بسم الله الرحمن الرحیم
خلاصه آنچه در این صفحه میخوانید
سندیت قرآن:
آنچه در این نوشتار می خوانید:
- شواهد باستان شناسانه و تاریخی
- شواهد جامعه شناسانه
- شواهد سندی
- شواهد در قرآن بدون اینکه «دور» باشد
- اصلی ترین دلیل
- برای یک شیعه
- تبیین مطلب حتی برای فرد غیر شیعه
شواهد باستان شناسانه و تاریخی
برخی به شواهد تاریخی و یافتههای باستانی از قرآن خیلی اهمیت میدهند.
به عنوان مثال اینکه یک سال پیش(۱۳۹۵)، از یک قرآن در یکی از کتابخانههای انگلستان رونمایی شد.
آزمایشهای رادیو کربن، عمر آن را چیزی حدود زمان حیات رسول اکرم تا حداکثر زمان خلیفه سوم نشان داده بود، برای این افراد بسیار مهم است.
برای آنها از این دست قرآنها که تطابق بسیار خوبی با قرآن موجود دارند، بسیار مهم هستند.
اینکه در بسیاری از آثار باستانی بسیار قدیمی آیات قرآن حکاکی شدهاند و با قرآن موجود تطابق دارند و امثال این شواهد برای این افراد خیلی مهم است. برای مشاهده مواردی از این دست، رجوع کنید به اینجا و اینجا.
برای مشاهده گزارش تصویری شبکه BBC فارسی در مورد نسخ قدیمی قرآن، اینجا کلیک کنید.(هر چند این شبکه واقعا کثیف است و در همین گزارش هم رد پای خباثتهای آنها آشکار است ولی در هر صورت از جهت گزارش نسخ باستانی، قابل استفاده است)
ولی برای حقیر این شواهد دارای اهمیت چندانی نیستند. در ادامه توضیح خواهم داد که مهمترین نکته برای حقیر در حفظ قرآن از تحریف چیست.
شواهد جامعه شناسانه
برخی در توضیح صیانت قرآن از تحریف، سعی کردهاند با این بیان قرآن را مصون از تحریف جلوه دهند که:
مسلمین همواره در تک تک مسائل ریز و درشت اختلاف داشتهاند.
از اصل توحید و معاد بگیرید تا جزئیات احکام.
کسی که جامعه مسلمین با آن همه اختلاف را در نظر بگیرد، وقتی با تاریخ قرآن مواجه میشود که چه طور مسلمانها در عهد اول همگی بر آن متفق شدند، مطمئن میشود که:
مسأله به قدری یقینی بوده است که آن افراد با وجود آن همه اختلاف در تک تک مسائل، بر سر این مسأله اتفاق نظر داشتهاند.
هرچند این بیان تا حدی درست است و انصافا میتوان آن را شاخ و برگ بیشتری داد و آن را به بیان قویتری تبدیل کرد ولی این بیان هم برای من چندان اهمیت ندارد.
شواهد سندی
برخی دیگر سعی کردهاند با بررسی اسناد متواتر[۱] قرآن و راویان قرآن به بیان اطمینان بخشی بر صحت قرآن دست یابند.
به عنوان مثال اینکه صحابه بزرگ و یاران خوب آنها به صورت متواتر و بسیار پرتکرار قرآنها را به شکل واحدی منتشر کردهاند، به گونهای که در زمان عثمان قرآن واحدی در سراسر دنیای اسلام پخش شد و ….
این بیان هم هر چند تا حد خوبی درست است ولی برای من اهمیت چندانی ندارد.
شواهد در قرآن بدون اینکه «دور» باشد
برخی سعی کردهاند از راه آیاتی در قرآن که قطعا در قرآن هست، مثل آیات شریفه زیر برای عدم تحریف قرآن دلیل بیاورند.
*(لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزيلٌ مِنْ حَكيمٍ حَميد)*[۲]
(هیچ باطلی به قرآن راه پیدا نمیکند چرا که قرآن از جانب خداوند حکیم و ستوده نازل شده است)
*(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون)*[۳]
(همانا ما ذکر را نازل کردیم و خودمان یقینا نگه دار آن خواهیم بود.)
با این بیان که این آیات از مواردی هستند که قطعا در قرآن تحریف نشدهاند، زیرا در سکههای بسیار قدیمی قبل از سالهای ۸۰ هجری که در عالم اسلام ضرب شدهاند، آیه دوم ذکر شده است.
و در قدیمیترین کتب علمای اسلام از عهد اول این آیات موجود است و در همه نسخ قرآن و …. این آیات موجود هستند.
لذا وقتی این آیات از قرآن بود، پس خود خداوند ضمانت کرده است که قرآن را حفظ کند پس بقیه قرآن هم حفظ شده است.
برای من این بیان هم چندان اهمیتی ندارد، هرچند که آن را بیان محتملی میدانم.
اصلی ترین دلیل
برای یک شیعه
عمده مطلبی که برای من به عنوان یک شیعه خیلی مهم است و به گونهای است که نمیتوانم حرف از تحریف قرآن بزنم یک دلیل است:
آن هم اینکه ائمه معصومین علیهم السلام قرآن موجود را تأیید کردهاند – که البته دلیل بر حقانیت آنها بدون نیاز به قرآن، متواتر است و در قسمت چرا شیعه دلیل را ان شاء الله ذکر خواهم کرد-
توضیح اینکه:
شخصیتی مثل امیرالمؤمنین علیه السلام و بعد از ایشان امام حسن مجتبی سلام الله علیه و بعد از این بزرگواران امام رضا سلام الله علیه با اینکه قدرت سیاسی داشتند و میتوانستند اعمال قدرت کنند، باز هم قرآن موجود در جامعه را تأیید کردهاند.
لذا مطمئن هستم که قرآن تحریف نشده است.
در واقع:
آنچه که جای شبهه ندارد این است که قرآنی که در زمان خلیفه سوم در دنیای اسلام پخش شد و تا کنون به همان صورت باقیست.
آنچه که جای سؤال اساسی دارد این است که از کجا مطمئن باشیم که آن قرآن درست جمع آوری شده است و قرآن واقعی است.
این قسمت را با تأییدات ائمه بعدی هم نمیتوانیم ثابت کنیم چون ممکن است تقیه کرده باشند.
عمده دلیل این است که ائمهای که قدرت سیاسی داشته اند نیز آن قرآن را تأیید کردهاند و قرآن جایگزینی به جامعه معرفی نکردهاند.
تبیین مطلب حتی برای فرد غیر شیعه
حتی به نظر من برای یک اسلام شناس غیر شیعه هم این دلیل کافی است.
زیرا امیرالمؤمنین سلام الله علیه شخصیتی است که از نظر تاریخی(و نه از منظر یک معتقد به امامت ایشان) نقلهایی که دلالت میکنند بر اینکه ایشان یک عالم بزرگ به قرآن و علوم مرتبط با قرآن و حامل علوم پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بودهاند بسیار است.
و لذا وقتی چنین شخصیتی در زمان خلافتش قرآن موجود را تأیید میکند مهمترین دلیل است بر اینکه آن قرآن مطابق قرآن اصلی بوده است.
خصوصا که امیرالمؤمنین در زمان حکومتشان با کوچکترین بدعتها مثل نماز تراویح و پر هزینهترین بدعتها مثل پخش نامساوی بیت المال بر حسب سابقه افراد که منجر به جنگهای بسیار در زمان حضرت شد، مقابله کردند.
لذا قطعا از نظر هر انسان منصفی، تأیید چنین کسی از قرآن نشان دهنده این است که قرآن مطابق نظر ایشان، همان قرآن اصلی بوده است.
آری!
تأیید قرآن کریم توسطِ شخصِ «قرآن ناطق» خواهد بود.
سلام علیکم
دست مریزاد
سلام علیکم
ممنونم
بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی از اساتید بزرگوار مطلبی ذکر فرموده بودند که به نظرم رسید، در انتهای این صفحه برای دوستانی که حد اطلاعاتی بالاتری دارند، قرار بدهم تا ان شاء الله مطلب کاملتر شود ولی به دلیل غیر عمومی بودن این مطلب، در متن اصلی آن را قرار نمیدهم
یک مسألهای مطرح شده است که در شیعه و نیز در اهل سنت روایاتی وجود دارد که ادعا شده است که دلالت بر تحریف قرآن دارد.
یکی از اساتید ما مجموعه روایات اهل سنت در این زمینه را در یک دفتر ۶۰ برگ نقل کرده بود!
از طرفی دیگر مرحوم حاجی نوری، مع الاسف این روایات را در کتاب فصل الخطاب و تکمله آن جمع کرده است و با کمال تعجب چیزی حدود ۱۱۰۰ روایت را جمع کرده است که به نظر ایشان رسیده است دلالت بر تحریف دارد.
این داستان روایات چیست و آیا این روایات نفی کننده، سیره ادعایی در پیام بالا نیستند؟
خلاصه نکاتی که در جواب این اشکال باید عرض کنم در دو نکته قابل تبیین است:
نکته اول این است که عمده این روایات دلالتی بر تحریف ندارد و انصافا نسبت دادن معنای تحریف به درصد بسیار زیادی از این روایات، اقعگرایانه نیست!
مرحوم آقای معرفت در کتاب التمهید در جلدی که مخصوص حفظ قرآن از تحریف است، مفصلا دسته های مختلف روایات ایشان را جدا کردهاند. انصافا حاجی در این جمع آوری خیلی بی دقت عمل کرده است! مثلا روایت داریم که حضرت سوره توحید را خواندند و بعد از آن سه بار فرمودند: کذلک الله ربی. حاجی این روایت را به عنوان تحریف آورده است که معلوم میشود کذلک الله ربی جزو سوره توحید بوده است! خب انصافا خیلی بی مزه است. یا مثلا روایتی آورده اند که حضرت در آن آیه ای را خوانده اند و در متن روایت، تعبیر «الی ان قال» آمده است که حاجی آن را روایت تحریف آورده است در حالی که بچه طلبه هایی مثل بنده هم میدانند که معنای این الی ان قال این است که یعنی حضرت تا آخر آیه را خواندند نه اینکه «الی ان قال» جزو آیه است!
یا مثلا « بلغ ما انزل الیک من ربک» در روایتی بعد از آن «فی علی» آمده است که ایشان تصور کرده است که معلوم میشود که «فی علی» جزو قرآن است در حالی که ظاهر ابتدایی روایت این است که فی علی تفسیر حضرت است.
یا مثلا روایاتی داریم که در آنها صحبت از این است که بنی امیه قرآن را تحریف کردند و سیاق روایت طوری است که کاملا روشن است که منظور از تحریف، تحریف معنوی است ولی حاجی اصرار دارد که منظور تحریف لفظی است! با اینکه در برخی از متون روایت، صریحا بحث معنا و تحریف معنایی آمده است.
اما بعد از تصفیه روایات تحریف که روایاتی که دلالت تامی ندارند کنار گذاشته شوند، درصد روایاتی که باقی میماند بسیار بسیار کم است ولی همین درصد کم هم نیاز به یک جواب خوب دارد.
جواب فنی که میخواهم عرض کنم که نکته دوم این نوشتار است، این است:
ما یک داستان کلی در روایات شیعه داریم که خیلی داستان عجیبی است! خیلی غریب است!
آن داستان چیست؟
یک سری چیزها هست که در تاریخ اسلام به خلفاء سه گانه نسبت داده شده است و از قضا خود آن مسائل قدحی در حق آن خلفاء سه گانه محسوب میشود!
بعد با کمال تعجب میبینیم که دقیقا همان مطالب به ائمه ما یا شخص امیر المؤمنین علیه السلام در روایات ما نسبت داده شده است!
از عجائب هم اینکه آن چیزی که به ایشان نسبت داده شده است، گاهی دقیقا با همان جزئیات به ائمه ما نسبت داده شده است!
به این چند مثال دقت کنید:
مثال ۱: در روایات متعددی نقل شده است که ابوبکر اولین کسی بود که در عالم اسلام، کسی را سوزاند و اتفاقا از خود ابوبکر در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید نقل شده است که در آخر عمر از این کار اظهار پشیمانی کرد و گفت: سه چیز است که ای کاش انجام نمیدادم. که یک موردش هم همین ماجرای حضرت زهراء سلام الله علیها است(متن دقیق شرح نهج البلاغه: فأما الثلاث التي فعلتها و وددت أني لم أكن فعلتها فوددت أني لم أكن كشفت عن بيت فاطمة و تركته و لو أغلق على حرب و وددت أني يوم سقيفة بني ساعدة كنت قذفت الأمر في عنق أحد الرجلين عمر أو أبي عبيدة فكان أميرا و كنت وزيرا و وددت أني إذ أتيت بالفجاءة لم أكن أحرقته)
حالا همین مطلب که ای کاش فجائة را نمیسوزاندم در کتب اهل سنت(تا جایی که یادم هست در المحلی ابن حزم) نقل شده است که حضرت امیر شخصی به اسم فجائة اسلمی را سوزاند!
مثال ۲: ماجرای زندان مخیس است که عمر تأسیس کرد و به دلیل درست نساختن آن و ساخته شدن با لیف خرما، زندانیان فرار هم کردند! دقیقا همین داستان با همین تعبیر مخیس و ماجرای فرار از زندان، به حضرت امیر هم نسبت داده شده است. ماجرای ساخته شدن زندانی که بد هم ساختند، و مایه سرزنش خلیفه بود، به حضرت امیر بعینه نسبت داده شده است!
مثال ۳: خلیقه دوم زکات خیل را قرار داد و در روایات ما آمده است که حضرت امیر هم زکات خیل را با اینکه سنن رسول خدا نبود، قرار دادند! اینکه خلاف سنت رسول خدا عمل شود، مایه سرزنش او بود و دقیقا به حضرت امیر نسبت داده شده است.
مثال ۴: تُف انداختن در مسجد الحرام به خلفای آنها نسبت داده شده است و متأسفانه در روایات ما به ائمه نسبت داده شده است.
و دهها مثال دیگر که الآن بنا ندارم مفصل صحبت کنم و خصوصا که ذکر برخی از آنها به صلاح هم نیست و الا دانه دانه عرض میکردم.
حالا از قضا این مسائلی که ما با آن مواجه میشویم این است که در داستان تحریف قرآن اولین کسی که به اسناد صحیح متعدد بحث تحریف را پیش کشیده است شخص خود خلیفه دوم است. در خطبه آخر عمرش که در بخاری نقل شده است، بحث آیه رجم را که در قرآن نیست مطرح میکند و میگوید که من اعتقادم این بود که در قرآن هست ولی برای اینکه مردم نگویند عمر از پیش خودش به قرآن چیزی اضافه کرد و کس دیگری با من همراه نبود، اعمال زور نکردم!
از قضا همین روایت آیه رجم در قرآن در کافی از امام صادق علیه السلام نقل شده است!
یا مثلا در کتب اهل سنت به سند صحیح آمده است که خلیفه دوم در مسجد النبی امام جماعت که بود، سوره حمد را به صورت « صراط من انعمت علیهم» میخوانده است! نه «صراط الذین انعمت علیهم». احدی از صحابه هم با او موافقت نکرده است. بعد از عجائب این است که در تفسیر قمی دو روایت از امام صادق نقل میکند که حضرت صادق « صراط من انعمت» میخواندند!!!!!
و موارد بسیار دیگری که بنا ندارم اینجا مفصلا عرض کنم.
اجمالا تحلیل داستان در روایتی در کتاب عیون اخبار الرضا علیه السلام به خوبی بیان شده است:
در روایتی ابراهیم بن ابی المحمود از امام رضا علیه السلام میپرسد که مخالفین شما اخباری در فضیلت شما نقل میکنند. با اینها چه کنیم؟
امام به او میفرمایند مخالفین ما اخباری در فضائل ما جعل کردند که اینها بر سه طائفه هستند. یک دسته غلو است برای اینکه شعیان ما به آن قائل شوند و کافر شوند و به این وسیله بتوانند شیعیان ما را در جامعه تقبیح کنند و بکشند و …
یک دسته ذکر مثالب دشمنان ماست تا شیعیان ما اینها را بگویند و به این وسیله مردم از ما اهل بیت متنفر شوند و ما را سب کنند.
یک دسته هم تقصیر است!
لا بد با خودتان میپرسید، تقصیر چه ربطی به روایت فضائل اهل بیت دارد؟ چه طور میشود روایت فضائل اهل بیت کوتاهی در حق اهل بیت باشد. تحلیلش این است که ما روایاتی داریم که شیعیان ساده تصور میکردند که فضیلت است ولی در واقع یک ناصبی در دل آن یک رذیلت مهم جا سازی کرده بود که شیعیان ساده، نقل کنند ولی معنای آن روایت در جامعه شیعه، معنای بدی در حق اهل بیت علیهم السلام محسوب میشد.
به نظر من روایات تحریف از این دسته است.
یعنی ظاهرش فضیلت است. شیعیان ساده میخواستند نقل کنند و بگویند که اهل بیت عالم به قرآن حقیقی هستند
ولی در عمل در جامعه برای اهل بیت بار منفی درست میکرد و اهل بیت حتی غیر مسلمان پنداشته میشدند. عرض کردم که حتی خود خلیفه دوم که اینها را میگفت سرِ این داستان مورد تقبیح و ملامت بود ولی دقیقا همان مطالب را به ائمه ما نسبت دادند! چه طور شد! آیه رجم را فقط خلیفه دوم شنیده بود و حتی حضرت امیر و حتی صحابی خاص حضرت امیر ابی بن کعب که در گروه جمع آوری قرآن از نفرات اصلی بود، این را نشنیده اند! ولی بعدا همین مطلب به امام صادق نسبت داده شود! چه طور سوره حمد را خلیفه دوم و نه حتی خلیفه سوم و بعد حضرت امیر و نه هیچ صحابه دیگری، من انعمت، نخوانده است ولی امام صادق خوانده باشد؟!؟!؟
این شیعیان ساده، به خیال فضیلت این اباطیل را از ائمه نقل میکردند و بعد اثرش در جامعه، اثر معکوس بود!
این قصه سرِ درازی دارد و بنده حقیر بسیاری از موارد را تطبیقا بررسی کردم و دیده ام دقیقا سرّ مسأله چنین است!
لذا خدا رحمت کند مرحوم صدوق را با اینکه اخباری بودند صریحا در الاعتقاداتشان میگویند که ما شیعیان اعتقادمان این است که همین قرآن موجود در دست مردم همان قرآن نازل شده به رسول خداست و هیچ کم و زیادی در آن نیست.
به عبارت فنی تر، ولو روایاتی در شیعه و سنی در مورد تحریف هست، ولی عملا قول علمای شیعه(نه عوام و ساده لوحان) عدم تحریف بوده است و اتفاقا هر طائفه دنبال این بوده است که مخالفین خود را برای خارج کردن از صحنه، به قول به تحریف قرآن نسبت دهد!
به عبارت دیگر دلیل اصلی بنده حقیر، یک واقعیت تاریخی است که علما به هیچ وجه قائل به تحریف نبوده اند و همواره قول به تحریف قولی بوده است که از آن فرار میکرده اند با اینکه روایاتی در این زمینه چه در شیعه و چه در سنی هست ولی همین عمل خارجی علماء و از طرفی مسلم بودن اینکه قرآنی در طول تاریخ توسط ائمه ما عرضه نشده است، حتی ائمه ای که قدرت سیاسی داشتند، مثل حضرت امیر، بلکه به عکس تأییدات الی ما شاء الله هست، نشان میدهد که این روایات تحریف مشکل دارد.
از قضا نکته جالب روایات تحریف این است که تقریبا همه آنها اگر نگوییم، دقیقا همه آنها، از خط غلو سیاسی است که شرح آن را در مقدمه طب الائمه آورده ام. اتفاقا این خط غلو سیاسی همان کسانی هستند که دقیقا ویژگیهای بالا را داشتند. یعنی عوامی بودند که مطالب ضعیفی را که گاهی فکر میکردند نقل آنها فضیلت اهل بیت است نقل میکردند.
لذا انصافا نسبت دادن روایات تحریف به اهل بیت در چنین بستری از جو تاریخی در مسأله ظلم عظیمی به اهل بیت علیهم السلام است.
خصوصا که ما در این همه روایت با اسناد صحیح داریم که ائمه از حتی قرائت قرآن به غیر مقرائت متعارف آن نهی میکردند و حتی از حضرت امیر داریم که حتی دست بردن در قرآن به صورت با چند رنگ نوشتن آن را برای حفظ قرآن به همان صورت جمع شده، نهی کردند
سبحان ربک رب العزة عما یصفون و سلام علی المرسلین و الحمد لله رب العالمین
شیخ صدوق اخباری بودند؟
با عرض سلام
امھات مطلب فوق از حضرت اقای مددی حفظه اللہ بود جا داشت این را یادآور می شدید و می گفتید۔
بله مجموعه این بحثها برداشتهایی از جناب استاد است
تقریبا بیشتر محتواهای حقیر معمولا یک ربطی به استاد دارد
حالا گاهی همه اش فرمایش استاد است
گاهی بیشترش از استاد
گاهی ایده آن از ایشان است
در هر صورت درست میفرمایید