بسم الله الرحمن الرحیم عصمت رسول خدا در قرآن
برخی از آیات قرآن به ظاهرش با عصمت و مقامات رسول خدا در تنافی است. عصمت رسول خدا در قرآن زیر سؤال برود.
در این نوشتار مجموعه اصلیترین نکاتی که باید در بررسی این آیات مورد توجه قرار داد، مرور میکنیم.
یک نکته کلی در فهم قرآن
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
در روش فهمیدن دقیق هر کلام، خصوصا اگر از متکلم دقیقی صادر شده باشد، باید دقت داشت که نباید تنها یک قسمت از کلام او را در نظر گرفت بلکه باید همه کلمات او را با هم دید تا به فهمی عمیق از عبارت او دست پیدا کرد.
مثلا در مورد قرآن کریم، در آیه ای از قرآن میبینیم که خداوند میفرماید: «الله جانها را هنگام مرگ میگیرد»(آیه ۴۲ سوره زمر).
فرض کنید کسی صرفا این آیه مبارکه را ببیند و بگوید: پس روشن میشود که فرشته مرگ، از دروغهای آخوندهاست!
اما در آیه ای دیگر از همین قرآن داریم: «بگو جانهای شما را فرشته مرگی میگیرد»(آیه ۱۱ سوره سجده)
وقتی این دو کلام کنار هم قرار میگیرند، مراد از کلام اول نیز روشن میشود که مثلا مراد از آن این است که فرشته مرگ به دستور خدا و به اراده الهی کارهایش را انجام میدهد و افعال او خارج از اراده الهی نیست و گویا او ابزار دست خداست.
دسته بندی آیات
- آیاتی که به صورت قضیه شرطیه است. یعنی آیاتی که میگوید مثلا: «اگر رسول خدا فلان کار بد را انجام دادی، خدا چنین و چنان میکند»
- آیاتی که مستقیما تعابیری دارد که ابتدا برداشت میشود که رسول خدا کار بدی انجام داده اند. مثلا بگوید «چرا فلان کار بد را کردی!» یا اینکه خدا «فلان کار بد تو را بخشید»
- آیاتی که رسول خدا را از انجام کار بدی نهی میکند. مثل اینکه بگوید: «فلان کار بد را نکن»
- آیاتی که به ظاهر برداشت میشود که میفرماید رسول خدا صفت بدی را دارد. در این دسته صحبت بر سر کارها و افعال رسول خدا نیست. صحبت بر سر صفات است.
بیان مثالهایی از آیات و تبیین آنها به منظور حل شبهه
دسته اول و سوم: ایاک اعنی و اسمعی یا جارة
اما دسته اول ما و دسته سوم مشکل چندانی ندارد. ابتدا به صورت کلی آنها را تبیین میکنیم و بعد مثالهایی از این آیات را بیان میکنیم.
جواب کلی این دسته از آیات، مطلبی است که در روایات بیان شده است.
خلاصه این مطلب این است که قرآن به صورت «ایاک اعنی و اسمعی یا جارة» نازل شده است.(برای نمونه رک: تفسیر قمی، ج۱، ص۱۶ و ج۲، ص۱۸وص۱۴۷ و ص۲۵۱ و عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۱ ، ص۲۰۲ و کافی، ج۲، ص۶۳۰)
به زبان فارسی اگر بخواهیم بگوییم، قرآن به صورت «به در بگو، دیوار بشنود» نازل شده است.
یعنی خداوند متعال در قرآن خیلی از امور را به رسول خدا تذکر میدهد ولی در واقع منظور کسان دیگری هستند.
فرض کنید معلمی در سر کلاس درسی، شاگردان متعددی دارد.
یکی از شاگردان هست که از همه بهتر است و هم تعالیم معلم را بهتر میداند و هم بهتر به آنها عمل میکند و همگان نیز بر برتری او آگاه هستند.
حال اگر معلم کلاس برای اینکه مثلا به کسی از دیگر شاگردان «بَر نخورد»(یعنی ناراحت و آزرده خاطر نشود)، به جای اینکه رو به شاگرد بد کند و بگوید، «نکند که تکالیف من را انجام ندهید!» رو به شاگرد خوب بکند و بگوید «ای فلانی! نکند تکلیف را انجام ندهی»
به نظر شما شاگردان کلاس چه برداشتی میکنند؟!
آیا کسی برداشت میکند که مثلا احتمالا شاگرد خوب این تکلیف را انجام نخواهد داد؟! آیا کسی برداشت میکند که شاگرد خوب قبلا تکالیفی انجام نداده است؟!
واضح است که در حالت عادی، همه افراد کلاس میفهمند که معلم خطابش با دیگران است ولی برای مدارا و آزرده خاطر نشدن برخی یا عدم تصریح به اسم برخی از شاگردان بد سابقه، چنین تعبیری را به کار میبرد.
آیاتی از این دست در قرآن بسیار است.
خداوند به خاطر تعصب خاصی که برخی داشته اند و اگر مستقیم به آنها خطاب میشد، ناراحت میشدند و یا به دلیل حکمتهای دیگری، به جای اینکه افراد خاص را نام ببرد، شخص رسول اکرم را که در دهها آیه از قرآن مبرای از هر عیب و نقصی شمرده است، ذکر میکند.
این بیان خدا یک نوع مدارای با مردم است.
البته یک نوع شدت تعبیر هم هست. وقتی معلم سر کلاس مثلا شاگرد اول را تهدید کند که اگر حتی تو هم این اشتباه را بکنی، جریمه میکنم، بقیه شاگردان حساب کار دستشان میآید!
بقیه میفهمند که اگر شاگرد اول و عزیز دل معلم، چنین وضعیتی دارد، پس اگر ما اشتباه کنیم به طریق اولی وضعمان خراب خواهد شد!
مثلا وقتی خداوند میفرماید:
وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ : و اگر از هوای نفس آنها تبعیت کنی بعد از اینکه دانستی، برای تو ز جانب خدا ولی و یاوری نخواهد بود.
طبیعی است که به رسول خدا چین گفته میشود تا دیگران حساب کار خود را بکنند.
این رسولی که در اینجا مورد خطاب قرار گرفته است همان رسولی است که خداوند به طهرات او از هر پلیدی در خود قرآن شهادت داده است.(آیه ۳۳ سوره احزاب) و همان کسی است که فرمود از روی هوای نفس حرف نمیزند و هر آنچه میگوید وحی است(آیات ابتدایی سوره نجم)
معلوم میشود که در این آیه نکته ای در کار است که عرض کردیم.
آیه ای که ذکر شد به صورت شرطیه بیان شده است. یعنی فرموده است اگر تبعیت کنی. نفرموده که تو تبعیت میکنی. فرموده اگر تبعیت کنی.
لذا دلالتی بر وقوع اشتباه از رسول خدا ندارد.
همین طور آیاتی که رسول خدا را از چیز بدی نهی میکند. مثلا میفرماید:
الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِين : حق از جانب رب توست پس از شک کنندگان نباش
واضح است که این ایه نمیفرماید تو از شک کنندگان هستی. بلکه این آیه از باب «به در بگو دیوار بشنود» است.
این رسول همان کسی است که در خود قرآن به درجات یقینش تصریح شده است. از مقام قاب قوسین او سخن گفته شده است.
از «ما کذب الفؤاد ما رأی» او سخن گفته شده است. چه طور ممکن است مراد این باشد که ایشان شک میکند؟!
دسته دوم و چهارم
اما در مورد دسته دوم و چهارم آیات، نکات بیشتری نیاز به ذکر است. باید تک تک این آیات را جدا جدا مورد بررسی قرار دهیم تا مسأله به صورت کلی حل شود.
آیه اول: بخشش گناهان گذشته و آینده تو : لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک
در آیات ابتدایی سوره مبارکه فتح میخوانیم.
إِنَّا فَتَحْنا لَكَ فَتْحاً مُبيناً (۱) لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيماً (۲) وَ يَنْصُرَكَ اللَّهُ نَصْراً عَزيزاً (۳)
معنای ابتدایی آیه چنین است:
همانا ما برای تو فتح(گشایش و پیروزی) آشکاری محقق کردیم برای اینکه خدا برای تو آنچه از گناهان متقدم و متأخر تو را بپوشاند و نعمتش را بر تو تمام کند و به راهی راست هدایت کند و تو را به یاری عزیزی یاری کنید.
در تبیین درست آیه مبارکه اول باید پرسید که ارتباط «لیغفر لک الله ما نقدم من ذنبک»(برای اینکه خدا گناهان گذشته تو را بپوشاند) با صدر آیه چیست؟
طبیعی است که اگر مراد از آیه «لیغفر لک الله» بخشش گناهان رسول خدا باشد، ارتباطی با گشایش و فتح مکه و امثال آن ندارد، زیرا فتح مکه و امثال آن سبب نمیشود که خدا گناهان رسول خدا را ببخشاید!
بر عکس آن ممکن است تصور شود که مثلا به سبب بخشش گناهان رسول خدا، مثلا فتح مکه رخ بدهد.
اما در آیه مبارکه مسأله به عکس است. فتح مکه سبب بخشایش گناهان رسول خدا مطرح شده است!
این پرسش سبب میشود که در فهم آیه به نکته عمیقتری توجه کنیم.
وقتی میگوییم «گناه رسول خدا» دو معنا به ذهن میرسد. یکی این معنا که «رسول خدا حقیقتا گناهی داشته باشد» که این معنا درست نیست زیرا هم با عصمت رسول خدا و نیز آیاتی مثل آیه تطهیر و آیه اسوه بودن رسول خدا برای امت (که لازمه اش عصمت ایشان است) و آیه اولی الامر(که لازمه اش عصمت رسول خداست) و … در تنافی است و نیز گفتیم که با صدر آیه نیز ارتباطی ندارد و روشن نیست که گناه رسول خدا به این معنا ربطی به فتح مکه داشته باشد.
اما معنای دومی که به ذهن میرسد این است که در منظر مشرکان رسول خدا گناهانی داشته باشد. این معنا با کمی توضیح بسیار خوب به نظر میرسد.
از طرفی رسول خدا از منظر مشکران مکه گناهان متأخر و متقدمی داشته است. گناهان متقدم مثل اینکه سبب اختلاف در میان مکی ها و قریش شد و بسیاری از فرزندان آنها را گمراه کرد(هدایت به اسلام کرد!) و سبب قطع رحم شد(چون بسیاری مسلمان میشدند و پدران آنها، آنها را طرد میکردند) و از طرفی نیز رسول خدا گناهان متأخری از منظر مکیان داشت مثل اینکه در جنگ بدر و … بسیاری از مکیها را کشته بود.
با فتح مکه اتفاقی که افتاد این بود که رسول خدا بدون خون و خون ریزی مکه را فتح کردند و از طرفی مخالفان را بخشیدند و به این سبب در حالی که انتظار میرفت که رسول خدا در مکه در انتقام آزار و اذیتهای بسیار مکی ها در سالهای شعب ابی طالب و پس از آن، خون به راه بیاندازند، دقیقا به عکس آن اتفاق افتاد و رسول خدا با کرامت و عظمت بسیار، به مکه داخل شدند.
در چنین فضایی مشرکان مکه که بسیاری از آنها به حسب ظاهر اسلام آوردند، گناهان رسول خدا(یعنی کارهایی از رسول خدا را که گناه میپنداشتند) فراموش کردند و خوشحال بودند که با آنها چنین برخوردی شده است.
به نظر میآید بر این اساس صدر و ذیل آیه هم به خوبی به یکدیگر مرتبط میشود. ابتداء میفرماید خداوند فتح اشکاری را محقق کرد.
در مرحله بعد میفرماید یکی از حکمتهای این فتح آشکار این است که خدا گناه تو را بپوشاند. که بر اساس احتمالی که مطرح شد، منظور این است که چیزهایی که در تصور مشرکان گناه است، ببخشاید.
در مرحله بعد میفرماید از فوائد دیگر این فتح این است که خدا نعمتش را بر تو(ای رسول خدا) تمام میکند و به راه رساتی هدایت میکند و تو را یاری میکند.
این توضیح در روایتی از امام رضا علیه السلام در توضیح آیه مطرح شده است.(رک: عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۲۰۲)
خصوصا این توجیه وقتی تقویت میشود که توجه کنیم که واژه «ذنب» به معنای معصیت نیست بلکه به معنای نتیجه عمل و دنباله آن است.
ذنب در اصل به معنای «دُم» است و به خاطر اینکه نتیجه اعمال انسان مانند «دم» به دنبال انسان است، به آن نیز گفته میشود.
آیه دوم: خدا تو را به خاطر اجازه دادن بخشید: عفا الله عنک
در آیه ۴۳ سوره توبه میخوانیم:
عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذينَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبين
معنایی ابتدایی آیه چنین است: خدا تو را به خاطر آنچه به آنها اجازه دادی، بخشید تا اینکه برای تو کسانی که راست گفتند آشکار شوند و دورغگویان را بشناسی.
در برداشت اول چنین به نظر میرسد که رسول خدا در اجازه دادن اشتباه کرده اند و نباید اجازه میدادند و البته خدا ایشان را بخشیده است.
اما این برداشت علاوه بر اینکه با عصمت و آیاتی که بر عصمت دلالت میکند در تنافی است، با آیات دیگری از قرآن در همین زمینه نیز در تنافی است.
در خود قرآن در سوره مبارکه نور آیه ۶۲ چنین داریم:
فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ : پس هنگامی که از تو برای بعضی از شؤون خود اجازه گرفتند، به هر کس از آنها که خواستی اجازه بده و برای آنها طلب مغفرت کن همانا الله بسیار پوشاننده رحیم است.
طبق این آیه رسول خدا حق داشته است که به هر کس که میخواهد اجازه بدهد و لذا رسول خدا از اختیارات خود استفاده کرده اند و لذا نمیتوان اجازه دادن ایشان را اشتباهی از جانب ایشان دانست.
پس معلوم میشود که باید با دقت بیشتری به آیه اول نظر کنیم تا مفهوم عمیقتری را درک کنیم.
برای اینکه این مفهوم را درک کنیم، باید مقدمه ای ذکر کنم.
قاضی مأمور به ظاهر است و باید بر اساس شاهد و قسم افراد حکم کند و لو واقع چیز دیگری باشد.
مثلا اگر کسی ادعا کرد که مالی از کسی طلب دارد و شاهدی نداشت.
اگر این فرد دیگر قسم بخورد که مالی به آن فرد بدهکار نیست، قاضی باید حکم کند که بر عهده این فرد قسم خورنده، بدهی نیست.
در واقع ممکن است واقعا طلبکار راست بگوید ولی چون شاهدی ندارد، قاضی با اینکه احتمال میدهد که قسم خورنده دروغ گفته باشد، باید به نفع شخص قسم خورنده حکم کند.
قاضی وظیفه داشت که این طور حکم کند ولی اگر فرد قسم خورنده دروغ گفته باشد، در واقع حق و ناحقی رخ داده است.
البته گناهی بر قاضی نیست بلکه گناه اصلی بر کسی است که قسم دروغ خورده است ولی بالاخره جا دارد که مثلا بگوییم:
«خدا از حق و ناحق کردن قاضی هنگامی که تقصیر او نباشد، گذشته است و قاضی را بخشیده است»
در مسأله ما دقیقا مسأله از همین قرار است. کسانی که از رسول خدا اجازه میگرفتند که به جنگ نیایند، دو حالت داشتند.
برخی از آنها راستگو بودند و واقعا شرایط جنگ را نداشتند ولی برخی دیگر منافق بودند و با اینکه میتوانستند جنگ بیایند، به دنبال بهانهای برای فرار از جنگ بودند.
رسول خدا از جانب خدا اجازه داشتند که به هر کس میخواهند اجازه بدهند ولی این اذن الهی به رسول خدا برای این بود که در واقع افرادی که واقعا عذر دارند، معاف شوند.
اما برخی از این مسأله سوء استفاده میکنند و به دروغ خود را معذور جلوه میدهند تا از جنگ فرار کنند.
حال میتوان گفت که رسول خدا که به ناچار به هر دو نوع افراد بالا اجازه میدهند، در واقع حق و ناحقی رخ داده است و برخی که باید به جنگ میرفتند، نرفتند ولی این حق و ناحق تقصیر رسول خدا نیست.
بلکه تقصیر کسانی است که به دروغ بهانه تراشی میکردند.
در چنین فرضی اگر خدا بخواهد اوج بزرگی اشتباه بهانه تراشان را آشکار کند، تعبیر آیه مبارکه خیلی رسا و گویاست.
خدا دارد میفرماید که ای پیغمبر، خدا تو را به خاطر اجازه دادن بخشید. تویی که در آیه ای دیگر فرمودم که حق اجازه دادن داری! تویی که حق اجازه دادن داری را بخشیدم!
یعنی شما خودتان حساب کنید که اشتباه آن بهانه تراشان چه قدر بزرگ است که خدا میفرماید ای رسولی که اجازه رخصت دادن، داری، من تو را به خاطر این حق و ناحقی که به خاطر سوء استفاده این افراد بهانه تراش پیش می آید بخشیدم.
تو مأمور به ظاهر هستی و لذا اجازه میدهی و این حق و ناحق بر گردن تو نیست و لذا خدا از تو میگذرد.
این بیان میگوید بهانه تراشان حساب کار خود را بکنند که چه قدر اشتباهشان بزرگ است که رسول خدایی که در این داستان بی تقصیر است، با این بیان مورد خطاب قرار میگیرد.
در ادامه آیه میفرماید که علت این کار پیامبر(اجازه دادن به بهانه تراشانی که در واقع عذر ندارند) این است که راستگویان و دروغگویان آشکار شوند.
وقتی مردم ببینند که فلانی که وضع مالی خوبی دارد و برای جهاد رفتن آمادگی دارد، خدمت رسول خدا رفت و بهانه آورد که نرود و رسول خدا هم به او اجازه دادند و در نهایت به جهاد نرفت، میفهمند که این فرد منافق است و به رسول خدا هم میگویند.
اما اگر رسول خدا به این افراد اجازه نمیداد علاوه بر مشکلاتی که از حضور منافقین در جنگ پیش می آمد، منافقین نیز نزد مردم آشکار نمیشدند، زیرا همه به جز کسانی که واقعا نمیتوانستند در جنگ بیایند، در صحنه جنگ حاضر بودند.
اما الآن که رسول خدا به منافقین اذن میدهد، وقتی مردم در صحنه جنگ فلانی و فلانی را نمیبینند با اینکه اینها افراد توانمندی هستند، همگان میفهمند که اینها منافق هستند.
قرآن یک کلام عادی نیست که یک گوشه آن را ببینیم و بخواهیم هر چه به ذهنمان آمد به آن نسبت دهیم!
قرآن یک کلام منسجم است که برای فهم هر قسمت از آن علاوه بر اینکه به فهم قسمتهای دیگر نیاز داریم، به اموری بیش از اینها و دقتهای عمیقتر نیز نیاز داریم.
دیدید که به کمک آیه «جواز اذن دادن به پیغمبر» و آیاتی که بر عصمت پیغمبر دلالت دارند، چه طور فهم ما از این آیه مبارکه عوض شد.
در آیه اول دیدیم که با دیدن تعبیر «مغرفت گناهان متقدم و متأخر رسول خدا» نباید برداشت سطحی داشته باشیم و سریعا فکر کنیم که این گناه، گناه حقیقی است بلکه گناه در منظر مشرکان مد نظر است.
همچنین در آیه ای دیگر از قرآن که سبک جواب آن مشابه آیه اول است خداوند به پیغمبر میفرماید «از خدا طلب مغفرت کن»(۱۰۶ سوره نساء :و استغفر الله ان الله کان غفورا رحیما)
ابتدا شاید برداشت کنیم که گناهی رخ داده است که رسول خدا برای آن طلب مغفرت کنند ولی بعد از شناخت رسول خدا و اینکه کلام ایشان وحی است و معصوم هستند و … سعی میکنیم بیشتر دقت کنیم تا به برداشت عمیقتری برسیم.
آیا مغفرت و پوشاندن فقط در مورد گناه است؟! یا اینکه حتی اموری که گناه نیستند نیز ممکن است نیاز به طلب مغفرت داشته باشند.
مثل همین حق و ناحقهایی که تقصیر انسان نیست ولی جا دارد شخصی که از خدا میترسد و در مقابل خدا متواضع است، بابت آنها طلب مغفرت کند.
مثل قاضی متواضع و خدا ترسی که با اینکه مراقب است به وظیفه خود عمل کند ولی به خاطر حق و ناحقهایی که ممکن است در واقع پیش بیاید، و البته تقصیر او نباشد نیز، از خدا طلب مغفرت کند.
آیه سوم: روی گردانی از فقیر: عبس و تولی ان جاءه الاعمی
در آیات ابتدایی سوره عبس میخوانیم:
عَبَسَ وَ تَوَلَّى (۱) أَنْ جاءَهُ الْأَعْمى (۲) وَ ما يُدْريكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى (۳) أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّكْرى (۴) أَمَّا مَنِ اسْتَغْنى (۵) فَأَنْتَ لَهُ تَصَدَّى (۶) وَ ما عَلَيْكَ أَلاَّ يَزَّكَّى (۷) وَ أَمَّا مَنْ جاءَكَ يَسْعى (۸) وَ هُوَ يَخْشى (۹) فَأَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّى (۱۰)
چهره در هم كشيد و روى گردانيد، (۱) از اينكه آن مرد نابينا نزد او آمد! (۲) تو چه مىدانى شايد او [در پرتو تعاليم اسلام از آلودگى] پاك و پاكيزه شود (۳) يا متذكّر [حقايق] گردد و آن تذكر او را سود دهد (۴) اما كسى كه خود را ثروتمند نشان مىدهد (۵) تو به او روى مىآورى [و نسبت به وى اهتمام مىورزى] (۶) در حالى كه اگر او نخواهد خود را [از آلودگىهاى باطنى و عملى] پاك كند تكليفى بر عهده تو [نسبت به او] نيست (۷) و اما آنكه شتابان نزد تو آمد (۸) در حالى كه [از پروردگارش] مىترسد، (۹) تو [با روى گردانى] از او به ديگران مىپردازى. (۱۰)
در مورد شأن نزول این آیه دو داستان نقل شده است که یک داستان، شخص روی برگردانده و عبوس را پیغمبر معرفی کرده است و یک داستان دیگر شخصی از بنی امیه معرفی کرده است که شخص پولداری بود و پیغمبر برای هدایت او با او صحبت میکردند.
بدیهی است که در خود قرآن پیغمبر دارای اخلاق عظیم معرفی شده است(انک لعلی خلق عظیم) و از سویی پیغمبر دارای خصلت نرمی و مهربانی معرفی شده است و ایشان حتی با دشمنان خود نیز به نرمی برخورد میکردند، چه برسد به یاران خویش.
حتی در قرآن ویژگی یاران پیغمبر خدا مهربانی با یکدیگر بیان شده است.(رحماء بینهم)
لذا این داستانی که شخص عبوس را پیغمبر معرفی میکند، با آیات دیگر قرآن در تنافی است.
علاوه بر اینکه این داستان حتی با ظاهر خود آیه هم در تنافی است، زیرا در آیات تعبیر «عبس» و امثال آن به صورت صیغه مفرد مذکر غائب آمده است در حالی که اگر مراد پیغمبر بود باید به صورت ضمیر مخاطب می آمد و مثلا عبستَ می آمد.
بر این اساس اگر بخواهیم آیات را خصوصا بر اساس شأن نزول دیگر تبیین کنیم به راحتی معنی روشن میشود.
پیغمبر در حال صحبت با شخصی متکبر و البته پولدار هستند که میخواهند او را هدایت کنند.
شخصی نابینا می آید. آن فرد پولدار رو بر میگرداند و عبوس میشود.
پیغمبر همچنان در حال هدایت و صحبت کردن با فرد پولدار هستند.
آیات نازل میشود.
میفرماید: آن فرد پولدار چنین و چنان کرد.
ای پیغمبر تو مسئول هدایت او نیستی.(ما علیک الا یزکی) اگر او نخواهد پاک باشد، تو مسئول نیستی.
آن کسی که به سوی تو میآید مراقب باش که حتی برای هدایت کس دیگر نیز، از او غافل نشوی.
بر این اساس این ایات هیچ مشکل خاصی ندارد و پیغمبر هیچ اشتباهی مرتکب نشده اند.
یک تذکر مهم
به صورت کلی اهل سنت با ما شیعیان خیلی فرق دارند. بسیاری از آنها به راحتی با دیدن این آیات، مطالب نا مربوطی را به رسول خدا نسبت میدهند، بدون اینکه توجه کنند که آیات بسیاری که کمالات غیر قابل وصفی برای رسول خدا بیان میکند، چه لوازمی دارد.
این مسأله ریشه دار است و ریشه این مسأله را در صفحه «استدلال دوم بر حقانیت شیعه از طریق مقایسه معارف» مورد بررسی قرار داده ایم و توصیه میکنم که مطالب آن را از دست ندهید.
توصیه میکنم برای مشاهده برخی از آیات قرآن که فضائل رسول خدا را نشان میدهد و مقایسه آن با سائر پیامبران به صفحه «مقایسه رسول خدا با سائر پیامبران» مراجعه کنید.
با وجود چنین آیاتی، هرگز نمیتوان از آیات بالا برداشتی مطابق آنچه که برخی برداشت کرده اند داشت. این برداشتها از ساحت مؤمنان عادی دور است چه برسد به رسول خدا.
سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین