهاندن افراد از این مشغلههاست
دینِ ما به نماز امر میکند تا چندین بار در روز، همه چیز را کنار بگذاریم و به خدایی که در نهاد خویش میشناسیم، توجه کنیم.
روزه دارد تا ما را از شکم و دغدغههای آن برهاند. جهاد دارد تا ما را از دغدغههای بدن نجات دهد.
قناعت و انفاق دارد تا ما را از مزاحمت مال دوستی و دغدغه مال رها بخشد. هر جزئی از دین که بگویید نقشی در این راستا ایفا میکند.
توکل دارد تا افکار باطل و اخطار و نگرانیها را بزداید.
و … و … و …
دینِ ما، مجموعه ایست که در دراز مدت این چشیدن خدا را تقویت میکند.
ظاهرا روی همین جهت باشد که قرآن کریم خطاب به پیغمبر اکرم میفرماید: *(وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقين)* : رب خود را عبادت کن تا برایت یقین حاصل شود.
در هر سطحی مشغلههایی و حجابهایی متناسب با آن سطح وجود دارد و عباداتِ دین با پهنه گستردهای که دارد در جهت بر طرف کردن این حجابها نقش بازی میکنند.
اگر ما یک پارچه “فقر و نیاز” بودنمان را بفهمیم و اگر خدا را یافتیم، آیا معنا دارد که خدایی مییابیم و با بند بند وجودمان عظمتش را درک میکنیم، ما را در مقابل چنین مشکل بزرگی و چنین مسألهی مهمی که تمام زندگیمان به آن وابسته است– یعنی مرگ و امثال آن از سؤالهای بنیادین – رها کند؟
آیا معنا دارد خداوندی که ما آن را مییابیم و به رحمت و فضل میشناسیم، با ما چنین کند که در جهل عظیم رها کند؟
هرگز!
قطعا این خدای آشنا، به دادِ ما خواهد رسید! هدف خلقت انسان
و با نورافکنی ما را از ظلمت جهل نجات خواهد داد.
خدایی که میشناسیم کریمتر و عزیزتر و عظیمتر از این است که در حق بندهاش آن کند که در چنین ظلمتی رها کند.
اگر هم نمییابیم نگران نباشیم. مدتی زمان میبرد.
اگر ما با مطالعه و تحقیق به دین حق برسیم و مدتی عبادت خالصانه انجام دهیم، آرام آرام شعلهی معرفت خداوند متعال در دلمان زنده خواهد شد.
تا اینجا تقریبا مراد از آیه شریفه روشن شد. من جن و انس را خلق نکردم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند. آری. عبادت او سبب رسیدن ما به همه دارایها میشود. هر عبادتی گوشه ای از مشکل رسیدن به داراییهای مختلف را فراهم میکند
نماز یاد خدا را چند بار در روز زنده میکند
روزه مزاحمت شکم را از بین میبرد
جهاد مزاحمت بدن را از بین میبرد
قناعت و زکات و انفاق مزاحمت پول را از بین میبرد
و …
همه این عبادات کنار هم، بزرگترین دارایی را که همان خداوند متعال و چشیدن او باشد برای انسان فراهم میکند و به دنبال آن به همه داراییهای دیگر میرسیم. کسی که خدا دارد همه چیز دارد و کسی که او را ندارد، هیچ چیزی ندارد.
کسی که خدا دارد آرامش دارد.
کسی که خدا دارد قدرت دارد.
هر چه بخواهد دارد چون همه چیز تحت قدرت خداست.
لذا میتوان آیه را این طور توضیح داد که من جن و انس را خلق نکردم مگر برای اینکه مرا عبادت کنند و به تبع به همه داراییها برسند. به بزرگترین رشد برسند.
اما این مقدار از جواب، اولا جواب کسی را روشن میکند که به دنبال تعیین تکلیف برای خودش است.
همچنین جواب کسی را روشن میکند که سؤال هستی شناسی دارد و کنجکاو است که بداند چرا خدا بشر را آفرید.
اما هنوز مقداری از جواب کسی که میگوید، چرا خدا مرا آفرید تا جهنمی شوم! همان بهتر که نمیآفرید و جهنمی هم نمیشدم، روشن نمیشود!
وجود داشتن و امکان رشد یا افول بهتر است یا وجود نداشتن!
باید به این پرسش به دور از احساسات پاسخ داد. من فکر میکنم خود این شخص به خوبی میفهمد که خدا او را آفریده است و این لطف خدا در حق اوست و نعمت وجود را به او عطا کرده است و از طرفی شرایط رشد را هم برای انسان فراهم کرده است تا با مقداری صبر به لذتهایی بی انتها برسد. من فکر میکنم این فرد به خوبی این نکات را میداند.
آنچه مشکل اصلی این فرد است، سختی شدیدی است که الآن بر روی دوش خود احساس میکند و بار گناهی است که تحمل آن را ندارد. یا مرتکب گناه شده است و عذاب وجدان شدیدی دارد و از آخر عاقبت میترسد یا گناه نکرده ولی فشار زیاد او را اذیت میکند.
مشکل این فرد احساسی است. باید او را از شر این مشکلات خود ساخته رهایی دهیم. به او بفهمانیم که بندگی آن قدر هم سخت نیست. شیرینیهای صبر را جلو چشمانش نمایان کنیم. لذت عبادت و در مسیر بودن را به او بچشانیم. وقار و اطمینان ایمان را در دل او آشکار کنیم. هدف خلقت انسان
اصل اینهاست و اگر اینها حل شود، شبهه هم از بین خواهد رفت. لذا توصیه میکنم حتما صفحه «زندگی دینی شیرینتر از هر زندگی غیر دینی» را برای آشنایی با گوشه ای از لذتهای دینی مطالعه کنید.
مجموعه سخنرانیهای آقای پناهیان با عنوان تنها مسیر هم بخشی از این لذتهای دینی را به زیبایی به تصویر میکشد هر چند که نقدهایی به این مجموعه وارد است که در کانال احیاء(از پایین صفحه) میتوانید صوت نقد آن را پیدا کنید. بخش ۱و بخش ۲هدف خلقت انسان
سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین
سلام
چند روایت را میگویم تا بگذارید کنار همدیگر و نتیجه را بگویید:
۱- طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ
۲- اُطْلُبُوا اَلْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ وَ هُوَ عِلْمُ مَعْرِفَةِ اَلنَّفْسِ وَ فِيهِ مَعْرِفَةُ اَلرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ
۳- عِرفانُ المَرءِ نَفسَهُ أن يَعرِفَها بِأربَعِ طَبائعَ ، و أربَعِ دَعائمَ ، و أربَعَةِ أركانٍ : فطَبائعُهُ : الدَّمُ و المِرَّةُ و الرِّيحُ و البَلغَمُ ، و دَعائمُهُ…
سلام علیکم
ممنونم از اینکه نظر دادید
۱٫ روایت اول همه اسانیدش ضعیفه ولی اجمالا قابل قبول است
۲٫ روایت دوم به شدت ضعیف است و ارزش اعتنا ندارد. تمام روایات این سنخی فقط در غرر الحکم و مصباح الشریعه(که قطعا دومی جعلی است) آمده است که معرفة النفس را کلید معرفت الرب میداند و یک نحله فلسفی بوده است که از قبل از اسلام حتی در کلمات صائبین هم این مطلب آمده است. در حکمای یونان هم معروف بوده است و … بحث بسیار مبسوط و مفصل ایت. اجمالا مطلب به نظر حقیر غلط است. در عالم روایات ما کلید معرفت الرب امور دیگری معرفی شده است.
۳٫ این روایت سوم را هم در کتاب شرح و تحقیق طب الائمه نشان داده ایم که جعلی است. مراجعه شود
با تشکر از بزرگواری شما
یا علی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام دوست عزیز در یک قسمت از فایل صوتی اشتباه گفتی که : جهنمیان دوست ندارند که نباشند ، جهنمیان حاضرند که عذاب بیشتری را متحمل بشند ولی باشند نه اینکه نباشند ،اخه دوست من اگه اینطوریه پس چرا جهنمیان و گناهکاران در روز قیامت وقتی نامه ی اعمالشان را میبینند میگویند که ای کاش خاک بودیم.دوست عزیز اگر خوب دقت کنی میبینی که خاک بودن با نبودن یکی است ، لذا خاک جان ندارد که بخواهد عذابی را بچشد یا احساس درد کند.و نبودن هم این گونه است!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
ممنونم از اینکه نقدتان را بیان کردید
اما باید توجه داشت که :
در ادبیات قرآن همه اشیاء جان دارند. وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم(اسراء، ۴۴) : و هیچ چیز نیست مگر اینکه با حمدش او را تسبیح میکند ولی شما تسبیحشان را متوجه نمیشود.
لذا از آیه ای که فرمودید نمیشود چنین نتیجه ای گرفت که آرزوی خاک بودن به معنای آرزوی نبودن است.
جدای از اینکه در آیه مبارکه ای که مطرح فرمودید، تأویلهایی در روایات وارد شده است که با معنای ظاهری ابتدائی برداشت شده از آیه متفاوت است و اگر آن معانی مراد باشد، کلا آیه ای که مطرح فرمودید، معنایش یک فضای دیگر میشود. آن تأویل اجمالا این است که مراد از دعای آنها این است که : ای کاش ما متواضع در مقابل مقام ولایت الله و امتدادهایش بودیم، یعنی تراب کنایه از تواضع است.
سلام ممنون از پاسختان.
سوال:در یک قسمت از قران ((نمیدانم کدام ایه بود)) نوشته بود که :((ما به حال گذشتگان و ایندگان اگاهیم)) یعنی خداوند میدانسته که یک انسانی در اینده به دنیا میاد که گناهان زیادی انجام میدهد ولی با این حال او را افرید تا ان گناهان را انجام دهد و بعد از مرگش به جهنم ابدی برود.چرا خداوند با این که میداند بیشتر ما انسان ها گناه میکنیم ولی باز هم ما را میافریند.خدا که از علم گذشته و اینده خبر دارد ، پس بهتر نبود که فقط پیامبران و امامان (ع) را در بهشت بیافریند و کسی را که میدانست گناه میکند نیافریند؟؟(( ای کاش در عالم ذر زندگی و این وظیفه ی سخت الهی را نمیپذیرفتم.))
واقعا خوش به حال انان که هرگز افریده نمیشوند که نه عذابی ببینند و نه پاداشی.
امیدوارم که جهنمی نشم.
سلام علیکم
میدونید چیه؟! یک مقدار اختلاف دید داریم.
من به سختی و مشکلات زندگی، به دیده منّت نگاه میکنم، یعنی فکر میکنم که خدا داره به من لطف میکند. من واقعا سختیهای زندگی را بزرگترین نعمتهای خدا به ما انسانها میفهمم.
اصلا بحث پاداش نیست. خود این سختیها و مشکلاتی که در مسیر بندگی هستش، زیباست. شیرینه. سخت هم هست ولی سختیش هم شیرین است. خصوصا وقتی آدم به مرگ و ابدیت بعدش فکر میکند.
هر چی باشه کوتاه و زود گذر است.
بچگیهای من است که گاهی با از دست دادن یک پستانک، گریه ام در می آید! اما اگر بزرگ بشوم، به گریه بعد از فقدان عروسک خنده ام میگیرد. با خودم میگویم: چه قدر بچه بودم.
جالب اینکه سختیهای زندگی راه بزرگ شدن است…
اما وقتی آدم مرگ یادش برود و خیلی از چیزهای این دنیا براش بزرگ بشه و موضوعیت پیدا کنه و وقتی آدم مرگ و ابدیت بعدش را فراموش کنه، خب خیلی زود به هم میریزه.
خیلی سختیها برایش تلخ میشه. خیلی اونها را جدی میگیره. چون هنوز از سختی ها بزرگتر نشده.
بعد خیلی راحت هم به خدا اعتراض میکنه، چون هنوز باور نداره که او حکیم است. او قادر است. او رحمن رحیم است. هنوز اینها را باور نکرده.
واسه همین زود از دست خدا ناراضی میشه. دقیقا مثل بچه نسبت به پدر و مادرش، وقتی میبرند واکسن بزنندش.
آره! خدا میداند که ما چه میکنیم. ولی بزرگ شدن خدا ما هم مسأله ایست.
در نوشتار منطق مغالطات کاربردی در همین سایت، مفصل این فرمایش شما را در بحث شرور به صورت منطقی بحث کردیم. دقیقا با ساختارهای استدلالی منطق و قشنگ نقاط بحث را پر رنگ کردیم.
اما مشکل اصلی اینها نیست برادرم…. مشکل اصلی اینه که نظام دغدغه های ما از خودمون به سمت چیزهای دیگر رفته… اگر دوست دارید با هم صحبت کنیم، در ایتا پیام بدید تا براتون نوشته خودآگاهی را بفرستم و بعدش در موردش بحث کنیم
یا علی
سلام دوست محترم این دیدگاهی که ارسال کردم و جوابی که شما دادید دیده نمیشه.خواهشا بررسی کنید
سلام علیکم
نمیدانم مشکل از کجاست
سلام
میخواستم بدونم که ایا موجودات دیگر به غیر از جن و انسان هم جهنم و بهشت دارند؟
سلام علیکم
به نظرم بهتر است قبل از اینکه به این سؤال پاسخ بدهیم، به این فکر کنیم که چرا این سؤال را میپرسیم؟
واقعا اگر جواب این سؤال را ندانیم چه مشکلی برای ما به وجود میآید؟
به نظرم مهمتر از سؤال و پاسخ آن، چرایی خود آن پرسش است
سر جمع از برخی از ادله به صورت پراکنده بر میآید که حداقل برخی از حیوانات خاص، حشر یا بهشت دارند
و العلم عند الله