بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
فرض کن رئیس کل یک حکومت باشید. جزیرة العرب و همه رؤسای آن را به راههای مختلف مطیع خود کرده باشید.
با یک عده جنگیدید. با یک عده هم پیمان شدید. یک عده به شما ایمان آوردهاند. قدرتتان به قدری زبان زد شده که دو امپراطوری قدرتمند آن روزگار یعنی ایران و روم به هراس افتادهاند.
مریدانی دارید که افتارشان این است که جانشان را فدای شما کنند.
در چنین وضعیتی انسان به هرچیزی فکر میکند مگر تواضع! اتفاقا هر چی انسان خودش را بیشتر بگیرد، کلاس کار بیشتر است!
اما رسول خدا، نه تنها به فکر تواضع خود است، بلکه به فکر تواضع دیگران هم هست.
به اسناد متعدد که برخی از آنها صحیح هستند در کتب حدیثی معتبر آمده است که رسول خدا فرمودند:
۵ چیز است که تا هنگام از دنیا رفتن، آنها را ترک نمیکنم تا اینکه بعد از من سنت شوند:
فکر میکنید رسول خدا به دنبال سنت شدن چه چیزی بعد از خود هستند؟
- خوردن غذا با بردهها بر روی زمین!
- سوار شدن بر خر پالان شده!
- پوشیدن لباس پشم (که خشن است و بدن را اذیت میکند)
- سلام دادن بر کودکان
- دوشیدن شیر بز با دستان خودم(یا بنابر برخی نسخ دیگر: دوختن کفشم با دستان خودم)
(به عنوان نمونه رک: خصال ج۱، ص۲۷۱، علل الشرائع ج۱ ، ص۱۳۰ و عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص۸۱ و امالی صدوق، ص۷۲)
انصافا خیلی جای توجه دارد. ۵ سنت را که همگی نشان دهنده اوج تواضع هستند، ذکر میکند آن هم با چه غایت و هدفی؟ برای اینکه مردم بعد از او متواضع باشند.
بردهها در آن زمان به قدری پست محسوب میشدند که حتی صاحب آنها حاضر نبود آنها را به سفره خود راه دهد!
سوار شدن بر خر، و نه اسب و شتر، یعنی سوار شدن بر سادهترین ابزار سواری روزگار.
لباس پشم سادهترین و ارزانترین نوع لباس بود.
معمولا کودکان را کسی حساب نمیکند ولی ایشان میفرماید من بر آنها ابتدا به سلام میکنم.
دوشیدن بز یا دوختن کفش، از پایینترین کارهای شخصی است که معمولا افراد عادی سطح بالای جامعه نیز این کار را خودشان انجام نمیدادند و شأن خود را بالاتر میدانستند.
پیغمبر اکرم به ما آموخت که:
زمانی که دیدی من که بلندترین جایگاه را در تاریخ دارم، به سادهترین دنیا قناعت میکنم، تو نیز به طریق اولی باید چنین باشی.
اگر بنا باشد یک نفر از نعمتهای دنیا بهره مند شود، اوست ولی او با این جایگاه، نه به سراغ متوسط بلکه به سراغ پایینترین سطح میرود تا امت او یاد بگیرند که معیار برتری اینها نیست.
تا امت او متواضع باشند. کلاس نگذارند. با اقشار مختلف راه دمخور شوند. کارهای شخصی خود و خانواده و منزل را خود انجام دهند. نگویند که شأن آنها بالاتر از پرداختن به کارهای عادی است!
اگر ما در هر لباسی چنین باشیم…
واقعا دنیا گلستان میشود! اگر کارمندی که در اداره مینشیند، خود را نگیرد و بنایش خدمت باشد چه میشود؟
اگر مسئولی که پشت میز است، چنین بیاندیشد چه میشود؟ اگر من در هر محیطی هستم با مخاطبانم با تواضع رفتار کنم، چه میشود؟
برخی که فهم چندانی از ماهیت کارهای رسول خدا نداشتند وقتی دیدند رسول خدا روی حصیر خوابیدهاند و بر اثر آن آثار حصیر بر روی بدن ایشان نقش بسته است، به ایشان عرض کردند: شما از قیصر و کسری در نزد خدا بالاتری پس چرا در این حال هستی؟!
رسول خدا با این تصور مقابله کردند تا کسی معیار کرامت نزد خدا را ثروت و مال نداند و بیان کردند معیار کرامت در نزد خدا تقواست. (ان اکرمکم عند الله اتقاکم)
به سندی خوب داستانی از یکی از تواضعهای بسیار تعجب آور رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین آمده است:
نقل به مضمون:
در زمان حکومت رسول خدا صلی الله علیه و آله در مدینه که قدرت در دست ایشان بود…
رسول خدا چند دینار از یک یهودی قرض گرفتند. بعد از مدتی یهودی آمد تا دینارهایش را پس بگیرد و حضرت رسول خدا فرمود که من الآن چیزی ندارم که قرضم را ادا کنم.
توجه دارید که رسول خدا به دلیل هزینه های بسیاری که بر گردن ایشان بود و نیز بخشندگی زیاد، در ایام زیادی، چنین وضعیتی داشتند که پولی نزد ایشان نبود. البته ایشان میتوانست ثروت اندوزی کنید ولی بنای ایشان این کارها نبود.
یهودی در جواب رسول خدا گفت: پس من هم از تو جدا نمیشوم تا اینکه قرض من را بدهی!
حضرت هم در جواب او فرمودند: پس من با تو مینشینم!
قبل از ادامه داستان، توجه دارید که رسول خدا میتواسنت یک دفعه دوستانش را صدا بزند تا شر یهودی را از سر ایشان کم کنند.
از طرفی میتوانست بفرماید که پس من میروم کارهای خود را انجام میدهم و تو هم میخواهی با من بیا! ولی رسول خدا حتی این زحمت را هم به شخص مقروض تحمیل نکردند.
حضرت با او نشستند تا اینکه نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و نماز صبح را آنجا خواندند!
اصحاب رسول خدا که خیلی از این صحنه عصبانی بودند یهودی را تهدید میکردند.
رسول خدا که متوجه عملکرد اصحاب شدند، فرمودند: چه میکنید؟
اصحاب گفتند: ای رسول خدا! یهودی شما را حبس کرده!
رسول خدا در جواب فرمودند: خدا مرا مبعوث نکرد که به کسی ظلم کنم!
وقتی خورشید در روز بعد بالا آمد: یهودی اسلام آورد و بخشی از مالش را در راه خدا انفاق کرد.
او گفت: من این کارها را نکردم مگر برای اینکه ببینم آیا اوصافی که برای تو در تورات آمده است، داری یا نه!
آری! رسول خدا این چنین جاذبه ایجاد میکند… و ما مریدان گاهی این چنین دافعه ایجاد میکنیم!
او مسلمان میکند ما مسلمان را کافر میکنیم!
تواضع رسول خدا محورهای متعددی داشت.
او در مقابل خدا نیز متواضع بود. اگر دقت کنیم، بسیاری از ما در مقابل خدا متواضع نیستیم. چه بسا خود را طلبکار هم بدانیم هر چند که طاعات ما کم است.
بشر جدید معمولا تکلیف را قبول نمیکند و به جای آن دم از حقوق خود میزند!
روزی فرشتهای به رسول خدا عرض کرد: همان رب تو به تو سلام میرساند و میگوید اگر بخواهی برای تو سرزمین بطحاء مکه را طلا قرار میدهم!
رسول خدا در پاسخ رو به آسمان کرد و فرمود:
ای رب من! میخواهم که یک روز سیر باشم و به دنبال آن تو را حمد کنم و یک روز گرسنه باشم و به دنبال آن از تو درخواست غذا کنم.(امالی شیخ مفید ص۲۴)
مشابه همین سؤال در سندی صحیح در کافی(ج۲، ص۱۲۲) تخییر بین پادشاه بودن و عبد بودن بود، بدون اینکه در هیچ یک از دو فرض از مقام رسول خدا نزد خدا چیزی کم شود ولی باز هم رسول خدا، عبد بودن را بر میگزیند.
این روحیهها در ما نیست. ما نمیخواهیم بندگی کنیم. ما میخواهیم که از خدا بی نیاز شویم. دائما دوست داریم که به سطحی از زندگی برسیم که خیالمان راحت باشد. به حدی برسیم که دیگر این احتمال که شاید روزی خدا ما را به حال خودمان وابگذارد و نیازمند شویم(!!!) کم شود یا به صفر برسد!!!
روحیه تواضع در ما نیست. ما دائما میخواهیم از همه جلوتر باشیم و دیگران جلوی ما سر فرو آورند. پناه میبریم به خدا که پیغمبر ما چنین است و ما چنان!
رسول خدا خیلی دغدغه داشتند که امت خود را متواضع کنند! در صدر مطلب، ماجرای ۵ تواضع ایشان برای سنت شدن تواضع را خواندیم. در برخی از روایات به سندهای خوب تصریح شده که علت این کارهای رسول خدا تواضع در مقابل خدا بوده است.(از جمله محاسن، ج۲، ص۴۵۷ و نیز کافی، ج۶، ص ۲۷۰ و۲۷۱)
بلکه بالاتر اینکه ظاهرا عظمت شأن ایشان به خاطر شدت تواضعشان بود؛ زیرا کسی که برای خدا تواضع کند، خدا او را بالا میبرد(کافی، ج۲، ص۱۲۲) و شاید ایشان به دلیل شدت رحمت و شفقتی که برای امت خویش داشتند، میخواستند آنها نیز بالا بیایند و تنها راه بالا آمدن حقیقی امت، چیزی جز تواضع نبود.
به یک ماجرای جالب در این زمینه توجه کنید:
سخت گیری در ازدواج!
روزی رسول خدا در مسجد توصیههای مفصل به ازدواج کردند.
مردم گفتند: دخترمان را به چه کسی بدهیم یا رسول خدا؟
حضرت فرمود: به کفو و همتای او بدهید!
مردم گفتند: ای رسول خدا! همتا و کفو چه ویژگی دارد؟
رسول خدا فرمود: مؤمنان همتا و کفو یکدیگر هستند.
یعنی ملاک کفویت و همتایی دختر و پسر، مقدار ایمان آنهاست. نه پول آنها! نه اصل و نسب آنها! نه …
ما هم گاهی از این توصیهها میکنیم ولی رسول خدا با ما یک فرق اساسی دارد! وقتی ما توصیه به ازدواج و ساده گرفتن آن و توجه به ملاکهای اصیل میکنیم، در عمل وقتی نوبت به خودمان و دختر خودمان و خانواده خودمان میرسد، به دنبال خیلی چیزهای دیگر جز آنچه گفتیم هم هستیم!
اما رسول خدا از منبر پایین نیامدند مگر اینکه ضباعه که دختر عموی ایشان بود و از قریش و از بالاترین افراد از نظر حسب و نسب و اموال بود، به عقد مقداد که از فقیرترین افراد بود، در آوردند!
و امام رضا فرمودند که رسول خدا این کار را کردند تا ازدواج سطحش پایین بیاید و به تعبیر ما، مردم در ملاکهای مادی سادهتر بگیرند.(رک: علل الشرائع، ج۲، ص۵۷۸ و عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۲۸۹ و تهذیب، ج ۷، ص۳۹۷، کافی ج۵ف ص۳۳۷)
اگر میخواهید بفهمید تواضع دقیقا یعنی چه و دقیقا چه محورهایی دارد و با معارف بسیار ناب و عجیب پیغمبر خدا و اهل بیت ایشان علیهم السلام آشنا شوید، توصیه میکنم صفحه «تواضع» را از دست ندهید.