بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
آنچه در این نوشتار می خوانید:
- تکثر گرایی دینی ( پلورالیزم دینی ) چیست
- ماجرای دنیای غرب و پلورالیزم دینی و هرمنوتیک
- ماجرای اسلام:
- قرآن و عترت
- بعد از غیبت امام
- امکان فهم از متن
- جمع بندی پلورالیزم دینی
- تذکر نهایی
تکثر گرایی دینی ( پلورالیزم دینی ) چیست
امروزه قرائتی خاص از شیعه در دنیای اسلام جا افتاده است. تکثر گرایی دینی ( پلورالیزم دینی )
عمدتا این قرائت خاص ویژگیهایی دارد از قبیل اینکه مرجعیت را به رسمیت میشناسد و مردم را موظف میداند که از مرجع تقلیدی که دانشمندتر است تقلید کنند.
و مثلا اینکه خمس را به دست این شخص برسانند و یا در ایرانِ ما، مسأله ولایت فقیه کاملا مسأله جا افتاده ایست و نوعا متدینین اصل آن را قبول دارند.
و اینکه دین از سیاست جدا نیست و دین قرار است به درد همین دنیای ما نیز بخورد و امثال این مطالب.
آیا اصلِ دین، قرائت واحدی دارد یا اینکه دین ذاتا دارای قرائتهای متعدد( تکثر گرایی دینی ( پلورالیزم دینی )) است.
این بحث از مباحثی است که به نظر من، بسیار روشن است و نیاز به بحث و بررسی ندارد ولی چه کنیم که برخی در این زمان، بسیار به این مباحث پرداختهاند.
لذا کسی که این مسأله برایش سؤال نیست، میتواند به سرعت از روی آن رد شود و به سراغ بحث تقلید برود.
آیا دین واقعیت واحدی دارد؟
آیا قرائت واحدی از دین، حق است؟
آیا امکان رسیدن به قرائت واحدی از دین وجود دارد؟
پاسخ اصلی این مباحث بحثی است که از آن در اصطلاح حوزوی به مباحث اصول فقه استنباطی یاد میکنند.
مباحث اصول فقه استنباطی در واقع مباحث روش شناسی فهم ادله شرعی است.
یعنی به شما میگوید که با چه روشهایی و چه قواعدی میتوانید بگویید که مطلبی که از متون دینی برداشت کردهاید، مطلب صحیحی است.
ماجرای دنیای غرب و پلورالیزم دینی و هرمنوتیک
مشابه مباحث گذشته عدهای از افرادی که با مباحث غربیها در این زمینه آشنا شدند، دقیقا همان حرفهایی که در مورد کتاب مقدس و روش شناسی فهم کتاب مقدس در دنیای غرب مطرح شده است در مورد قرآن و روایات نیز پیاده کردند!
نمیدانم این چه صیغهایست که همان طور که در این نوشتار متوجه شدید قدم به قدم تکرار میشود!
و عجیبتر اینکه این افراد آن قدر قیافه عالمانه و متفکرانه به خود میگیرند که انسان از تعجب نمیداند، چه کند!
در دنیای غرب مباحث هرمنوتیک، نقشی مشابه برخی مباحث اصول فقه را در دنیای غرب داشت.
بعد از دعواهایی که بین کلیسا و علم و نهادهای علمی آن زمان مطرح شد که در فصول گذشته مقداری از آن را شرح دادیم، دنیای غرب در زمینه فهم کتاب مقدس به تعارضاتی خورد به گونهای که در نهایت یک فهم کاملا نسبی برای آن قائل شدند و بعضا به قدری تند شدند که ادعا کردند که متون(چه دینی و چه غیر دینی) بر پایه فهم مفسر معنا میشوند و اصولا ماورای فهم مفسر چیزی نیست که متن از آن سخن بگوید.
به عبارت دقیقتر اینگونه نیست که یک معنایی در ذهن متکلم باشد که این متن حاوی معنایی حاکی از آن باشد و اگر مفسری غیر آن را فهمید غلط تفسیر کرده باشد بلکه معنای متن بر حسب هر مفسری فرق میکند!
به عبارت دیگر ما باید در تعامل با متون مفسر محور باشیم و نه مؤلف محور.
دامنه بحث خیلی وسیعتر از چیزی است که اینجا عرض میکنم و در زمان ما متأسفانه عدهای از سخنگویان معاصر ایرانی نیز این حرفها را در مورد قرآن و روایات نیز زدهاند.
اما افسوس که این مسأله هم مثل تمام مسائل پیش گفته از مختصات دنیای مسیحیت است و هیچ ارتباطی با اسلام ندارد.
واقعیت این است که مسیحیت به این مشکلات برخورد زیرا که در تاریخی که به دست ما رسیده است برای مسیحیت نیاز نبود شخصیت خاصی ازطرف حضرت عیسی به عنوان مفسر و مُبیِّن انجیل معرفی شده باشد، در نتیجه مردم بر پایه فهم خودشان نسبت به آن کلام برخورد میکردهاند و طبیعی است که در گذر زمان فهمهای مختلفی ایجاد شود و در نتیجه ی نبود منبع تعیین شده از جانب خداوند متعال به یک نوع اختلاف قرائت حل نشدنی میرسیم. و البته مشکلی هم ندارد زیرا قرار نبود که مسیحیت بیش از ۶۰۰ سال عمر کند و بنا بود که اسلام که تکامل یافته مسیحیت است بیاید و مردم از آن تبعیت کنند.
ماجرای اسلام:
قرآن و عترت
اما در مورد اسلام مسأله کاملا متفاوت است.
اول اینکه کتاب قرآن یک کتاب خود آموز نیست و خداوند متعال این کتاب را با معلم فرستاده است و تبیین ابتداییترین مسائل شریعت را نیز از قبیل کیفیت نماز و حج و روزه و زکات و … را بر دوش این پیغمبر گذاشته است.
خود قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
*( هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين )*[۱]
يقيناً خدا بر مؤمنان منّت نهاد كه در ميان آنان پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آنان می خواند و [از آلودگیهاى فكرى و روحى] پاكشان میكند، و كتاب و حكمت به آنان می آموزد، و به راستى كه آنان پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
در آیات متعددی در قرآن صریحا میفرماید که خدا رسول را فرستاده است تا ایشان کتاب را به مردم بیاموزد.
قرآن فرموده: اقیموا الصلاة ولی چگونگی آن را بیان نفرموده است.
فرموده کتب علیکم الصیام ولی تنها تعداد کمی از محرمات روزه را تبیین کرده است.
زکات را هم واجب کرده است و مصارفش را روشن کرده است ولی نفرموده که زکات به چه اموری تعلق میگیرد و نصاب زکات چه قدر است و همین طور است بقیه احکام از قبیل ارث و دیات و معاملات و …
لذا قرآن خود آموز نیست و رسول اکرم و در مرحله بعد، جانشینان ایشان تبیین کننده کتاب الله هستند.
با توجه به این نکته، ما در اختلاف قرائتهایی که از دین در زمان صحابه و تابعین رخ داده بود و تا زمان امام عصر ادامه داشت، میتوانیم به کلمات اهل بیت مراجعه کنیم تا موضع آنها را در آن اختلاف قرائتها بیابیم.
طبیعی است که چون کاملا مواضع افراد مختلف در جامعه روشن بوده است، کلمات اهل بیت دقیقا روشن میکند که هر یک ناظر به کدام قید خاص از کلمات است و قرائت درست را میتوانیم با دقت خوبی دریابیم.
بعد از غیبت امام
لذا تا زمانی که معلمان الهی درجامعه ظاهر بودند، مرجع رسیدن به واقعیت دین در میان اختلاف قرائات آنها بودند.
بعد از غیبت امام عصر علیه السلام هم خواه ناخواه در مسائلی اختلاف قرائات جدیدی پیش میآید و باید دید که در این اختلاف قرائات باید به سراغ چه رفت.
بحمد الله در روایت مبارکی[۲] از امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف همین سوال پرسیده شده است و حضرت به آن پاسخ دادهاند.
وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ[۳].
اما اتفاقات جدیدی که برایتان رخ میدهد پس در آنها مراجعه کنید به راویان حدیث ما، زیرا آنها حجت من بر شما هستند و من حجت الهی بر شما هستم.
این توقیع مبارک، توقیع بسیار جالبی است و در آن سؤالات بسیار کلیدی پرسیده شده است.
یکی از سؤالات بسیار کلیدی همین سؤال است.
چون طبیعی بود که با مسأله غیبت، جامعه شیعه گرفتار مشکلات و مسائل جدیدی میشود که در آنها نصی از جانب معصوم و معلم قرآن ندارد و لذا نمیداست که باید چه کند؟
آیا مثل اهل سنت قیاس کند؟ آیا بگوید هر کسی هر چه فهمید دین همان است؟!
این روایت میگوید که بروید سراغ فقیهان.
راوی در زمان ما اصطلاحش با زمان صدور این روایت متفاوت است.
راوی در زمان ما به معنای حکایت کننده مطلب است ولی در آن زمان به معنای فقیه بوده است زیرا راوی حدیث کسی بوده است که بر مجموعه روایات اطلاع داشته است و شأن روایت حدیث داشته است به این معنا که میتوانسته است ادعا کند که در تعارض روایات من این روایت را قبول دارم و برای شما نقل میکنم.
شواهد بر این مطلب در عبارات قدماء بسیار است که حقیر در برخی از نوشتههایم مقداری از آنها را ذکر کردهام و در اینجا از حوصله بحث خارج است.
گویا در این روایت امام عصر میفرمایند که در این مسائل جدیدی که برایتان پیش میآید به فقهاء رجوع کنید.
زیرا اینها با مجموعه روایات ما آشناتر هستند و در مجموع با مذاق ما بیشتر آشنا هستند و در تاریکی عصر غیبت که امکان دسترسی به ما نیست ان شاء الله به نظری مطابقتر با نظر ما میرسید.
امکان فهم از متن
برخی گفتهاند که هیچ امکان فهمی از متن وجود ندارد و همواره فهم متن با تحمیلها و تأثیرات مفسر همراه است و لذا هیچگاه در هیچ متنی امکان رسیدن به معنای دقیق آن متن نیست و حتی خود متکلم هم از گفتن کلامی مطابق با آنچه که مد نظرش است، عاجز است!
به نظرم شما، ای خواننده عزیز!
میتوانید با توجه به مطالب قبلی ما به این ادعا پاسخ دهید. معنای این ادعا این است که هیچگاه حقائق و دین به کسی نرسد!
و به عبارت دقیقتر ما با عقل خودمان دریافتیم که باید خداوند متعال از راهی مشکلات ما را حل کند ولی در عمل گویا خداوند متعال راهی را برگزیده است که راه مناسبی نیست و عملا خداوند متعال در رساندن دین به مردم ناکام مانده است!
نه! هرگز! این نقض غرض است و از حکیم سر نمیزند چه رسد به خدای قادر و عالم مطلق.
اگر اینگونه باشد که این افراد میگویند بهتر است این افراد نیز سکوت کنند.
زیرا ما هم آنچه آنها میگویند نمیفهمیم و لذا بیجهت مشغول حرف زدن هستند!
آری!
سکوت برای ایشان بهتر است.
اینکه ایشان سخن میگویند معنایش این است که به مبانی خویش ملتزم نیستند!
بله، اجمالا ما قبول داریم که مخاطب تا حدی بدفهمی دارد و ممکن است تصورات خودش را در فهم کلام دخیل کند ولی از آن سو ما یک واقعیت بدیهی داریم که ما میتوانیم با تحقیق و تفحص و دقت بیشتر در شخصیت متکلم و کلام او و قرائن متصل و جدای از کلام او، کلامش را بهتر بفهمیم و زمینه اشتباهات را کم کنیم.
با توجه به این نکته تمام آنچه گفتیم پیاده میشود که اولا قرآن خود آموز نیست که ما برویم و هر چه به ذهنمان رسید نظر خدا باشد بلکه قرآن معلمینی منصوب از جانب خداوند متعال دارد و در مرحله بعد در زمان غیبت که امکان دسترسی به آنها نیست مرجع مناسب برای مراجعه در اختلاف قرائات، فقهای آشنا با احادیث اهل بیت علیهم السلام هستند.
و جالب اینکه در کلمات خود اهل بیت علیهم السلام نیز قواعدی برای فهم کلمات آنها ذکر شده است که بنده در یکی از نوشتههایم یک سری از قواعد آن را که از آن به قواعد سنت و فریضه تعبیر میکنیم به صورت مجزا جمع آوری کردهام.
انصافا این شبهه این قدر جای سخنرانی نداشت ولی چه کنم که برخی آن قدر در این زمینه نوشتهاند که چارهای نبود که همین مقدار را متذکر شویم.
جمع بندی پلورالیزم دینی
گاهی ما میخواهیم از جیب خودمان یک چیزی را به زور به دین بچسبانیم و بعد میگوییم الفاظ ظرف معنا نیستند بلکه آبستن آنها هستند!
و یک موقع میگوییم که آیا در تعامل با متون قرآن اصولا چنین حرفی زدنی هست یا خیر!
انصافا به نظر میرسد که در مورد قرآن توهم چنین معنایی را هم نشود مطرح کرد زیرا اولا قرآن خودش تصریح کرده که باید به سراغ معلم قرآن رفت و ثانیا در آیه محکم و متشابه در سوره آل عمران صریحا فرموده است که قرآن دو دسته آیات دارد.
دستهای محکم که معنایش کاملا واضح است و اختلاف قرائات در مورد آنها مطرح نیست و یک دسته دیگر متشابهات هستند که تأویل آنها را فقط خدا و راسخون فی العلم میدانند که در روایات متعدد معتبر به اهل بیت پیغمبر تفسیر شده است.
لذا در مورد قرآن چنین مطلبی متصور نیست.
اگر شما بگویید من کافر هستم و میخواهم قرآن را تفسیر کنم، مشکلی نیست ولی اگر میگویید که من مسلمان هستم و دارم در مورد قرآن حرف میزنم، مشکل پیش میآید.
ما از کفار انتظار داریم که چنین اشتباهی بکنند و البته باید به آنها تذکر داد که این تفکر آنها در فهم قرآن تفکری است که خود قرآن متوجه آن هست و ردش میکند و قرآن برای فهم خود، تعیین ضابطه کرده است.
ولی کسی که به حسب ظاهر مسلمان است نمیتواند از این حرفها بزند.
ما هرگز این را نمیتوانیم چشم پوشی کنیم چون او قطعا میداند که فضای اسلام فضای نسبی گرایی نیست.
او قطعا میداند که فضای اسلام فضای آبستن معانی بودن الفاظ نیست.
اینها گزارههایی هستند که سراسر دین آنها را فریاد میزند.
انصافا اگر نبود که برخی از جوانان صادق و حق جو که با کلمات اینها دچار شبهه میشوند، هرگز به کلام آنها محلی از اعتنا قائل نمیشدیم، زیرا حرفی که زده میشود باید در حدی باشد که علماء متعرض آن شوند.
خلاصه اینکه هر کسی وظیفه دارد در مسائل جدید به فقهایی که ویژگیهای گفته شده در روایات را دارند مراجعه کند تا ان شاء الله به نظر صحیحتر در دین برسد.
البته همان طور که میدانید اصل دین تقلیدی نیست و معنا ندارد کسی در اصل دین تقلید کند زیرا علمای هر دینی او را به دین خود میخوانند!
بلکه شخص باید با دینهای مختلف آشنا شود تا ببیند که کدام یک از آنها قابل قبول هستند و وقتی که به دین حقی رسید دیگر لازم نیست به تفحص ادامه دهد.
تذکر نهایی:
این مطالبی که اینجا عرض کردیم، چندان پاسخگوی دغدغه های محققین مباحث استنباط و فهم متن نیست.
در اینجا مناسب مخاطب عمومی سخن گفتیم.
اما از آنجا که اصل این بحث و راه فرار از قرائتهای غیر ضابطه مند از دین، بحث مهمی است و در مباحث علمی اهمیت بسیاری دارد، بنده حقیر یک کتاب نوشته ام با عنوان: «فرآیند استنباط معنی از متن»
به دوستان علاقه مند توصیه میکنم این کتاب را از بخش محصولات سایت دانلود کنند و مباحث را به صورت تخصصی پیگیری کنند و این کتاب بسیاری از اساسیترین شبهات این حوزه را بر طرف میکند.
در این کتاب بسیاری از اساسیترین سؤالات هرمنوتیک با گرایشهای مختلف آن بررسی شده است و به پاسخی روشن در مقابل آن پرسشها پرداختهایم.
[۱] سوره مبارکه جمعه آیه ۲٫
[۲] این روایت را مرحوم صدوق ومرحوم شیخ طوسی با واسطه از مرحوم کلینی نقل کردهاند و در مصادر ما با شواهد قبول بسیار زیاد آمده است و از این جهت روایت کاملا قابل اطمینان است. الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة النص ۲۹۱ ۴ – فصل بعض معجزات الإمام المهدي ع و ما ظهر من جهته ع من التوقيعات على يدي سفرائه و كمال الدين و تمام النعمة ج۲ ۴۸۴ ۴۵ باب ذكر التوقيعات الواردة عن القائم ع ….. ص : ۴۸۲٫
[۳] در بعضی از نسخ تعبیر «علیکم» نیست.
سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین